وبسايت «مهدويت» به نقل از کتاب «دولت کريمهٔ امام زمان عجل الله فرجه» مي نويسد :
اوج قضاوت در آغاز ظهور
همان گونه كه گفتيم آغاز حكومت امام عصر ارواحنا فداه آغاز پاكسازى ها و رفع ظلم و ستم هاست . به اين جهت مسأله قضاوت در آغاز ظهور ، بسيار اوج خواهد داشت تا با قضاوت صحيح و عادلانه ، حقّ مظلومين از ستمگران گرفته شده و حقّ به حق دار برسد .
جالب توجّه است كه در آن عصر شكوهمند - طبق روايات وارده - قضاوتها بر اساس واقعيّتها خواهد بود و ظنّ و گمان در مسأله قضاوت ، در آن زمان ارزشى ندارد و كسانى كه در آن روزگار از طرف حضرت بقيّة اللَّه الأعظم ارواحنا فداه به عنوان قضاوت در ميان مردم برگزيده مى شوند ، از امدادهاى غيبى برخوردار بوده و بر اثر تكامل عقل و تهذيب نفس ، هيچ گاه گرايش به قضاوت به نفع ظالم در آنان پيدا نمى شود .
آنان خود را در حضور خداوند متعال و در محضر حضرت بقيّة اللَّه الأعظم ارواحنا فداه مى بينند و به همين جهت حكم حق را همان گونه كه لازم است صادر مى نمايند . جالب توجّه است كه در آن زمان بر اساس تكامل عقلها مردم نيز آماده اجراى حكم عادلانه و پذيراى آن مى باشند . و اين لازمه حكومت عدل الهى حضرت ولىّ عصر عجّل اللَّه تعالى له الفرج مى باشد .
در آن زمان قاضيان بر اساس برخوردارى از دو خصلت : 1 - خودسازى 2 - امدادهاى غيبى ، با اجراى حكم صحيح ، آتش فتنه را خاموش ساخته و با حكم عدل و داد ، به ظلم و بىداد افراد پايان مى بخشند و به اين گونه ، ظلم و ستم را ريشه كن ساخته و بنيان عدالت را استوار مى سازند .
جالب توجّه است كه يكى از موارد آشكار ظلم و ستم كه در روزگار رهايى ريشه كن مى شود ، قضاوتهاى ظالمانه اى است كه قضاوت كنندگان بر اساس غرض هاى شخصى انجام مى دهند .
بديهى است اگر قاضى خودساخته نباشد و خود را در محضر خدا نبيند ، حكمى كه صادر مى نمايد نه تنها درخت ظلم و ستم را ريشه كن نمى سازد ؛ بلكه آن را آبيارى نموده و تنومند مى سازد . داستانى را كه مى آوريم نمونه اى از آنهاست :
«مردى لاشه سگ خويش را در قبرستان مسلمين مدفون ساخت . مردمان برآغاليدند ، وى را بگرفتند سخت بكوفتند و نيمه جان به قاضى بردند .
قاضى به جهت سابقه عداوتى كه با او داشت ، نشاندنِ آتش فتنه را به سوختن او فرمان داد . مرد الحاح كرد كه : مرا سخنى مانده است ، اگر قاضى اجازت فرمايد بگويم . قاضى رخصت داد .
گناهكار گفت : چون اجل سگ برسيد امرى عجيب پديد گشت . يعنى به ناگاه مُهر زبانِ حيوانِ صامت بشكست و مانند ما آدميان به سخن درآمد ، مرا به نام خواند و وصيّت كرد كه بدره اى زر از نياكان به ميراث دارم و در زير فلان سنگ به صحرا نهفته ام . تا نفسى از من باقى است سبك بدآن جا شو ، سنگ بردار و مرده ريگ برگير و آن گاه كه وداعِ اين دار فانى گويم جسد مرا به جوار صلحا به خاك سپار و يك نيمه از زر نزد يكى از قضات اسلام بَر، تا در تخفيف عقوبات من به امور حسبيّه صرف كند و مرا به دعاهاى خير ياد فرمايد .
من چون خارقه سخن گفتن سگ بديدم ، بر راستى گفته او اعتماد كردم . در ساعت بشتافتم و زر به نشان بيافتم و اكنون آن بدره بر جاى است...
قاضى به طمع نيمه ديگر زر گفت : سبحان اللَّه ! اين حيوان بى شبهه از احفاد سگ اصحاب كهف بوده است و البتّه از دفن چون او شريف نسبى در گورستان مسلمانان بر تو حرجى نيست . آن مرحوم ديگر بار چه گفت ؟»(1)
آنچه را نقل كرديم يك داستان است كه نشان دهنده قضاوت كسى است كه خود را نساخته و در هنگام قضاوت خود را در محضر خدا نمى بيند و به خاطر گرفتن رشوه حكم مى كند .
--------------------------------------
1) دوازده هزار مثَل فارسى : 60 .
منبع: وبسایت مهدویت
از کتاب دولت کریمه امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف ص 60
------------------------------------------
اين مطلب در بخش دوم کتاب «دولت کريمهٔ امام زمان ارواحنا فداه»
(قضاوت) آمده است.
براي دانلود و مطالعهٔ کتاب «دولت کريمهٔ امام زمان عجّل الله
تعالي فرجه الشريف»در بخش کتابخانهٔ پايگاه علمي المنجي، اينجا کليک کنيد.
اج جا مهمان : 66924
ڪالھ جا مهمان : 242836
ڪل مهمان : 124835146
|