امام صادق علیه السلام : اگر من زمان او (حضرت مهدی علیه السلام ) را درک کنم ، در تمام زندگی و حیاتم به او خدمت می کنم.
مجسمه‌اى ميان زمين و هوا

مجسمه‌ اى ميان زمين و هوا

تسخير جهان و نابودسازى نيرنگ‌ها
آشكارسازى حيله‌ هايى كه اديان پوشالى براى ملّت‌هاى خود ساخته‌ اند
برگشتن آن ها از عقايد اشتباه خود و روى‌آوردن به حكومت اهل بيت عليهم السلام


زكريّا بن محمّد بن محمود قزوينى، متوفّاى 682 هـ  در كتاب «آثار البلاد وأخبار العباد» كه در جغرافياى عمومى نگاشته است در باب شهر «سومنات» در هندوستان نكته‌ اى عجيب را ذكر كرده است.
قزوينى نوشته: سومنات از ولايات هند است و در كنار دريا واقع است. از عجايب آن ولايت، آن است كه بتى در ميان بتخانه آنجا مى‌باشد كه در وسط هواى آن بتخانه ايستاده و به هيچ طرفى از اطراف ششگانه متّصل نشده و نچسبيده. هر كه اين بت را ديد از مسلمان و كافر تعجّب مى‌نمود و در شب‌هاى خسوف ماه، اهل هند به زيارت آن بت مى‌روند و زياده از صد هزار شخص در آنجا حاضر مى‌شوند. 
تصوّر هنديان آن است كه چون ارواح از اجساد مفارقت نمايند، پيش اين بت آمده به اذن اين بت منتقل به اجساد ديگرى مى‌شوند، چنان‌ كه مذهب اهل «تناسخ» است و هنديان هديه و تحفه به آن بتخانه برند و زياده از ده هزار قريه، وقف آن بتخانه شده است. نهرى در ولايت هند مى‌ باشد كه هنديان آب آن را تبرك مى‌ شمارند و از آن نهر تا اين بتخانه، بيست فرسنگ راه است. 
با وجود اين مسافت بعيد، آب را از آن نهر، هر روز به اين بتخانه می رسانند و بت را به آن آب می شويند و هزار مرد از برهمنان به خدمت آن بتخانه مشغولند و پانصد نفر از اين هزار نفر، هر روز در درب بتخانه نغمه و سرود می گويند و رقص و شادى می كنند و اين بتخانه، پانصد و شصت ستون از چوب درخت «ساج» دارد كه به قلع و سرب پوشيده شده است. و قبّۀ اين خانه به طلا اندود شده و روشن و درخشنده است و به جواهرات عالى مزيّن است و زنجيرى از طلا كه دويست من وزن آن است در اين خانه آويخته شده است و جرس‌ها به آن زنجير بسته‌ اند و هر ساعت كه از شب گذرد، آن زنجير را حركت دهند و جرس‌ها و زنگ‌ها كه به آن زنجير بسته شده به صدا درآيند و براهمه بيدار شده به عبادت آن بت مشغول می شوند.
روايت است كه چون سلطان محمود غزنوى به جنگ مشغول شد، سعى بسيار در گرفتن ولايت «سومنات» نمود و در سال چهار صد و شانزده هجرى در يازدهم ماه ذيقعده الحرام به آن ولايت رسيد؛ چنان كه پنجاه هزار نفر از لشكر هنديان كشته شدند و فتح از براى سلطان ميسّر نشد. هندوان به درون سومنات شده، گريه و زارى مى‌ كردند و از آنجا بيرون آمده مى‌ جنگيدند تا همگى كشته شدند و شمار كشتگان از پنجاه هزار تن، فراتر شد. و چون سلطان آن بت بديد، در شگفت ماند و دستور داد آن بتخانه را غارت كردند و گنجينه‌ هاى آن را ربودند. و در آن بت‌ هايى زرّين و سيمين و پرده‌هايى گوهر آويز يافتند كه هر يك را بزرگانى از هند فرستاده بودند. بهاى آن‌ چه از بتخانه‌ها به دست آورد بيش از بيست هزار دينار بود كه چهل كرور باشد. 
پس از آن، سلطان در باب آن بت، با امناى دولت خود مشورت كرد و از سبب آن‌ كه اين بت در هوا، بدون اتّصال به جهتى ايستاده است، سئوال كرد. 
بعضى گفتند كه اين بت به زنجيرهايى بسته شده و زنجيرها به سحر و چشم‌ بندى، از نظرها پنهان است. پس، سلطان فرمود كه نيزه از اطراف و جوانب او گردانيدند. چيزى مانع آن نيزه نشد. معلوم شد كه آن بت به چيزى بسته نشده است. 
بعضى ديگر از حاضران به سلطان گفتند كه گمان ما آن است كه اين گنبد را از سنگ آهن‌ ربا ساخته‌ اند و پيكر اين بت، از آهن است و چنان تعبيه شده كه جميع اطراف كه از سنگ مغناطيس است در قوّه واحد مى‌ باشند؛ و اين پيكر در وسط، به اين جهت معلّق مانده و به هيچ طرف به سبب تساوى قواى مغناطيس، نمى‌ تواند مايل شود. پس سلطان امر فرمود تا سه چهار سنگ از بالاى گنبد برداشتند، بت متمايل شده، علّت واضح گرديد(1).(2)


(1) آثار البلاد واخبار العباد: 144 (چاپ اوّل، امير كبير تهران، 1373 ش).
(2) مجلّه دانشمند: سال چهل و نهم، شماره پياپى 574، شماره پنجم مرداد ماه 1390، ص 68.

 
 

 

    بازدید : 4479
    بازديد امروز : 17369
    بازديد ديروز : 21751
    بازديد کل : 128941902
    بازديد کل : 89560939