امام صادق علیه السلام : اگر من زمان او (حضرت مهدی علیه السلام ) را درک کنم ، در تمام زندگی و حیاتم به او خدمت می کنم.
حکایت نامه و عریضه نویسي به محضر مبارک امام عصر ارواحنا فداه

 

 حکایت نامه و عریضه نویسي

به محضر مبارک امام عصر ارواحنا فداه

 

حکایت ابو عثمان سعید بن بندقی

فردی به نام ابوالمفضل می گوید: در سال (323) هجری قمری در شهر نصیبین (1) در مجلس ابو وائل داود بن حمدان حایت عریضه نویسی ابوالعباس بن کشمرد را برای دیگران تعریف می کردم، در آن مجلس فدری بود که او را ابو عثمان سعید بندقی شاعر می نامیدند، وقتی من حکایت ابوالعباس را برای حاضران نقل کردم ابو عثمان گفت:

در همان سالی که ابو العباس بن کشمرد را اسیر کردند، من هم به حج رفته بودم، از قضا گروهی از حجّاج را هم در همان سال اسیر کردند که از جملۀ آنها خود من بودم.

ما را به همان زندانی که ابوالعباس در آن حبس بود، بردند. حبس و زندان ما بسیار طول کشید، من چون می توانستم شعر بگویم قصیده ای در مدح ابو طاهر سرودم و آن را به ابوالهیجا رساندم تا به ابو طاهر نشان دهد، بلکه موجبات آزادی یا راحتی من فراهم شود.

وقتی ابوالهیجا آن شعر را برای ابوطاهر خوانده بود، از آن تاریخ به بعد مرا بیشتر مراعات می کردند و حتّی اجازه بیرون رفتن از زندان هم برای انجام بعضی از کارها به من می دادند.

در آن مدّت طولانی که در زندان بودم، با ابوالعباس کشمرد هم آشنا شده بودم و با همدیگر نشست و برخاست داشتیم. یک روز صبح قبل از طلوع آفتاب ابوالعباس کسی را به دنبال من فرستاده بود تا پیش او بروم، وقتی به حضورش رسیدم به من گفت: برای من کاری پیش آمده است که فقط از تو بر می آید. گفتم: آن کار چیست؟ گفت: من عریضه ای نوشته ام که باید این را در فلان جا به آب بیندازی، چون مأموران فقط به تو اجازه خارج شدن از زندان را می دهند، پس لطف کن این کار را برایم انجام بدهید.

من عریضه را از ابوالعباس گرفتم و به محلی که گفته بود رفتم، ولی قبل از آنکه طبق دستور او، سوره یس را بخوانیم و عریضه را در آب بیندازم، آن را باز کردم تا از مضمون آن باخبر شوم.

وقتی آن را خواندم من هم در صدد برآمدم تا برای خودم هم یک عریضه ای بنویسم. امّا کاغذ و قلمی پیدا نکردم و تنها کاری که به فکرم رسید این بود که یک تکه چوبی را از زمین برداشته و در آب زدم و با رطوبت آن در کف دستم عریضه ای را نوشتم، آن گاه سورۀ یس را قرائت کردم، سپس کف دستم را که در آن عریضه ام را نوشته بودم، با آب شستم و سپس عریضۀ ابوالعباس را به صورت اولش پیچیده و در گِل نهادم و پس از خواندن سورۀ یس، در آب انداختم و از آنجا به زندان برگشتم.

وقتی به زندان رسیدم مقداری از طلوع آفتاب گذشته بود، کمی بعد از آن فرستاده ای از طرف ابو طاهر به زندان آمد و مرا احضار کرد و من به همراه او پیش ابوطاهر رفتم. وقتی چشم ابوطاهر به من افتاد خطاب به من گفت:

در دلم افتاده است که به تو نیکی کنم، لذا دستور داده ام تو را از زندان آزاد کنند، آیا دوست داری نزد خانواده ات از طریق دریا برگردی یا مسافرت در خشکی را دوست داری؟

ابو عثمان در ادامه گفت: با خودم گفتم اگر بگویم دوست دارم در خشکی مسافرت کنم، شاید ابو طاهر پس از ساعتی از کار خود پشیمان شود و دستود بازگشت مرا صادر کند، ولی اگر از طریق دریا بروم نمی تواند مرا برگرداند، به همین خاطر به ایشان گفتم: سرور من!

سفر دریایی را بیشتر دوست دارم.

ابوطاهر دستور داد تا برای من زاد و توشه ای تهیه کردند و از طریق دریا عازم بصره شدم. سه روز بعد ازآنکه به بصره رسیدم در مجلسی که علمای زیادی هم در آن حضور داشتند شرکت کرده بودم که ناگهان دیدم یک موکب با جلال و عظمت به طرف بصره می آید و چون نزدیک شدند، دیدم این موکب متعلق به ابوالعباس کشمرد است که به همراه گروهی سواره در کمال احترام به بصره وارد می شوند و امیر بصره هم به استقبال ایشان از شهر خارج شده است.

وقتی ابوالعباس به محلی که ما در آن بودیم رسید به نزد او رفتم، او وقتی مرا دید، از مرکب خود پیاده شد و روبروی من قرار گرفت، پس از آنکه با دقّت و تعجّب مرا نگاه کرد گفت: ای جوان! چکار کردی که تو را از زندان آزاد کردند؟!

ابو عثمان می گوید: همه آنچه را که اتّفاق افتاده بود برای ابوالعباس تعریف کردم.

ابوالعباس در حالی که متأثر شده بود، خطاب به من گفت: من و تو آزاد شده های امیرالمؤمنین علیه السلام هستیم.

عرض کردم: آری چنین است که می فرمایید.

سپس ابوالعباس به خانه ای که از قبل برایش آماده شده بود رهسپار شد و در آنجا فرود آمد. امیر بصره برای او انواع هدایا و لباس ها و... فرستاد و با عزّت تمام از او پذیرایی کرد.

 

____________________

(1) نصیبین نام شهری بوده است در بین النهرین، سر راه موصل به شام که فاصله آن تا موصل شش روز راه بوده است ، فرهنگ معین جلد 6.

 

 

منبع: کتاب عریضه نویسی : 69،   

از کتاب «الصحیفة المبارکة المهدیة : 404»

 

----------------------------------------

براي مطالعه و دانلود کتاب «الصحيفة المبارکة المهديّة»

به زبان عربي پايگاه علمي المنجي ، بخش المکتبة و ترجمهٔ آن بنام کتاب

«صحيفهٔ مهديه» به قسمت فارسي وبسايت ، بخش کتابخانه مراجعه فرماييد.

براي دسترسي آسان به اين دو کتاب، اينجا کليک کنيد:

«الصحيفة المبارکة المهدية»

«صحيفهٔ مهديه»

 

 

بازدید : 12264
بازديد امروز : 0
بازديد ديروز : 103856
بازديد کل : 134029295
بازديد کل : 92675848