Imam sadIiq: IF I Percieve his time I will serve him in all of my life days
سخن‏ گفتن با بى ‏زبانى

    سخن‏ گفتن با بى ‏زبانى

    هر تازه واردى كه وارد اتاق مى‏ شد ، مغز من دربارۀ او به كار مى افتاد و گذشته و آينده‏ اش را به من مى ‏گفت . نه تنها چهرۀ اشخاص ، بلكه اشيايى كه مورد استفاده‏ اش بودند ، مثل كيف ، مجلّه ، روزنامه ، عكس و دستمال ، او را به من معرّفى مى ‏كردند .

    حتّى در صحراى خلوت نيز راحت نبودم . سنگ‏ها و درختان داستان‏شان را با من باز مى‏ گفتند . براى رهايى از اين شكنجه تنها راه حل اين بود كه در يك اتاق خالى و خلوت و بدون هيچ شيئى بنشينم و هرگز بيرون نروم ، امّا يك مرد 34 ساله مثل من نمى ‏توانست مثل راهبه ‏ها زندگى كند . فقط يك راه داشتم . بايد راهى انتخاب مى‏ كردم كه با استفاده از همين حسّ ششم ، زندگيم را تأمين كنم ، حالا كه اين حسّ يك دقيقه مرا راحت نمى‏ گذاشت مجبور بودم كه از اوامر او اطاعت كنم ! از اين تاريخ زندگى «پتر» با همين حسّ ششم رادار ارتباط دارد .

    نخست در دهات و جشن‏هاى ملّى ، حسّ ششم خود را به مردم ثابت كردم و مثلاً يك يا دو ساعت ، شرح حال و گذشته همۀ كسانى را كه در سالن نمايش نشسته بودند به آن‏ها مى‏ گفتم .

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

    Visit : 7793
    Today’s viewers : 45572
    Yesterday’s viewers : 94259
    Total viewers : 132542482
    Total viewers : 91879017