اوج قضاوت در آغاز ظهور (*)
همان گونه كه گفتيم آغاز حكومت امام عصر ارواحنا فداه آغاز پاكسازى ها و رفع ظلم و ستمهاست . به اين جهت مسألۀ قضاوت در آغاز ظهور ، بسيار اوج خواهد داشت تا با قضاوت صحيح و عادلانه ، حقّ مظلومين از ستمگران گرفته شده و حقّ به حقدار برسد.
جالب توجّه است كه در آن عصر شكوهمند - طبق روايات وارده - قضاوتها بر اساس واقعيّتها خواهد بود و ظنّ و گمان در مسألۀ قضاوت ، در آن زمان ارزشى ندارد و كسانى كه در آن روزگار از طرف حضرت بقيّة اللَّه الأعظم ارواحنا فداه به عنوان قضاوت در ميان مردم برگزيده مى شوند ، از امدادهاى غيبى برخوردار بوده و بر اثر تكامل عقل و تهذيب نفس ، هيچ گاه گرايش به قضاوت به نفع ظالم در آنان پيدا نمى شود .
آنان خود را در حضور خداوند متعال و در محضر حضرت بقيّة اللَّه الأعظم ارواحنا فداه مى بينند و به همين جهت حكم حق را همان گونه كه لازم است صادر مى نمايند . جالب توجّه است كه در آن زمان بر اساس تكامل عقلها مردم نيز آماده اجراى حكم عادلانه و پذيراى آن مى باشند . و اين لازمۀ حكومت عدل الهى حضرت ولىّ عصر عجّل اللَّه تعالى له الفرج مى باشد.
در آن زمان قاضيان بر اساس برخوردارى از دو خصلت : 1 - خودسازى 2 - امدادهاى غيبى ، با اجراى حكم صحيح ، آتش فتنه را خاموش ساخته و با حكم عدل و داد ، به ظلم و بى داد افراد پايان مى بخشند و به اين گونه ، ظلم و ستم را ريشه كن ساخته و بنيان عدالت را استوار مى سازند .
جالب توجّه است كه يكى از موارد آشكار ظلم و ستم كه در روزگار رهايى ريشه كن مى شود ، قضاوتهاى ظالمانه اى است كه قضاوت كنندگان بر اساس غرضهاى شخصى انجام مى دهند .
بديهى است اگر قاضى خودساخته نباشد و خود را در محضر خدا نبيند ، حكمى كه صادر مى نمايد نه تنها درخت ظلم و ستم را ريشه كن نمى سازد ؛ بلكه آن را آبيارى نموده و تنومند مى سازد . داستانى را كه مى آوريم نمونه اى از آنهاست :
«مردى لاشۀ سگ خويش را در قبرستان مسلمين مدفون ساخت . مردمان برآغاليدند ، وى را بگرفتند سخت بكوفتند و نيمه جان به قاضى بردند .
قاضى به جهت سابقۀ عداوتى كه با او داشت ، نشاندنِ آتش فتنه را به سوختن او فرمان داد . مرد الحاح كرد كه : مرا سخنى مانده است ، اگر قاضى اجازت فرمايد بگويم . قاضى رخصت داد .
گناهكار گفت : چون اجل سگ برسيد امرى عجيب پديد گشت . يعنى به ناگاه مُهر زبانِ حيوانِ صامت بشكست و مانند ما آدميان به سخن درآمد ، مرا به نام خواند و وصيّت كرد كه بدره اى زر از نياكان به ميراث دارم و در زير فلان سنگ به صحرا نهفته ام . تا نفسى از من باقى است سبك بدآن جا شو ، سنگ بردار و مرده ريگ برگير و آن گاه كه وداعِ اين دار فانى گويم جسد مرا به جوار صلحا به خاك سپار و يك نيمه از زر نزد يكى از قضات اسلام بَر، تا در تخفيف عقوبات من به امور حسبيّه صرف كند و مرا به دعاهاى خير ياد فرمايد .
من چون خارقۀ سخن گفتن سگ بديدم ، بر راستى گفتۀ او اعتماد كردم . در ساعت بشتافتم و زر به نشان بيافتم و اكنون آن بدره بر جاى است...
قاضى به طمع نيمۀ ديگر زر گفت : سبحان اللَّه ! اين حيوان بى شبهه از احفاد سگ اصحاب كهف بوده است و البتّه از دفن چون او شريف نسبى در گورستان مسلمانان بر تو حرجى نيست . آن مرحوم ديگر بار چه گفت ؟»(36)
آنچه را نقل كرديم يك داستان است كه نشان دهندۀ قضاوت كسى است كه خود را نساخته و در هنگام قضاوت خود را در محضر خدا نمى بيند و به خاطر گرفتن رشوه حكم مى كند .
پس بايد همان گونه كه گفتيم يك آگاهى وسيع و علم فراگير وجود داشته باشد كه نگذارد ظلم و ستم با پوشش سوگندِ دروغ در جهان ادامه يابد.
در اينجا نياز به امداد غيبى و نيروى معنوى احساس مى شود كه بتواند هر چيزى را كه باعث ادامۀ ظلم و ستم مى باشد - اگرچه بيّنۀ دروغين و يمينِ كاذب باشد - برطرف نموده و هر سدّى را كه پشتوانۀ ظلم و ستم مى باشد ، بشكند .
اگر آنچه ممكن است دستاويز ستمگران قرار گيرد از ميان برداشته نشود ، چه فرقى ميان دوران تيرۀ غيبت و عصر درخشان ظهور خواهد بود؟! و چگونه مى توان آن روزگار را ، دوران حكومت عدل و عدالت و نابودى ستم و ستمگران دانست ؟!
------------------------------------------------
*) این جریان در ابتدای ظهور واقع می شود و بعد از استقرار حکومت الهی امام زمان ارواحنا فداه. و اجتماعی که دارای عدالت و انصاف است ، جایی برای اختلاف باقی نمی ماند و احتیاجی به قضاوت نیست.
36) دوازده هزار مثَل فارسى : 60 .
بازديد امروز : 7574
بازديد ديروز : 106200
بازديد کل : 135497697
|