امام صادق علیه السلام : اگر من زمان او (حضرت مهدی علیه السلام ) را درک کنم ، در تمام زندگی و حیاتم به او خدمت می کنم.
حديث معروف بساط

کتاب : «امیرالمؤمنین علی علیه السلام و عصر ظهور»

 

حديث معروف بساط

انس بن مالك در بصره در مجلسى سخن مى‏ گفت مردى برخاست و به اوگفت: يا انس! اين بَرصى كه در تو مشاهده مى‏ كنيم، از چيست و حال آن كه ‏پدر من از رسول خدا (صلّی الله علیه وآله) نقل مى ‏كرد كه مؤمنان به برص و جذام مبتلا نمى‏ شوند!
پس انس سر در پيش افكند و اشك از چشم او روان شد. بعد از لحظه ‏اى ‏سر برآورد و گفت: دعاى بنده‏ ى صالح در حقّ من مستجاب شده است.
چون اين حرف را گفت، حاضران همه از اطراف برخاسته و نزد او حاضر شده و گفتند: اى انس! آنچه گفتى، براى ما بيان كن.
انس گفت: از اين درگذريد؛ امّا فايده نكرد و هر چه التماس نمود، اصرار بيشترى كردند. چون ديد كه فايده ندارد، گفت: بر جاى خود بنشينيد تا بگويم و حديثى را كه سبب بَرَص من است، بيان كنم. چون حاضران به جاى‏ خود قرار گرفتند، گفت: بشنويد و بدانيد كه:
براى رسول خدا صلّی الله علیه وآله بساطى (فرشى) كه از ابريشم بود، از جانب مشرق ‏هديه آوردند، از دهى كه آن را جندق گويند. پس رسول خدا صلّی الله علیه وآله مرا فرستاده، امر كرد ده نفر را گرد آورم و چون ياران حاضر شدند، به على بن ابى‏ طالب علیه السلام امر فرمود كه ايشان را بر اين بساط بنشان و ببر اصحاب كهف رازيارت نموده، باز آر. و به من فرمود كه اى انس! تو نيز بر اين بساط بنشين وبرو تا هر چه ديدى، مرا از آن خبر دهى. بعد از آن به على علیه السلام توجّه نمود وگفت: باد را امر كن تا شما را برداشته، ببرد.

 

دستور سليمانى
پس على علیه السلام به باد خطاب نمود و گفت:


«يا ريحُ اِحْمِلُنا»؛
اى باد! ما را بردار.


چون باد بساط را برداشته، به هوا برد، على علیه السلام گفت: «سيرُوا عَلى بَرَكَةِ الله» و ما خود را در هوا سيّار مى‏ ديديم و از مكانى به مكانى مى ‏گذشتيم.
بار ديگر به باد فرمود:

«يا ريحُ ضِعينا»؛
اى باد! ما را بگذار.

فوراً بر زمين قرار گرفتيم.
گفت: هيچ مى ‏دانيد كه در كدام زمين نشسته ‏ايد؟
ما گفتيم: خدا و رسول و وصىّ او بهتر مى ‏دانند.
فرمود: اين مكان اصحاب كهف است.


سلام بر اصحاب كهف
سپس فرمود: برخيزيد اى اصحاب رسول خدا و بر ايشان سلام كنيد.
پس با او رفتيم تا به خوابگاه ايشان رسيديم. اوّل ابوبكر و عمر بر ايشان‏ سلام كردند و هيچ كس جواب نداد؛ سپس طلحه و زبير سلام كردند؛ امّا جواب نشنيدند؛ بعد عبدالرحمن عوف سلام كرد و بعد باقى اصحاب سلام ‏كردند و هر كدام مى ‏گفتند: «اَلسَّلامُ عَلَيْكُم يَا أَصحَابَ الكَهْفِ وَالرَّقيم».
پس من پيش رفتم و گفتم: «اَلسَّلامُ عَلَيكُم وَرَحْمَةُ اللهِ وَبَرَكاتَهُ، أَنَا أَنَس ‏خادم رَسُولِ اللهِ يا أَصحابَ الكَهف»؛ من انس، خادم رسول خدايم اى اصحاب‏كهف! ولى هيچ يك از ما جواب نشنيد.


فقط جواب وصىّ را مى ‏دهيم
پس از آن على بن ابى طالب علیه السلام برخاست و فرمود:

«اَلسَّلامُ عَلَيكُم يا أَصحابَ الكَهفِ وَالرَّقيم الَّذينَ كانُوا مِنْ آياتِ ‏اللهِ عَجَبا»؛
سلام بر شما اى اصحاب كهف و رقيمى كه از آيات عجيب خدا بوديد.

همه با هم گفتند: «وَعَلَيْكَ السَّلاَمُ يا وَصيّ رَسول الله وَرَحمَةُ اللهِ وَبَرَكاتُهُ».
چون اصحاب را به خاطر رسيد كه چرا جواب سلام ما را ندادند و حال آن ‏كه جواب سلام واجب است؟! حضرت على علیه السلام پرسيد كه اى اصحاب كهف! چرا جواب سلام اصحاب رسول خدا صلّی الله علیه وآله را نگفتيد و ردّ سلام ايشان‏ نكرديد؟
باز همه به يك زبان گفتند:

«يا خَليفَةَ رَسُولِ اللهِ إِنَّا فِئةٌ آمِنُوا بِرَبِّهِمْ وَزادَهُمُ اللهُ هُدىً وَلَيْسَ ‏لَنا إِذْنٌ أَنْ نَرُدَّ سَلاماً إِلاَّ عَلى نَبِيٍّ أَوْ وَصِيِّ نَبِيٍّ وَأَنْتَ وَصِيُّ خاتَمُ‏ النَّبِيِّينَ وَأَنْتَ سَيِّدُ الْوَصِيِّينَ».
اى خليفه‏ ى رسول الله! ما جوانمردانى(1) هستيم كه به پروردگارخود ايمان آوردند و خداوند هدايت آن‏ ها را افزون گرداند. مااجازه نداريم كه سلام كسى را جواب دهيم، مگر سلام پيامبر يا وصىّ پيامبر را و تو يا على، وصىّ ختم كننده‏ ى پيامبران و سرور تمام وصىّ‏ هاى پيامبران هستى.

پس گفت: «يا ريحُ اِحمِلنا» و باد به همان روش ما را به هوا برده، سير مى ‏نمود، تا آن‏كه آفتاب غروب نمود. ديگر بار امر فرمود كه «يا ريحُ ضِعنا» پس باد ما را فرود آورد بر زمينى كه به غير از زعفران و گياهى كه آن را شيخ‏ مى‏ گويند، ديگر چيزى نداشت و آب در آن نبود از هيچ طرف.
ما گفتيم: اى امير مؤمنان! وقت نماز رسيد و با ما آب نيست كه وضو گيريم.


چشمه‏ ى كرامت
پس آن حضرت برخاست و نگاهى به آن زمين انداخت و نزديك ما نوك‏ پايى بر زمين زد. ناگهان ديديم كه چشمه ‏ى آبى پيدا شد. فرمود: اين هم آنچه ‏مى ‏خواستيد.
چون نزديك چشمه رفتيم، آبى در نهايت شيرينى و خوشمزگى ديديم؛ از آن آب خورديم و وضو ساختيم. فرمود كه اگر اين نمى ‏بود، جبرئيل علیه السلام براى‏ شما از بهشت آب وضو مى ‏آورد. نماز گزارديم و ايشان تا نصف شب به نماز وعبادت مشغول بود.
پس گفت: بر جاهاى خود بنشينيد كه نماز صبح را يا يك ركعت آن نماز را با رسول خدا صلّی الله علیه وآله خواهيد خواند، آن‏گاه دوباره باد ما را به هوا برده، سير مى ‏داد تا آن‏كه در وقت نماز صبح به مسجد مدينه رسيديم و ركعت دوّم نماز راركعت اوّل گرفته، نماز را تمام كرديم (ركعت دوّم را خود خوانديم).
چون از تعقيب فارغ شديم، رسول خدا صلّی الله علیه وآله به من توجّه نمود و فرمود:اى انس! تو مى‏گويى يا من بگويم آنچه ديدى و شنيدى؟
گفتم: يا رسول اللَّه! حديث از دهان شما شيرين‏تر است.
پس از اوّل تا آخر آنچه بر ما گذشته بود، به نحوى بيان فرمود كه گويى با مابوده است و چون حكايت را تمام كرد، فرمود: يا انس! در وقتى كه ابن عمّ من‏از تو گواهى طلبيد، گواهى خواهى داد؟
گفتم: بلى! يا رسول الله.


جزاى كتمان شهادت حق
چون آن حضرت رحلت نمود و ابوبكر به ناحق متولى امر خلافت شد، امير مؤمنان علیه السلام حاضر شده، در حضور جمع زيادى گفت: اى انس! حكايت ‏روز بساط و چشمه‏ ى آب را نقل كن و گواهى ‏اى كه رسول خدا صلّی الله علیه وآله به آن امرفرموده بود، بده.
من گفتم: يا على! پيرى مرا در برگرفته است و همه چيز را فراموش ‏كرده ‏ام.
گفت: اگر مداهنه نمايى و به خاطر داشته باشى و بعد از آن كه پيغمبر صلّی الله علیه وآله فرمود، كتمان شهادت كرده باشى، حق تعالى سفيدى (برص) در روى تو، وآتشى در شكم تو (گرسنگى دايم) و كورى در چشم تو پديد آرد كه نمى ‏توانى ‏پنهان كنى.
من از آن مجلس برنخاستم، الاّ به آن سه مرض گرفتار شدم و الحال قادر بر روزه ماه مبارك رمضان نيستم و طعام در معده‏ ى من قرار نمى ‏گيرد.
و به آن حال بود تا مرد! (فَاعتَبِروا يا أُولى الأَبْصار!)(2).(3)
بديهى است افرادى مانند انس بن مالك لياقت سفرهاى فضايى را نداشتند، ولى براى اتمام حجّت بر ديگران حضرت اميرالمؤمنين على علیه السلام او رابه دستور پيغمبر اكرم صلّی الله علیه وآله بر بساط نشانده و سير دادند.


* * *
 

با توجّه به جريانات گوناگونى كه درباره سفرهاى آسمانى نقل شده است، متوجّه مى‏ شويم كه سفرهاى آسمانى همه يكسان نبوده است و به صورت‏ هاى‏ مختلف واقع شده است؛
گاهى توسّط رياح و بساط واقع شده است؛
گاهى توسّط لباس‏ هاى نورى اتّفاق افتاده است؛
و گاهى با استفاده از وسيله ‏هاى نورى واقع شده است؛
و گاهى از ابرهاى اسرارآميز نورى استفاده شده؛
و گاهى با وسيله‏ هاى ديگر انجام گرفته است؛
و گاهى بدون استفاده از همه اينها، با قدرت ولايت انجام گرفته است.
در حديثى كه در اوّل اين بخش از حضرت اميرالمؤمنين على علیه السلام درباره ‏سفرهاى فضايى امام عصر عجّل الله تعالى فرجه آورديم به سه نوع از آنها تصريح‏ شده است.


(1) اصحاب كهف جوان نبودند، بلكه جوانمرد بودند و فئه در وصف آنها در قرآن به معنى جوانمردى است.(ر. ك: «صحيفة الرضا علیه السلام »، حديث امامت).
(2) بحارالانوار: 41 / 217، حديقة الشيعه: 387 و 390.
(3) سفرهاى شگفت ‏انگيز ائمّه علیهم السلام به عوالم عجيب: 240.



 

    بازدید : 15438
    بازديد امروز : 453
    بازديد ديروز : 23197
    بازديد کل : 128864589
    بازديد کل : 89522273