امام صادق علیه السلام : اگر من زمان او (حضرت مهدی علیه السلام ) را درک کنم ، در تمام زندگی و حیاتم به او خدمت می کنم.
7 - توطئه هاي دولت بريتانيا براي کشورهاي اسلامي و همکاري محمد بن عبدالوهاب با آن

(7)

توطئه هاي دولت بريتانيا براي کشورهاي اسلامي

و همکاري محمد بن عبدالوهاب با آن

    دبيركلّ ، دوّمين راز را نيز به من گفت ، همان رازى را كه وعده داده بود برايم آشكار سازد ، و من از قبل بسيار شايق بودم كه از اين راز نيز آگاه گردم ، چون مزه راز اوّل را چشيده بودم و راز دوّم چيز جز دفترى پنجاه صفحه‏ اى نبود كه نقشه‏ هاى منهدم ساختن اسلام و مسلمين را در خلال يكصد سال در آن آورده بودند تا اين كه از اسلام بعد از وجود حقيقى چيزى جز نامى نماند و اين دفتر را به همين منظور براى رئيسان بزرگ وزارت مستعمرات ارسال داشته بودند .

    اين دفتر از چهارده بند تشكيل شده بود كه در آن تأكيد شده بود كه اين نقشه ‏ها محرمانه است و افشاى مضامين آن ممنوع است و دستور رسيده بود كه بايد مندرجات آن به شدّت كتمان شود و پوشيده باشد تا هيچ كس از مسلمانان بر آنها مطّلع نگردد كه در نتيجه باعث عكس‏ العمل آنان شود و ايشان نيز نقشه‏ هاى خنثى‏ كننده و مخالف خود را آغاز نمايند .

    خلاصه مندرجات آن دفتر چنين بود :

    1 - همكارى عميق با ترازهاى روسيه براى چيره شدن بر منطقه اسلامى از بخارا و تاجكيستان و ارمنستان و خراسان و اطراف آن مناطق و نيز همكارى محكم با ايشان در غلبه بر اطراف سرزمينهاى ترك كه با روسيه مركز مشترك دارند .

    2 - همكارى مؤكّد با فرانسه و روسيه در طرح نقشه‏ اى شامل براندازى جهان اسلام از درون و بيرون .

    3 - برانگيختن فتنه نزاع و درگيري هاى شديد بين دولتهاى تركيه و ايران و افروختن آتش ملّى‏ گرائى و تعصّب نژادى در هر دو جانب و مشتعل نمودن درگيريها در ميان همه قبايل و طوائف اسلامى كه در جوار يكديگر زندگى مى ‏كنند و همين طور در ميان سرزمينهاىِ اسلامى همسايه و زنده كردن اختلافات مذهبى و بيرون آوردن آتش از زير خاكستر و به هر حال دامن زدن به هر گونه اسباب فتنه و تفرقه و آشوب و برانگيختن هر گونه درگيرى و نزاع در ميان كشورها و مردم مسلمان .

    4 - واگذار كردن امر سرزمينهاى اسلامى به دست بيگانگان غير مسلمان ، پس نخست بايد يثرب (مدينة النبيّ صلى الله عليه وآله وسلم) را به يهود سپرد ؛ اسكندريّه را به مسيحيان ؛ و يزد را به زرتشتيان ايرانى نژاد ؛ و عماره را به صابئين ؛ و كرمانشاه را به فرقه على اللّهى ؛ و موصل را به فرقه يزيديّه ؛ و خليج فارس را به هندوها .

    البتّه پس از آن كه عدّه زيادى از هنود را رهسپار آن مناطق نماييم ؛ طرابلس (ليبى كنونى) را به درزيها ؛ و قارض را به فرقه نُصيريّه (امروزه به آنها علويّين مى‏ گويند) ؛ و مسقط را به خوارج (امروزه در دست فرقه إباضيّه خارجيه است) .

    سپس بر ماست كه اين گروهها و فرقه ‏هاى خارج يا داخل اسلام را از حمايت مالى برخوردار سازيم و اسلحه و نقشه‏ هاى فتنه‏ انگيز و آشوبگر را در اختيارشان قرار دهيم و در اين زمينه اطّلاعات را بدانها بسپاريم و تخصّص و آگاهى كامل براى آنها ايجاد نماييم تا اين كه اين مذاهب و فرقه‏ ها همانند خارهايى در كالبد اسلام نهاده شوند .

    آنگاه بايد سرزمينهاى ضدّ اسلامى ايجاد شده در خاك مسلمين گسترش يابد تا اين كه همه سرزمينهاى اسلام درهم شكند و ويران گردد .

    5 - نقشه‏ كشى براى تجزيه دو حكومت اسلامى در تركيه و ايران تا آخرين حدّ ممكن ، و تجزيه اين دو حكومت بزرگ به حكومتهاى محلّى متعدّد بسيار كوچك و درگير شدن با يكديگر همان گونه كه امروزه در هندوستان وجود دارند با الهام از قاعده «تفرقه بينداز و آقائى كن !» و قاعده «تفرقه بيفكن و درهم شكن !»

    6 - دين سازى و ايجاد فرقه‏ هاى جديد در پيكره سرزمينهاى اسلامى ؛ براى اين مقصود بايد كه نقشه دقيق طرّاحى شود بطورى كه هر دينى از اين اديان ساختگى با روحيّه‏ اى از روحيّات ساكنان آن سرزمينها مناسبت داشته باشد .

    مثلاً ايجاد چهار مذهب و فرقه در پيكره سرزمينهاى شيعه ‏نشين ضرورى و لازم است ؛ ايجاد فرقه حسين اللّهى و فرقه ‏اى كه جعفر بن محمّد الصادق (عليه السلام) را بپرستند ، دينى كه مهدى موعود (عليه السلام) را پرستش كنند و فرقه‏ اى كه علىّ بن موسى الرضا (عليه السلام) را عبادت نمايند .

    و مكان مناسب براى فرقه اوّلى كربلا و براى دوّمى اصفهان ، براى سوّمى سامراء و براى چهارمى خراسان است .

    همان گونه كه لازم است كه مذاهب چهارگانه اهل سنّت را نيز كاملاً از يكديگر متمايز نماييم و استقلال تامّ بخشيم كه هيچ گونه ارتباطى با يكديگر نداشته باشند و بايستى كه مجدّداً اختلافات گذشته را تا حدّى كه به خونريزى يكديگر منتهى شود در آنها زنده سازيم .

    لازم است كه متون دينى فرقه ‏هاى اسلام را آنچنان دستكارى كنيم كه اختلافات خونين آنها به حدّ اكثر ممكن برسد تا يكديگر را به هر وسيله و با چنگ و دندان بدرند و احدى از مسلمانان باقى نماند .

    بايستى اين گمان را در آنها با تحريف و دستكارى كتابهايشان تقويت نماييم كه هر فرقه ‏اى تنها خودش را مسلمان بداند و بس و ساير فرقه‏ هاى اسلام را كافر بداند و كشتار و نابودى آنها را واجب و لازم شمرد .

    7 - بايد فساد و فحشا را به وسيله زنا ، لواط ، شرب خمر و قماربازى در ميان مسلمانان منتشر سازيم و بهترين وسيله براى اين مقصود پيروان اديان قبل از اسلامند كه در سرزمينهاى اسلامى در ميان مسلمانان زندگى مى‏ كنند ، مانند : يهود ، نصارى ، مجوس ، هنود و غيرها . پس چاره ‏اى نيست مگر اين كه لشكر انبوهى از اديان غير اسلامى فراهم شوند تا به اين مقصود و آرزو نايل شويم .

    8 - تلاش و كوشش بسيار براى قرار دادن مهره‏ هاى فعّال در پستهاى كليدى و حكومتى حسّاس در سرزمينهاى اسلامى لازم است و اين مهره‏ ها بايد حكّام فاسدى باشند كه امر و نهى خود را مخفيانه از وزارت مستعمرات بريتانياى كبير اتّخاذ كنند و بر ما بسيار ضرورى و لازم است كه اهداف خودمان را از طريق همين حكّام مزدور عملى سازيم و سرزمينهاى اسلامى و مسلمانان را به كلّى فاسد نماييم .

    اگر بتوانيم تا جايى كه امكان دارد حاكمى را كه واقعاً غير مسلمان باشد بر مسلمانان مسلّط سازيم از همه چيز بهتر است و بر اين اساس لازم است كه افرادى را به صورت ظاهر و منافقانه مسلمان جلوه دهيم سپس ايشان را به پستهاى حكومتى مسلّط گردانيم تا اهداف ما توسّط آنها پيشرفت كند .

    9 - تا حدّ امكان از زبان عربى جلوگيرى شود و زبانهاى غير عربى مانند سنسكريت هنديها و فارسى ايرانيها و كردى كردها و پَشتوى افغانيها را بايد احياء و ترويج نماييم و بايستى زبانهاى اصيلى كه در بلاد اسلامى رو به زوالند مجدّداً زنده شوند و رواج يابند و لازم است كه لهجه ‏هاى محلّى و عربى بجاى زبان اصيل عربى فصيح توسعه پيدا كند و بايد نهايتاً لغت فصيح عربى قرآن و حديث از مسلمانان فاصله بگيرد و از دسترس آنان دور شوند .

    10 - بايد مزدوران و جاسوسانى را دست نشانده خود كنيم كه در اطراف حكّام مسلمان مشغول خدمتگزارى ما باشند و بايد آنها را به درجه مستشارى برسانيم تا هم از رازهاى پنهان دستگاه حكومتى ما را مطّلع سازند هم اهداف ما را به گوش آنها ديكته كنند و باعث نفوذ روزافزون وزارت مستعمرات در آنها شوند .

    بهترين راه براى اين منظور ، غلامان و كنيزان دست پرورده لايق و باكفايت است پس اوّل لازم است كه ما آنان را تحت اشراف و تربيت خود بار آوريم سپس در بازارهاى برده فروشى آنان را به نزديكان حكّام و زنان و فرزندان حكّام و صاحب منصبان حكّام براى فروش عرضه كنيم تا اين كه اندك اندك به حكّام نزديك شوند و پس از آن مادران حكّام و مستشار ايشان قرار گيرند و مانند دستبندى كه بر دست محيط است آنان را احاطه كنند .

    11 - گسترش تبليغات مسيحيّت با داخل كردن مبلّغان مسيحى در هر صنفى خصوصاً در صنف حسابداران ، پزشكان ، مهندسان و ساير اصناف مربوطه بدانها ، ايجاد كليساها ، مدرسه ‏هاى مسيحيّت ، بيمارستانها ، كتابخانه ‏ها ، جمعيّتهاى خيريّه در سراسر سرزمينهاى اسلامى ، پخش ميليونها كتاب مسيحى در ميان مسلمانان به صورت رايگان و بلاعوض ، كوشش و تلاش براى قرار دادن تاريخ مسيحى در كنار تاريخ اسلامى و كاشتن جاسوسان و مزدوران در ديرها و صومعه‏ ها به عنوان راهب و راهبه ‏ها كه مأموريّت آنها ساده كردن ارتباطات ، جنبشهاى مسيحيّت ، خبرگيرى از جنبشهاى مسلمانان ، اوضاع و شؤون ايشان است .

    همان گونه كه لازم است لشكر انبوهى از دانشمندان براى تحريف و دگرگون ساختن تاريخ مسلمانان تجهيز و بسيج شوند ، آنگاه كتابهاى ايشان پس از اطّلاع يافتن كامل از احوال و اوضاعشان بايد تحريف و دستكارى شود .

    12 - گول زدن دختران و پسران جوان مسلمان ، به شكّ انداختن ايشان در امر دينشان ، فاسد كردن اخلاقشان از طريق مدرسه ‏ها ، كتابها ، كلوپها ، نشريّات و دوستان غير مسلمانى كه براى چنين كارى آماده شده‏اند ، پس ضرورت دارد كه گروههاى مخفى از جوانان يهود و نصارا و غير از آنها به هر شكل و صورتى كه ممكن شود تشكيل شود تا دامى براى شكار جوانان مسلمان باشد .

    13 - مشتعل ساختن جنگها ، شورشهاى درونى و مرزى در ميان مسلمانان و غير مسلمانان و در ميان خود مسلمانان در بستر زمان تا اين كه نيروهاى مسلمانان رو به تحليل گذارد و آنان را از انديشه پيشرفت و ترقّى و اتّحاد و يكپارچگى باز دارد و براى اين كه نيروهاى فكرى و سرمايه‏ هاى اقتصادى ايشان در مسير جنگ تلف شود ، جوانانشان از بين بروند ، افراد بانشاطشان را از دست بدهند ، غوغا و آشوب در ميانشان بلند شود و اوضاع هرج و مرج شود .

    14 - بايستى انواع طرق اقتصادى مسلمانان از قبيل زراعات و بازرگانى منهدم گردد ، سدّهاى آبيارى آنها ويران شود ، نهرهايشان خشك شود و بايد كوشش كرد تا روحيّه و نشاط كارى از ميانشان برود ، بيكارى زياد شود و رغبت به كار در ميانشان باقى نماند و بايد محلّهايى را براى تلف كردن پول ، وقت و انواع سرمايه‏ هاى مادّى و معنوى آنان تأسيس نمود و بايد كه معتادان به ترياك و افيون و ساير موادّ مخدّر را افزايش داد .

    هر يك از اين بندهاى چهارده‏گانه را در آن دفتر به طور مفصّل و كامل شرح داده بودند ، علاوه بر آن ، نقشه‏ ها ، تصاوير و اشكالى نيز به دفتر ضميمه كرده بودند .

    من از دبيركلّ كه نسخه ‏اى از اين دفتر را در اختيارم گذاشته بود تشكّر كردم و يك ماه ديگر نيز در لندن ماندم تا اين كه دستورات وزارت مستعمرات دوباره مرا به سوى عراق متوجّه و مأمور ساخت تا اين كه برنامه ناتمامى را كه با محمّد بن عبدالوهّاب آغاز كرده بوديم به ثمر رسانيده و تمام نماييم .

    دبيركلّ به من دستور داد تا اين كه در حقّ او ذرّه‏اى كوتاهى نكنم از جاسوسان ما اطّلاعاتى رسيده كه شيخ محمّد بن عبدالوهّاب باارزشترين كسى است كه مى ‏توان به او اعتماد كرد تا براى رسيدن به اهداف وزارت مستعمرات بريتانياى كبير مركَبى باشد .

    سپس دبيركلّ افزود : با شيخ محمّد بن عبدالوهّاب به صراحت و آشكار وارد گفت و گو شو .

    وى گفت : جاسوس ما در اصفهان با او با صراحت سخن گفته و شيخ هم آمادگى خود را براى همكارى با ما پذيرفته است به شرط اين كه ما او را از شرّ حكومتها و علمايى كه از همه طريق بر او هجوم خواهند آورد و با او مبارزه خواهند كرد ، محفوظ بداريم آن زمانى كه او آرا و افكار ويژه خود را آشكار خواهد ساخت .

    ديگر اين كه با ما شرط كرده كه پول كافى در اختيارش بگذاريم و اگر لازم شود اسلحه برايش فراهم كنيم .

    و ديگر اين كه برايش حكومتى و لو جزئى و كوچك در اطراف سرزمين خودش نجد قرار دهيم و وزارت مستعمرات نيز همه شروط او را پذيرفته است .

    من با شنيدن اين خبر از شدّت خوشحالى در پوست خود نمى ‏گنجيدم .

    سپس من از دبيركلّ پرسيدم : پس حالا چه بايد كرد ؟ و تكليف و وظيفه من نسبت به شيخ محمّد بن عبدالوهّاب چيست ؟ و از كجا بايد آغاز كنم ؟

    دبيركلّ پاسخ داد : وزارت نقشه دقيقى تسليم شيخ كرده كه او بايد مو به مو فقرات آن را بنابر قرارداد دو جانبه اجرا نمايد و آن فقرات عبارتند از :

    1 - تكفير همه مسلمانان و حلال نمودن كشتن ايشان و غارت اموالشان و هتك حرمت ناموسشان و فروختن آنها در بازار برده‏فروشان و حلال كردن به بردگى گرفتن زن و مرد مسلمان .

    2 - در صورت امكان ، منهدم ساختن خانه كعبه به بهانه اين كه قبل از اسلام مركز بت‏پرستى بوده و اكنون از آثار باستانى بت‏پرستان است و ممنوع ساختن مردم از حجّ و تشويق كردن قبايل باديه نشين به غارت اموال حجّاج و كشتار ايشان .

    3 - كوشش و تلاش براى سرباز زدن از اطاعت حاكم و ياغى شدن بر وى و تشويق مردم براى جنگيدن با او و مجهّز ساختن لشكريان براى اين منظور و همچنين لازم است جنگيدن با اشراف حجاز با هر وسيله‏ اى كه امكان داشته باشد و بايد از نفوذشان كاسته شود .

    4 - به هر وسيله‏ اى كه ممكن است حرمها ، بارگاهها ، گنبدها ، ضريحها و اماكن مقدّسه در نزد مسلمانان در مكّه و مدينه و ساير سرزمينهايى كه برايش امكان داشته باشد منهدم شود به بهانه اين كه آنها از آثار باستانى بت ‏پرستى و شرك است ، و به هر وجه ممكن به شخص پيامبر اسلام (محمّد بن عبداللَّه صلى الله عليه وآله وسلم) و خلفا و رجال اسلام توهين نمايند .

    5 - توسعه غوغا ، آشوب ، هرج و مرج ، ترس و ناامنى در كشورهاى اسلام تا جايى كه برايش امكان داشته باشد .

    6 - انتشار قرآن كه بر طبق احاديثى كه تحريف آن ، فراهم شده و واجد زياده و نقصانهايى باشد كه در آن احاديث بدانها اشارت رفته است .

    بعد از آن كه دبيركلّ برنامه مذكور را برايم شرح داد به من گفت : اين برنامه با اين عظمت تو را به وحشت نيندازد ، چرا كه بر ما لازم است كه دانه بپاشيم و نسلهاى آينده ما پيگير آن خواهند بود و آن را تكميل خواهند ساخت و صبر طولانى عادت حكومت بريتانياى كبير است و سيره آن پيشروى آهسته آهسته و قدم به قدم است و مگر محمّد پيامبر مرد تنهايى بيشتر بود كه چنين انقلاب عظيمى را بپا كرد ، پس محمّد بن عبدالوهّاب نيز مثل پيامبرش محمّد بايد بتواند اين انقلاب آرمانى ما را برپا سازد .

    پس از چند روز ، از وزير و دبيركلّ اجازه گرفتم ، با خانواده و دوستانم خداحافظى كردم ، هنگامى كه مى‏ خواستم از خانه خارج شوم پسر كوچكم گفت : بابا زود برگرد .

    چشمانم از اشك پر شد و نتوانستم اين حالت خود را از همسرم پنهان كنم و همديگر را به گرمى بوسيديم و به قصد بصره از خانه خارج شدم .

    بعد از سفرى خسته ‏كننده شبانه بدانجا رسيدم و به خانه عبدالرضا رفتم ولى او خواب بود تا مرا ديد خوش آمد گفت و استقبال گرمى از من نمود .

    من تا صبح آنجا خوابيدم . او به من گفت : شيخ محمّد به بصره برگشت سپس مسافرت كرده و نامه‏ اى را نزد او امانت سپرده تا آن را به تو بدهم .

    صبح نامه را خواندم او نوشته بود كه به نجد مى‏ رود و نشانى محلّ خودش را در نجد داده بود .

    من نيز صبح رهسپار نجد شدم و بعد از مشقّت زيادى بدانجا رسيدم ، شيخ محمّد بن عبدالوهّاب را در خانه ‏اش يافتم ، آثار ضعف از چهره و اندامش ظاهر بود ؛ ولى من چيزى به او نگفتم سپس فهميدم كه او ازدواج كرده است و به همين جهت قوايش را از دست داده است ، من او را از اين كار بازداشته و نصيحت كردم كه زنش را رها كند ، او نيز پند مرا پذيرفت .

    در مورد من نيز قرار بر اين شد كه من اعتراف كنم كه غلام او هستم كه مرا از بازار خريده و در سفر بوده و او بگويد كه حال غلامم از سفر برگشته است .

    همين طور هم شد پس در نزد دوستانش مشهور شد كه من غلام اويم كه او مرا از بصره خريده و به من دستور سفر داده و حالا به سوى او بازگشته ‏ام ، مردم مرا به نام غلام شيخ صدا مى‏ زدند و نزد او دو سال ماندم و ترتيب لازم را براى آشكار كردن دعوتش مى‏ دادم .

    در سال 1143 هـ ق تصميم نهايى خود را گرفت و يارانى را جمع كرد كه از آنها هراسى نداشت و دعوت خود را با كلماتى مبهم و الفاظى مجمل براى خصوصى ‏ترين ياران خاصّ خود ابراز مى‏ كرد ، سپس آغاز به نشر دعوت خود در ميان ديگران كرد .

    من هوادارانى پر و پا قرص و دوره ديده به عنوان پاسدار و محافظ برايش فراهم كردم آنها كسانى بودند كه از جانب ما حمايت مالى مى‏ شدند ، وقتى از آنها احساس سستى مى‏ كردم عزم و تصميم اين گروه را هر زمان كه دشمنان شيخ در اثر هجوم بر او صدمه ‏اى بر طرفداران وى وارد مى‏ ساخت ، راسخ و محكم مى‏ كردم و تشويق به مقاومت مى ‏نمودم . او هر چه دعوتش را بيشتر آشكار مى‏ كرد ، دشمنانش بيشتر مى‏ شدند ، گاهى از فشارى كه عليه او به كار مى‏ رفت تصميم به عقب ‏نشينى مى‏ گرفت ؛ ولى من دوباره دلگرمش مى‏ ساختم و به ادامه راه وادارش مى‏ نمودم و به او مى‏ گفتم : محمّد ، پيامبر اسلام بيش از تو صدمه ديد و راه رسيدن به مجد و بزرگى تنها همين است و هر مصلحى چاره‏اى جز تحمّل سختى و مشقّت ندارد .

    ما همچنان با دشمنان در تعقيب و گريز و حمله و دفاع بوديم ، من بر بعضى از دشمنان شيخ ، جاسوسانى را گماردم و آنان را با پول خريدم پس هر زمانى كه آنان مى‏ خواستند فتنه‏ اى برانگيزند جاسوسها ما را از نقشه آنها مطّلع مى‏ ساختند و ما نقشه آنان را نقش برآب مى‏ كرديم .

    يك بار خبردار شدم كه بعضى از دشمنان شيخ قصد دارند او را ترور كنند به همين جهت ، من براى واژگون كردن نقشه آنان ترتيبات لازم را دادم و چون آشكار شد كه دشمنان مى‏ خواستند شيخ را ترور كنند نقشه عليه آنان تمام شد و مردم از دشمنان شيخ رويگردان شدند .

    شيخ محمّد بن عبدالوهّاب به من وعده داد كه قطعاً دستور العمل شش مادّه‏ اى را اجرا كند ؛ ولى ابراز داشت كه در حال حاضر تمام آن موادّ را نمى ‏تواند انجام دهد ، از آن جمله بعيد مى‏ شمرد كه بعد از استيلاى بر مكّه بتواند خانه كعبه را ويران كند چنان كه اين مادّه را هم نتوانست اجرا كند كه بگويد : خانه كعبه از آثار بت ‏پرستى است .

    همچنين بعيد مى‏ دانست كه قرآن جديدى بتواند در ميان مردم درست كند و بيشتر هراس او از سلطنت حاكم بر مكّه و استانبول بود و مى ‏گفت : اگر ما اين دو مطلب را اظهار كنيم لشكريانى براى برخورد با ما بسيج مى‏ شوند و ما را نيمه ‏كاره از ميدان خارج خواهند نمود ، من نيز عذر او را موجّه دانستم ، چرا كه همان طور كه او مى‏ گفت هنوز جوّ آماده نشده بود .

    بعد از چند سال كار و برنامه ، وزارت مستعمرات توانست محمّد بن سعود را به سوى ما متمايل كرده و وادار به همكارى سازد . پس به سوى من كسى را فرستاد كه اوضاع را برايم شرح داده و لزوم همكارى بين محمّد بن سعود و شيخ محمّد بن عبدالوهّاب را توضيح دهد بدين نحو كه اُمور دينى را محمّد بن عبدالوهّاب و اُمور حكومتى و سلطنتى را محمّد بن سعود به عهده گيرند تا به كمك و همكارى يكديگر دلها و كالبدهاى مردم را در اختيار گيرند ، چرا كه تاريخ ثابت كرده كه حكومتهايى كه پشتوانه دينى داشته‏ اند از دوام بيشترى برخوردار بوده و نفوذ بيشترى داشته و هيبت و شكوه بيشترى برايشان بوده است .

    همين طور هم بود و بدين وسيله نيرو و قدرت بزرگى پيرامون ما جمع شد ، ما «درعيّه» را مركز حكومت خود و پايگاه «دين جديد» قرار داديم و وزارت نيز حكومت جديد را مخفيانه با پول كافى حمايت مى‏ كرد چنان كه حكومت جديد تعداد زيادى غلام خريدارى كرد كه به ظاهر برده بودند ولى در واقع از بهترين افسران وزارت مستعمرات بودند كه دوره‏ هاى آموزش زبان عربى و جنگهاى صحرائى را ديده بودند .

    پس من و ايشان كه عدّه آنها يازده نفر بود براى طرح و كشيدن نقشه ‏هاى لازم همكارى مى‏ كرديم و هر دو محمّد (شيخ محمّد بن عبدالوهّاب و محمّد بن سعود) طبق آنچه ما بر آنها ديكته مى‏ كرديم عمل مى‏ كردند و بسيار اتّفاق مى‏ افتاد كه ما با يكديگر براى طرح نقشه‏ ها مشورت و مباحثه مى ‏كرديم و اين در حالى بود كه از جانب وزارت دستور ويژه‏ اى صادر يا ابلاغ نشده بود .

    همه ما با دختران عشاير ازدواج كرديم و از اخلاص زن مسلمان و وفادارى او به شوهرش بسيار درشگفت شديم و به سبب همين ازدواجها و مراوده‏ ها بين ما و عشاير ارتباط و پيوستگى عميقى پيدا شد و بيشتر و بيشتر شد و امروزه كار ما بهتر و بهتر مى‏ شود و مركزيّت حكومت و دين روز به روز قويتر مى‏ گردد و اگر حادثه ناگوارى ناگهان رخ ندهد دانه خوبى كاشته شده است براى اين كه روز به روز رشد و نمو كند تا اين كه روزى به نتيجه ‏هاى مطلوب برسد .

 

    ترجمه از فرانسه به عربى ، 2 / ژانويه / 1973

 

 

    بازدید : 41773
    بازديد امروز : 80155
    بازديد ديروز : 113307
    بازديد کل : 182978526
    بازديد کل : 135998550