امام صادق علیه السلام : اگر من زمان او (حضرت مهدی علیه السلام ) را درک کنم ، در تمام زندگی و حیاتم به او خدمت می کنم.
راهنمايى عمّار در جنگ صفّين

راهنمايى عمّار در جنگ صفّين

   نصر بن مزاحم گويد: يحيى بن يعلى، از صباح مزنى، از حارث بن حصن، از زيد بن ابى رجاء، از اسماء بن حكيم‏ فزارى نقل مى‏ كند كه مى‏ گفته است:

   در جنگ صفّين همراه اميرالمؤمنين على‏ عليه السلام و زير پرچم عمّار بن ياسر بوديم. به هنگام ظهر كه ما با گليم سرخى براى‏ خود سايبان درست كرده بوديم، مردى كه صف ‏ها را پشت ‏سر مى ‏گذاشت و گويى آن‏ ها را مى ‏شمرد پيش آمد و به ما رسيد. پرسيد: كدام‏يك از شما عمّار بن ياسر است؟

   عمّار گفت: من عمّارم.

   پرسيد: همان كه كنيه ‏اش ابويقظان است؟

   گفت: آرى.

   گفت: مرا با تو سخنى است؛ آيا آشكارا بگويم يا پنهان؟

   عمّار گفت: خودت هر گونه مى‏ خواهى بگو.

   گفت: آشكارا مى گويم.

   عمّار گفت: بگو.

   گفت: من از پيش خاندان خود در حالى ‏كه با بينايى نسبت به حقّى كه بر آن هستيم بيرون آمدم و در گمراهى آن گروه ‏هم هيچ شكّ و ترديدى نداشتم و مى ‏دانم كه ايشان بر باطلند و تا ديشب هم بر همين حال بودم، ولى ديشب به‏ خواب ديدم سروشى پيش آمد اذان گفت و گواهى داد كه خدايى جز خداوند نيست و محمّد صلى الله عليه وآله وسلم رسول خداوند است وبانگ نماز برداشت، مؤذّن آنان هم همين‏ گونه انجام داد و صف نماز برپا شد ما نمازى يكسان گزارديم و كتابى يكسان‏ تلاوت كرديم و دعايى يكسان خوانديم. از ديشب گرفتار شك شدم و شبى را گذراندم كه جز خداوند متعال كسى‏ نمى‏ داند بر من چه گذشته است. چون شب را به صبح آوردم نزد اميرالمؤمنين ‏عليه السلام رفتم و آن را براى آن حضرت بازگو كردم، فرمود:

آيا عمّار بن ياسر را ديده ‏اى؟

گفتم: نه.

فرمود: او را ملاقات كن و بنگر چه مى‏ گويد، از گفتارش پيروى كن.

   و براى اين كار پيش تو آمده‏ ام.

   عمّار به او گفت: آيا صاحب آن پرچم سياهى را كه در مقابل و براى رويارويى من ايستاده است مى‏ شناسى؟ آن، پرچم‏ عمروعاص است كه من همراه پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم سه بار با آن مقابله كرده و جنگيده ‏ام و اين بار چهارم است و نه تنها اين بار بهتر از بارهاى گذشته نيست كه اين از همه آن‏ ها بدتر و تبهكارانه ‏تر است. آيا خودت در جنگ‏ هاى بدر، احد و حنين(409) شركت‏ داشته ‏اى يا پدرت شركت داشته است كه به تو خبر داده باشد؟

   گفت: نه.

   عمّار گفت: مواضع ما و پرچم ‏هاى ما همان مواضع پرچم‏ هاى رسول خداوند در جنگ‏هاى بدر، احد و حنين است،و مواضع پرچم‏ هاى اين گروه همان مواضع پرچم هاى مشركان احزاب است.

   آيا اين لشكر و كسانى را كه در آن هستند مى‏ بينى؟ به خدا سوگند؛ دوست مى‏ دارم كه همه آنان و كسانى كه با معاويه‏ براى جنگ با ما آمده ‏اند و از آنچه ما بر آن معتقديم از ما جدا شده ‏اند پيكرى واحد مى ‏بودند و من آن را سر مى ‏بريدم و پاره ‏پاره مى ‏كردم. به خدا سوگند؛ خون همه آنان از ريختن خون گنجشكى حلال‏تر است. آيا تو ريختن خون گنجشكى‏ را حرام مى ‏دانى؟

   گفت: نه؛ بلكه حلال است.

   عمّار گفت: خون آنان هم همان‏گونه حلال است. آيا موضوع را براى تو روشن ساختم؟

   گفت: آرى.

   عمّار گفت: اينك هر كدام را دوست مى ‏دارى انتخاب كن.

   آن مرد بازگشت، عمّار بن ياسر او را بازخواند و گفت: همانا ايشان به زودى ممكن است با شمشيرهاى خود چنان برشما ضربه زنند كه باطل‏ گرايان شما به شكّ و ترديد افتند و بگويند: اگر بر حق نمى‏ بودند بر ما پيروز نمى‏ شدند.

   به خدا سوگند؛ آنان به اندازه خاشاكى كه چشم مگسى را آلوده سازد بر حق نيستند و به خدا سوگند؛ اگر ما را با شمشيرهاى خود چنان ضربه بزنند كه تا نخلستان ‏هاى هجر (410) عقب برانند هر آينه مى ‏دانيم همه ما بر حقّيم و آنان بر باطلند.(411)


409) با آن‏كه در متن و در «وقعة صفّين» چنين است ولى بايد به جاى حنين، احزاب صحيح باشد؛ زيرا عمروعاص ‏در جنگ حنين ظاهراً مسلمان بوده است. او در سال فتح خيبر مسلمان شده بود.

410) هجر: همان سرزمين بحرين است كه خرماى آن به خوبى و فراوانى مشهور است. ر.ك: ترجمه «تقويم ‏البلدان: 137».

411) جلوه تاريخ در شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد: 135/3.

 

 

 

    بازدید : 10621
    بازديد امروز : 11585
    بازديد ديروز : 23197
    بازديد کل : 128886848
    بازديد کل : 89533404