جهميّه
توجّه در كلمات علماى اهل سنّت و آنچه را كه آنان درباره عقايد «جهم بن صفوان» نقل كرده اند، انسان را شگفت زده مى كند كه آنان با توجّه به افكار فاسد و مخالف دين كه «جهم» اظهار مى نموده، چگونه وى را مسلمان دانسته و فرقه او را فرقه اى از فرقه هاى مسلمانان دانسته اند؟! و چرا توجّه نكرده اند كه افكار و عقايدى كه اساس دين اسلام را به باد مى دهد و عقايد دينى را از ريشه مى سوزاند، چگونه مى توان آن افكار و عقايد فاسد را انديشه و عقيده دينى دانست؟!
«جهم» صريحاً مى گفت: هر مسلمانى در باطن مى تواند مسلمان باشد ولى در ظاهر اظهار به مسيحيّت يا يهوديّت نمايد وخود را مسيحى يا يهودى معرّفى نمايد! و اين كردار و رفتار او هيچ زيانى به دين او نمى رساند!
بنابر اين گفته، همه مسلمانان مى توانند دست از اسلام بردارند و به ظاهر يهودى يا مسيحى باشند و به همين مقدار كه در دل اسلام را قبول دارند اكتفا نمايند!
«جهم» با اين ترفندها توانست پيروان عقايد خود را از برخى فرقه هاى باطل ديگر افزايش دهد و افراد زيادى را به سوى عقايد انحرافى خود جذب نمايد.
او مى گفت: همه مؤمنان از نظر ايمان در يك درجه هستند، حتّى پيامبران و امّت آن ها يكسان است. انسان هر عملى را مرتكب شود هرچند گناه و رفتار زشت باشد از ايمان او كاسته نمى شود و همه مؤمنان هرچند داراى اعمال متفاوت باشند، از نظر ايمان يكسان هستند!
او با اين عقيده انحرافى آزادى و گناه را در ميان مردم پرورش داد و با اين گفتار مسلمانان را به سوى گناه، پرده درى و دست كشيدن از رفتار و كردار پسنديده تحريك نمود! در واقع او با اسم دين، تيشه به ريشه دين زد.
«شهرستانى مى گويد:(255) «جهم» با اين سخن بر معتزله افزونى يافت كه مى گويد: هر كس شناخت يافت و سپس با زبان انكار كرد، با اين انكار كفر نورزيده است؛ زيرا آگاهى و شناخت با انكار از ميان نمى رود و او همچنان مؤمن است.
به او نسبت مى دهند كه در تعريف ايمان، شطحيّات بسيار مى گفت و به اين بسنده نمى كرد كه ايمان، تنها تصديق قلبى است بلكه باور او چنين بود كه هر كس از سرِ دل ايمان آورَد و سپس شرك هويدا سازد و يا يهوديّت و مسيحيّت آشكار كند، اينها همه او را از ايمان بيرون نمى برد!
او مى گويد:(256) ايمان، پيمانى قلبى است و اگر مؤمنى بى هيچ تقيّه اى با زبان خود، كفر اعلان كند و بت پرستد و در سرزمين اسلام به يهوديّت يا مسيحيّت تعهّد داشته باشد و صليب را عبادت كند و در سرزمين اسلام، تثليث را آشكار سازد و بر همين حال بميرد، او همچنان مؤمنى است با ايمانى كامل نزد خداوند عزّوجلّ، دوستدار مقام كبريايى و اهل فردوس»!
او مرجئه ناب را با اين سخن در پىِ خود كشاند كه ايمان نه فزونى مى گيرد و نه كاستى مى پذيرد و مؤمنان، همه در ايمان يكسانند.
او مى گويد:(257) ايمان، پاره پاره نمى شود يعنى به پيمان و سخن و كردار تقسيم نمى گردد و مؤمنان در داشتن ايمان بر يكديگر برترى نمى يابند و ايمان پيامبران و ايمان امّت بر يك سبك و سياق است؛ زيرا معارف بر يكديگر فضيلتى ندارند.
او در اينكه انسان مجبور و بى اختيار است، از جبريّه ناب پيروى مى كرد.
اشعرى مى گويد:(258) از باورهاى منحصر به فرد جهم اين است كه در حقيقت، هيچ فعلى براى كسى نيست مگر براى خداوند يكتا و تنها فاعل اوست و افعال مردم از روى مجاز بديشان نسبت داده مى شود، چنانكه گفته مى شود: درخت حركت كرد، فلك چرخيد و خورشيد غروب كرد، و در حقيقت، اين خداوند سبحان است كه با درخت و فلك و خورشيد چنين مى كند؛ جز اينكه خداوند، نيرويى به انسان بخشيده است كه فعل در پرتو آن صورت مى پذيرد و براى او اراده فعل و اختيار جداگانه اى براى انجام آن آفريده است، چنانكه طول را آفريده است و آدمى در پرتو آن طول مى يابد و رنگ را آفريده است كه با آن رنگ مى پذيرد و رنگين مى شود.
او مى گويد:(259) ثواب و عقاب، جبر است؛ چنانكه همه افعال از سرِ جبر است و هرگاه جبر ثابت شود پس تكليف نيز جبر خواهد بود.»(260)
255) الملل والنحل: 80/1، بنگريد به مقالات الإسلاميّين: 198/1.
256) الفصل في الملل و الأهواء والنحل: 204/4.
257) الملل والنحل: 80/1، مقالات الإسلاميّين: 198/1.
258) مقالات الإسلاميّين: 312/1، الفرق بين الفرق: 128، الملل والنحل: 80/1 .
259) الملل والنحل: 80/1 .
260) مرجئه وجَهميّه در خراسان عصر اموى: 79.
اليوم : 154534
الامس : 194999
مجموع الکل للزائرین : 119683177
|