امام صادق علیه السلام : اگر من زمان او (حضرت مهدی علیه السلام ) را درک کنم ، در تمام زندگی و حیاتم به او خدمت می کنم.
خود را به مخالفت با نفس عادت دهيد

خود را به مخالفت با نفس عادت دهيد

 هر عملى كه براى خاطر نفس انجام شود، اگرچه كارى كوچك باشد، اندكى از قدرت روحى را از بين مى‏ برد! مخالفت با نفس، اين قوا را در انسان ‏متمركز مى‏ سازد و ايجاد نيرو و نورانيّت مى‏ كند. مخالفت با نفس هر چه بيشتر شود، قواى روحى بيشتر مى‏ شوند و از توان و قدرت بيشترى برخوردار مى ‏شوند.

   مخالفت با نفس، همراه با سختيها و مشكلاتى است كه بسيارى از مردم به ‏خاطر همين سختيها از آن دست برمى ‏دارند و گروهى ديگر كه با هواهاى ‏نفسانى به مبارزه مى پردازند، به دليل عدم ثبات و استقامت، پس از مدّتى راه‏ خود را رها مى‏ كنند و به دنبال خواهش نفس روان مى‏ شوند.

   توجّه به يك نكته مى‏ تواند اين گونه افراد را از نظر روحى تقويت نمايد و آنان را به ادامه راهى كه رفته‏ اند اميدوار نمايد.

   آن نكته عبارت است از اهميّت مسئله اعتياد به كارهاى نيك. سختى و زحمتى كه در مخالفت با نفس وجود دارد بر اثر خو گرفتن و اعتياد به كارهاى‏ خوب از ميان مى ‏رود؛ به گونه ‏اى كه ترك مخالفت نفس مشكل مى‏ شود. به اين ‏جهت حضرت امام باقر عليه السلام مى‏ فرمايند:

عَوِّدُوا اَنْفُسَكُمُ اَلْخَيْرَ.(8)

نفسهاى خودتان را به كار خير عادت دهيد.

   زيرا بر اساس معتاد شدن به كارهاى خير، نه تنها انسان از كارهاى زشت ‏دست بر مى ‏دارد، بلكه به كارهاى نيك - گرچه سنگين و پرزحمت باشد – معتاد شده و خو مى‏ گيرد. اعتياد به هر چيزى، آن را جزء خلق و خوى انسان قرار مى‏ دهد، بطورى كه نه تنها انجام آن، مشكل چندانى ندارد؛ بلكه ترك آن ‏رنج ‏آور مى‏ شود.

   بنابراين با انجام كارهاى نيك و معتاد شدن به آن، نه تنها مخالفت با نفس را براى ‏خود آسان مى‏ كنيد، بلكه به آن خو گرفته، بگونه ‏اى كه ترك آن براى شما رنج آور مى‏ شود.

   وقتى كه يك فرد خيانتكار، براى اولين بار دست به سرقت يا خيانتى ديگر مى ‏زند، در باطن احساس شرم و گناه مى‏ كند. او قلباً مى ‏پذيرد كه خود را به كار زشت و ناپسند آلوده ساخته است؛ ولى كم‏كم با تكرار گناه، احساس شرمندگى‏ در او كاسته مى‏ شود؛ تا آنجا كه نه تنها با ارتكاب گناه احساس شرم و گناه ‏نمى‏ كند، بلكه به آن معتاد شده و توانايى ترك آن براى او وجود ندارد.

   همان گونه كه مرور زمان و تكرار گناه براى عده‏ اى اعتيادآور است و ترك ‏آن بر ايشان مشكل مى‏ شود، به همين صورت انجام برنامه‏ هاى سختِ عبادى با مرور زمان براى اولياء خدا و آنان كه در راه تقرّب به اهل بيت ‏عليهم السلام تلاش ‏مى‏ كنند، نه تنها زحمت ندارد، بلكه به آنها خو مى ‏گيرند؛ به گونه‏ اى كه به هيچ ‏وجه حاضر به ترك آن نيستند، مخصوصاً با توجّه به آثار مهمّى كه از اعمال و برنامه‏ هاى خود مى ‏بينند. در اين هنگام همان گونه كه مخالفت با نفس براى ‏عده ‏اى مشكل است، براى آنان موافقت با نفس رنج‏ آور مى‏ شود.

   بعضى از افراد براى خوگرفتن به مخالفت با نفس و از بين بردن هواهاى ‏آن، احتياج به مرور زمان ندارند و با يك تغيير ناگهانى تحوّلى عظيم در نفس‏ خود به وجود مى ‏آورند و از شخصيّتى جديد برخوردار مى ‏شوند. «پورياى‏ ولى» يكى از اين افراد است.

   «پوريا» پهلوانى بود كه در شهر خودش هيچ كس با او قدرت مقابله ‏نداشت. او به بلاد ديگر رفت و همه جا پهلوانان را مغلوب نمود. آن گاه به ‏قصد پايتخت حركت كرد تا پهلوان آنجا را نيز مغلوب سازد و خود به جاى او بنشيند.

   آوازه قدرت او به اطراف رسيده بود و به اين سبب، وقتى بسوى پايتخت ‏حركت كرد، در دل پهلوان آنجا رعبِ بسيار پديد آمد و مهموم و متفكّر شد. مادرش آثار غصّه و حزن را در او ديد و از ناراحتى او سئوال كرد. وى علّت ‏ناراحتى خود را بيان نمود.

   مادرش كه زنى صالحه و با اعتقاد بود، متوسّل شد و هر روز نذرى مى‏ كرد. روزها حلوا مى‏ پخت و بر دروازه شهر، فقرا و ضعفاى از راه رسيده را اطعام ‏مى ‏كرد؛ تا روزى كه پوريا به دروازه شهر رسيد؛ ديد زنى آنجا نشسته است و طبقى از حلوا پيش رو دارد. نزديك آمده از قيمت آن پرسيد. زن گفت:  فروشى نيست، بلكه نذر است. پوريا پرسيد: براى چه نذر كرده ‏اى؟

   زن گفت:  فرزندم، پهلوان پايتخت است و اكنون پهلوانى تصميم دارد به‏ اين جا آيد تا او را مغلوب كند؛ اگر چنين شود، مال و اعتبار ما هر دو بر باد مى‏ رود. پوريا ديد كه زن متوسّل به حضرت حق شده است. اينجا بود كه آيه «يا اَيُّها الَّذينَ امَنُوا كُونُوا اَنْصارَ اللَّهِ»(9) به خاطرش آمد.

   با خود انديشيد كه اگر اين جوان را به زمين زنم، پهلوان پايتخت سلطان‏ خواهم شد، و اگر نفس را به زمين زنم، پهلوان پايتخت خدا مى‏ شوم؛ پس با خود گفت: براى رضاى خدا اين پيرزن را نااميد نمى ‏كنم.

   آن گاه روى به زن كرد و گفت: مادر نذرت قبول است. چهل دست پرورده‏ همراه داشت، حلوا را ميان آنان تقسيم كرد و سپس به شهر وارد شد.

   در روز موعود، پهلوان پايتخت با رنگى پريده براى كشتى گرفتن با پوريا حاضر شد.

   دست پرورده‏ هاى پوريا به او گفتند: ما به ميدان او مى رويم و كار او را مى ‏سازيم و بسيار اصرار كردند؛ امّا پوريا نپذيرفت و گفت:  اين كار خود من ‏است و كار ديگرى نيست.

   پوريا چون به ميدان رفت، همّت به زمين زدن نفس خويش گماشت. پهلوان پايتخت با او به نبرد برخاست، پوريا خود را سست نمود و حريف او را بيازمود و ديد كه بسيار سست است. دوباره آزمايش را تكرار كرد و چون‏ قوى ‏دل شد، يك باره پوريا را بلند كرد و به زمين كوبيده و روى سينه ‏اش ‏نشست. به محض آن كه پشت پوريا به خاك رسيد، رازهايى براى او منكشف ‏شد.(10)

افتادگى آموز اگر قابل فيضى

هرگز نخورد آب زمينى كه بلند است

   گرچه آن جوان، پوريا را به خاك انداخت؛ امّا خداوند او را از اولياء پاك ‏قرار داد.

   اين شعر از سروده ‏هاى پورياى ولى است:

گر بر سر نفس خود اميرى مردى

ور بر دگرى نكته نگيرى مردى

مردى نبود فتاده را پاى زدن

 گر دست فتاده ‏اى بگيرى مردى

   شما نيز مى‏ توانيد همچون پوريا با تصميم مردانه و استمداد از خداوند مهربان به مخالفت با نفس پرداخته و در مدّتى كوتاه آن را مهار كنيد.


8) بحار الأنوار: 46 ص 244، الخرائج: 229.

9) سوره صفّ، آيه 14.

10) رك: العبقرىّ الحسان: 106/2.

 

    بازدید : 11733
    بازديد امروز : 7020
    بازديد ديروز : 49009
    بازديد کل : 129019187
    بازديد کل : 89599599