امام صادق علیه السلام : اگر من زمان او (حضرت مهدی علیه السلام ) را درک کنم ، در تمام زندگی و حیاتم به او خدمت می کنم.
فلاسفه و اشتباهاتشان

کتاب : «امیرالمؤمنین علی علیه السلام و عصر ظهور»

 

فلاسفه و اشتباهاتشان

هرگز نمى ‏توان قبول كرد كه يك نابغه يا دانشمند حتىّ بعد از حيات ‏خودش نيز در اعصار آينده همچنان قدرت و نفوذش بر دل‏ ها و عقل ‏ها باقى ‏ماند. اين يك قاعده كلّى است و هيچ متفكّر بشرى از اين قانون كلّى مستثنى ‏نيست. مثلاً «افلاطون» در فلسفه يد طولائى داشت امّا اوّلين كسى كه بعد از افلاطون انگشت انتقاد بر آثارش گذاشت، مريد خاصّ و شاگرد ممتازش «ارسطو» بود.
   بعد از افلاطون، ارسطو با عنوان كردن اينكه «افلاطون را دوست دارم؛ امّا حقيقت را بيشتر دوست دارم» آثار افلاطون را به باد انتقاد گرفت و مُثُل و كليّات افلاطونى كه اساس فلسفه افلاطون را تشكيل مى ‏داد در سيستم فلسفى‏ كه ارسطو تنظيم كرد اخراج شد و به جاى آن جزئيّات ارسطوئى سركار آمد.
   همين طور اوّلين كسى كه «مدينه فاضله» افلاطون را به باد انتقاد گرفته ونارسائى ‏ها و نواقص آن را نشان داد، ارسطو بود.
   البتّه اين موضوع مختصّ ارسطو و افلاطون نيست بلكه تمام برگزيدگان ‏عالم علم و انديشه و فلسفه همين وضع را دارند: «كپرنيك» كه انقلابى در اساس هيئت قديم به وجود آورده و هيئت جديد را پى ‏ريزى كرد، پدر هيئت ‏جديد محسوب مى ‏شود، امّا بعد از او، نقائص و اشتباهاتش  نشان داده شده و نظراتش به وسيله آيندگان تكميل گرديد.
   همين‏ طور «كانت» آمد و تحوّل عظيمى در فلسفه به وجود آورد امّا بعد از درگذشتش فلسفه ‏اش رفته‏ رفته  رو به ضعف و سستى نهاده و حتّى قسمتى از آن دستخوش انهدام و اضمحلال گرديد.
   «دكارت» آمد و فصل جديدى در فلسفه اروپائى گشود و راسيوناليسم كه ‏پايه‏ گذارش «دكارت» است در حقيقت انقلابى در فلسفه قرون وسطائى به ‏وجود آورد، امّا بعد از «دكارت»، «كانت» و «ژان لاك» و «ديويدهيوم» و امثال ‏آن ‏ها نارسائى ‏ها و محدوديّت ‏هاى فلسفه دكارت را نشان دادند و بدين ترتيب ‏فلسفه دكارت ارزش و اهميّت قبلى خود را در اذهان و افكار از دست داد.
   يا جالينوس در طب، بطلميوس در هيئت و نجوم در زمان خود و در رشته ‏تخصّصى مربوطشان بلامنازع بودند امّا بعد از اينكه از حيات مادّى رخت به ‏جهان باقى بربستند به تدريج نفوذى را كه در افكار داشتند از دست دادند.(1)

ارسطو وقتى وارد بحث در زيست‏ شناسى شده، مى‏ گويد تعداد دندان‏ هاى ‏زن از تعداد دندان‏ هاى مرد كمتر است! در صورتى كه امروزه حتّى يك بچّه ‏هم از اين موضوع خنده ‏اش مى ‏گيرد. و يا مى ‏گويد: انسان در پهلوى خودش‏ فقط هشت دنده دارد! اينها گو اينكه امروزه از مسلّمات علمى است ولى در زمان ارسطو چنين نبوده و ارسطو وقتى با آن بينش وسيع خود وارد بحث دراين موضوعات گرديده، بنا به محدوديّتش، چون نمى ‏توانسته قرن‏ ها جلوتر از زمان خود حركت كند، در نتيجه نقص و اشتباه هميشه با او همراه بوده ‏است.

ويل دورانت در مورد كتاب ‏ها و تحقيقات ارسطو (در جلد اوّل تاريخ‏ فلسفه) مى ‏نويسد: به علّت فقدان دوربين نجومى، علم نجوم ارسطو خيالبافى ‏كودكانه، و به جهت در دست نداشتن ميكروسكوپ، زيست‏ شناسى او مجموعه ‏اى از ضلالت بى‏ انتهاست.

پس به طور كلّى انسان به حكم انسان بودنش الزاماً اين خصوصيّت را داراست كه افكارش هميشه در چهارچوب زمان و مكان سير كرده و حتّى ‏نوابغ كه نسبت به ديگران در سطح بالاترى قرار مى‏ گيرند، اكثر افكار و نظراتشان نسبت به زمان‏ هاى مابعد ناقص‏ تر است.(2)

اينها همه دليل بر اين است كه علم بايد از آبشخور وحى بدست آمده باشد، واز طريق كتاب ناطق رسيده باشد.


(1) زنده جاويد و اعجاز جاويدان: 16.

(2) زنده جاويد و اعجاز جاويدان: 22. 

 

    بازدید : 14008
    بازديد امروز : 438
    بازديد ديروز : 23197
    بازديد کل : 128864558
    بازديد کل : 89522257