امام صادق علیه السلام : اگر من زمان او (حضرت مهدی علیه السلام ) را درک کنم ، در تمام زندگی و حیاتم به او خدمت می کنم.
خطبۀ مهمّ حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام پیرامون سقیفه

خطبۀ مهمّ حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام

پیرامون سقیفه

  ابن ابی الحدید می گوید: از ابوجعفر يحيى بن محمّد علوى نقيب بصره هنگامى كه اين خطبه را پيش او مى ‏خواندم پرسيدم: منظور على علیه السلام از اين سخن كه مى ‏فرمايد: «خلافت چيز برگزيده ‏اى بود كه نفس‏ هاى گروهى بر آن بخل ورزيد و نفس ‏هاى قوم ديگر آن را بخشيد و از آن‏ گذشت» چيست؟ و آن قومى كه آن مرد اسدى گفته است: «شما را از خلافت كنار زدند و حال آنكه شما به آن سزاوارتريد» كيستند؟ آيا منظور روز سقيفه است يا روز شورا؟

   ابوجعفر - كه خداى رحمت كند - با آن كه شيعه و مرد علوى بود مردى با انصاف و سخت خردمند بود، گفت: مقصود روز سقيفه است.

   گفتم: دل من به من اجازه نمى‏ دهد كه اصحاب پيامبر صلّی الله علیه وآله را چنين تصوّر كنم كه با پيامبر صلّی الله علیه وآله مخالفت و نص را رد كنند و ناديده بگيرند.

   گفت: من هم روا نمى ‏دارم كه به پيامبر صلّی الله علیه وآله نسبت دهم امر امامت را مهمل داشته ‏باشد و مردم را سرگشته و بيهوده رها فرمايد و حال آنكه هيچ‏گاه از مدينه بيرون ‏نمى ‏رفت مگر آنكه اميرى بر آن مى‏ گماشت، و اين كار در حالى صورت مى‏ گرفت كه ‏پيامبر صلی الله علیه وآله زنده بود و از مدينه هم چندان دور نبود، چگونه ممكن است براى پس از مرگ كه قادر به جبران آنچه پيش بيايد نيست كسى را امير نكند؟!

   سپس گفت: هيچ‏كس از مردم در اين كه پيامبر صلّی الله علیه وآله خردمند و كامل عقل بوده است‏ ترديد ندارد؛ عقيده مسلمانان كه درباره او معلوم است؛ يهوديان و مسيحيان و فلاسفه هم چنين گمان دارند كه او حكيمى در حكمت تمام است و داراى انديشه ‏اى ‏استوار، ملّتى را بر پا ساخته است و دين و آيينى فراهم آورده است و با عقل و تدبير خويش پادشاهى بزرگى را بنا نهاده است، و اين مرد خردمند كامل، خوى و غريزه‏ اعراب را نيكو مى‏ شناخته و خونخواهى و كينه ‏توزى آنان را، هر چند پس از سال‏ هاى‏ دراز باشد، مى ‏دانسته است كه هر گاه كسى مردى از خاندانى از قبيله را بكشد، اهل و خويشاوندان و نزديكان مقتول در جستجوى قاتل بر مى‏ آيند تا او را بكشند و انتقام‏ خون خويش را بگيرند و اگر به خود قاتل دست نيابند برخى از نزديكان و افراد خانواده قاتل را مى‏ كشند و اگر به هيچ‏يك از آنان دست نيابند فرد يا گروهى از قبيله ‏قاتل را مى ‏كشند هر چند از نزديكان قاتل نباشند و اسلام اين سرشت و خوى آنان را كه در طبيعت ايشان استوار بود چندان تغيير نداده بود و غرائز آنان همچنان به حال ‏خود باقى بود.

   پس چگونه ممكن است شخص عاقل تصوّر كند كه پيامبر صلّی الله علیه وآله يعنى آن شخص ‏عاقل كامل - كه اعراب و به ويژه قريش را سوگوار كرده است، كسى كه او را در ريختن ‏آن خون ‏ها و كشتن آنان و برانگيختن كينه‏ ها يارى داده و نزديكترين پسر عمو و داماد اوست و پيامبر صلّی الله علیه وآله به خوبى مى‏ دانسته است كه او هم به زودى مانند ديگر مردم‏ خواهد مرد - پسر عموى خود را به حال خود رها كند در حالى ‏كه دخترش در خانه ‏اوست و از او دو پسر دارد كه پيامبر صلّی الله علیه وآله از شدّت محبّت و دلبستگى، آن‏ دو را همچون پسران خويش مى‏ دانسته است.

   آيا درست است كه او را پس از خود حاكم قرار ندهد و او را به جانشينى خود نگمارد و بر خلافت او تصريح نكند؟ مگر آن خردمند كامل نمى‏ دانسته است كه اگر على و همسر و پسران او علیهم السلام را به حال خود و به صورت رعيّت و مردم عادّى رها كند خون‏ هاى ايشان را پس از خود در معرض ريختن قرار داده است؟ بلكه در آن‏ صورت خودش موجب كشته‏ شدن و هدر رفتن خون ايشان خواهد بود؛ زيرا آنان ‏پس از رحلت پيامبر محفوظ نخواهند بود و لقمه ‏اى براى خورندگان و صيدى براى‏ درندگان ‏اند كه مردم آنان را خواهند ربود و به اهداف انتقام‏ جويانه خود در مورد ايشان خواهند رسيد.

   حال آنكه اگر حكومت را در ايشان و كار را به دست آنان قرار دهد، با آن رياست، خون و جان ايشان را محفوظ داشته است و بدان وسيله مردم را از تعرّض به آنان ‏بازداشته است، و اين كار با تجربه و دقّت نظر در موارد ديگر هم معلوم مى ‏شود.

   به عنوان مثال: نمى ‏بينى اگر پادشاه بغداد يا جاى ديگرى مردم را كشته و سوگوار كرده باشد و در دل‏ هاى آنان كينه ‏هاى بزرگ نسبت به خود برانگيخته باشد و براى پس ‏از خود كار فرزندان و ذريّه خويش را مهمل بدارد و به مردم اجازه دهد كه پادشاهى از ميان خود برگزينند و يكى از خود را بر آن منصب بگمارند و فرزندان خود را همچون ‏افراد ديگر رعيّت رها كند! بديهى است بقاى فرزندانش پس از او اندك خواهد بود و به سرعت هلاك مى ‏شوند و مردم كينه ‏توز و خونخواه از هر سو بر آنان هجوم مى‏ برند و ايشان را مى‏ كشند و تار و مار مى ‏كنند، و حال آنكه اگر آن پادشاه يكى از پسران‏ خويش را براى پادشاهى معيّن كند و ويژگان و خدمتكاران و بردگان او به حفظ كار فرزندش قيام كنند خون آنان و خويشاوندانشان محفوظ مى‏ ماند، و به سبب اهميّت ‏سلطنت هيچ‏يك از مردم به آنان دستيارى نمى ‏كند و ابهّت پادشاهى و نيروى سالارى‏ و پاسدارى امارت مانع از آن خواهد بود.

   آيا گمان مى ‏كنى و چنين مى ‏بينى كه اين موضوع از نظر رسول خدا صلّی الله علیه وآله پوشيده ‏مانده و از خاطرش رفته است؟! يا دوست مى ‏داشته است كه ذريّه و افراد خاندانش ‏پس از او ريشه‏ كن و درمانده شوند؟! در آن صورت شفقت آن حضرت نسبت به ‏حضرت فاطمه علیهاالسلام كه در نظرش بسيار عزيز و محبوب دلش بوده است كجا مى‏ رود؟

   آيا معتقدى كه پيامبر صلّی الله علیه وآله دوست مى‏ داشته است حضرت فاطمه علیهاالسلام را همچون‏ يكى از بينوايان مدينه قرار دهد كه پيش مردم دست نياز برآورد و اين كه اميرالمؤمنين‏ على علیه السلام را كه در نظرش بسيار گرامى و بزرگ بوده و حال او در نظر پيامبر صلّی الله علیه وآله معلوم ‏است همچون ابوهريره دوسى و انس بن مالك انصارى قرار دهد كه اميران در مورد خون و آبرو و جان او و فرزندانش هر گونه مى‏ خواهند فرمان دهند و او نتواند از خود دفاع كند و بر سرش صد هزار شمشير كشيده باشند تا سوز جگر خود را نسبت به او فرو نشانند؟ به ويژه كه آنان دوست مى‏ داشتند خون اميرالمؤمنين على‏ علیه السلام را با دهان‏ هاى خود بياشامند و گوشت او را با دندان‏ هاى خود پاره ‏پاره كنند و بخورند؛ چرا كه فرزندان و برادران و پدران و عموهاى ايشان را كشته بود و چندان روزگارى ‏از آن نگذشته بود و هنوز زخم ‏ها بهبود نيافته و بر آن پوست تازه برنيامده بود.

   به نقيب ابوجعفر گفتم: همانا در آنچه گفتى نيكو از عهده برآمدى جز اين كه گفتار اميرالمؤمنين على علیه السلام دلالت بر آن دارد كه نصّى در مورد او نبوده است. مگر نمى ‏بينى‏ كه مى ‏فرمايد: «ما از لحاظ نسب والاتريم و وابستگى ما به رسول خدا صلی الله علیه وآله استوارتر است»؟ وحجّت و برهان را در نسب و شدّت قرب قرار داده است و حال آن كه اگر نصّى بر او شده بود به جاى اين سخن مى‏ فرمود: «و من كسى هستم كه بر من تصريح شده و نام ‏من برده شده است».

   خدايش رحمت كند، چنين پاسخ داد: اميرالمؤمنين على علیه السلام پاسخ آن مرد را از همان جهتى كه معتقد بوده و مى‏ دانسته است داده است نه از آن جهتى كه آن را نمى‏ دانسته و به آن معتقد نبوده است. مگر نمى ‏بينى كه مرد اسدى از آن حضرت ‏پرسيده است: چگونه قوم شما، شما را از اين مقام راندند و حال آنكه شما به آن مقام ‏سزاوارتريد؟ و منظورش سزاوارتر بودن آنان از جهت عزّت و خويشاوندى و اين كه‏ در واقع پاره تن پيامبر صلّی الله علیه وآله بوده ‏اند بوده است و آن مرد اسدى به هيچ روى تصوّر وجود نصّ را نمى‏ كرده و به آن معتقد نبوده است و به خاطرش خطور نمى ‏كرده و اگر اين موضوع در انديشه و خاطرش مى ‏بود به اميرالمؤمنين على علیه السلام مى ‏گفت: «چرا مردم تو را از اين مقام كنار زدند و حال آن كه رسول خدا صلّی الله علیه وآله در مورد تو تصريح ‏فرموده است؟»

   او چنين سخنى نگفته بلكه سخنى گفته است كه در مورد همۀ افراد بنى ‏هاشم است ‏و پرسيده است: چگونه قوم شما را از اين كار كنار زدند و حال آنكه شما به اعتبار اينكه هاشمى و نزديكان رسول خداييد به آن سزاوارتر بوديد، و اميرالمؤمنين ‏على علیه السلام پاسخى به او داده است كه مورد نظر اسدى بوده است و فرموده است:

آرى؛ با آنكه ما از ديگران به رسول خدا صلّی الله علیه وآله نزديكتريم اين كار را كردند و پيش ‏از خود ديگرى را بر ما برگزيدند.

   اگر اميرالمؤمنين على علیه السلام به او پاسخ مى‏ داد: «آرى؛ با آنكه به من و نام من در زندگى رسول خدا صلّی الله علیه وآله تصريح شده است» پاسخ او را نداده بود كه آن مرد اسدى ‏نپرسيده بود: «آيا در اين مورد بر تو نصّى شده است؟» همچنين نپرسيده بود: «آيا رسول خدا صلّی الله علیه وآله در مورد خلافت كسى تصريح فرموده است يا نه؟» بلكه پرسيده ‏بود: «چرا قوم، شما را از حكومت كنار زدند و حال آنكه شما به معدن و چشمه دين ازآنان نزديك ‏تر بوديد؟»، و اميرالمؤمنين علیه السلام به او پاسخى كه منطبق سئوال اوست داده ‏و او را نرم ساخته است و اگر براى او تصريح به نصّ مى ‏كرد و باطن امر را با تفصيل ‏براى او نقل مى‏ كرد او از اميرالمؤمنين على علیه السلام رويگردان مى‏ شد و آن حضرت را متّهم مى‏ كرد و سخنش را نمى ‏پذيرفت و به تصديق گفتارش كشيده نمى‏ شد و در تدبير كار مردم و رهبرى سزاوارتر است به گونه ‏اى پاسخ داده شود كه موجب‏ رويگردانى و طعنه نگردد.(1)


(1) نهج البلاغه ابن ابی الحدید، خطبۀ 163، جلوه تاريخ در شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد: 4 / 331  .

 

 

 


    بازدید : 5039
    بازديد امروز : 18327
    بازديد ديروز : 21751
    بازديد کل : 128943819
    بازديد کل : 89561897