امام صادق علیه السلام : اگر من زمان او (حضرت مهدی علیه السلام ) را درک کنم ، در تمام زندگی و حیاتم به او خدمت می کنم.
روز جمعه ؛ روز امام زمان ارواحنا فداه و برخي از اعمال آن روز

در پايگاه اينترنتي وليعصر عجّل الله تعالي فرجه» مطالبي راجع به روز جمعه و برخي اعمال مستحبي آن روز که در ارتباط با امام عصر ارواحنا فداه است از کتاب «صحيفهٔ مهديه» بدين صورت نقل شده است

 

روز جمعه ؛ روز امام زمان ارواحنا فداه و برخي از اعمال آن روز 

 

روز جمعه از وجوه متعددي اختصاص و انتساب به حضرت حجت بن الحسن عجل الله فرجه دارد؛ چرا که ولادت با برکت آن حضرت، انتقال امامت به ايشان، وقوع ظهور، استيلاء و غلبه ايشان بر اعدائش، أخذ عهد و ميثاق براي ايشان و اجداد طاهرينش و اختصاص لقب «قائم (عليه السلام)» از جانب خداوند متعال، همه و همه در روز جمعه اتفاق افتاده است . لذا اين جهات متعدد انسان را بر مي انگيزاند که سعي و تلاش بيشتري در دعا براي آن عزيز و طلب ظهورش داشته باشد.

 

زيارت امام زمان عليه السلام در روز جمعه

اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا حُجَّةَ اللَّهِ في أَرْضِهِ ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا عَيْنَ اللَّهِ في خَلْقِهِ ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا نُورَ اللَّهِ الَّذي يَهْتَدي بِهِ الْمُهْتَدُونَ ، وَيُفَرَّجُ بِهِ عَنِ الْمُؤْمِنينَ ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا الْمُهَذَّبُ الْخائِفُ.

  اَلسَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا الْوَلِيُّ النَّاصِحُ ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا سَفينَةَ النَّجاةِ ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا عَيْنَ الْحَياةِ ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْكَ وَعَلى آلِ بَيْتِكَ الطَّيِّبينَ الطَّاهِرينَ ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ عَجَّلَ اللَّهُ لَكَ ما وَعَدَكَ مِنَ النَّصْرِ وَظُهُورِ الْأَمْرِ.

  اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا مَوْلايَ ، أَنَا مَوْلاكَ ، عارِفٌ بِاُولاكَ وَاُخْراكَ ، أَتَقَرَّبُ إِلَى اللَّهِ تَعالى بِكَ وَبِآلِ بَيْتِكَ ، وَأَنْتَظِرُ ظُهُورَكَ وَظُهُورَ الْحَقِّ عَلى يَدَيْكَ .

  وَأَسْئَلُ اللَّهَ أَنْ يُصَلِّيَ عَلى مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ ، وَأَنْ يَجْعَلَني مِنَ الْمُنْتَظِرينَ لَكَ ، وَالتَّابِعينَ وَالنَّاصِرينَ لَكَ عَلى أَعْدائِكَ ، وَالْمُسْتَشْهَدينَ بَيْنَ يَدَيْكَ في جُمْلَةِ أَوْلِيائِكَ .

  يا مَوْلايَ يا صاحِبَ الزَّمانِ ، صَلَواتُ اللَّهِ عَلَيْكَ وَعَلى آلِ بَيْتِكَ ، هذا يَوْمُ الْجُمُعَةِ ، وَهُوَ يَوْمُكَ الْمُتَوَقَّعُ فيهِ ظُهُورُكَ ، وَالْفَرَجُ فيهِ لِلْمُؤْمِنينَ عَلى يَدَيْكَ ، وَقَتْلُ الْكافِرينَ بِسَيْفِكَ .

  وَأَنَا يا مَوْلايَ فيهِ ضَيْفُكَ وَجارُكَ ، وَأَنْتَ يا مَوْلايَ كَريمٌ مِنْ أَوْلادِ الْكِرامِ ، وَمَأْمُورٌ بِالضِّيافَةِ وَالْإِجارَةِ ، فَأَضِفْني وَأَجِرْني ، صَلَواتُ اللَّهِ عَلَيْكَ وَعَلى أَهْلِ بَيْتِكَ الطَّاهِرينَ .

سيد بزرگوار علي بن طاووس رحمه الله مي گويد: من بعد از اين زيارت حضرت را در برابر خود تصوّر مي کنم و اشاره به حضرتش نموده و مي گويم:

نزيلک حيث ما اتجهت رکابي           و ضيفک حيث کنتُ مِن البلاد

هر کجا که راحله ي من روي آورد به سوي تو فرود مي آيم و در هر شهري از شهر باشم مهمان تو هستم. (صحيفهٔ مهديه : بخش چهارم ص 575)

 


اعمال مستحب ديگري نيز براي روز جمعه نقل شده است که به بعضي از آنها اشاره مي شود.
براي تعجيل در فرج مستحب است انسان بعد از نماز صبح روز جمعه صد مرتبه سوره «قل هو الله احد» را بخواند و صد مرتبه استغفار کرده، صد مرتبه اين چنين صلوات بفرستد:

«اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم».(صحيفهٔ مهديه : بخش چهارم ص 256)

و همچنين امام صادق (عليه السلام) از پدران گراميش نقل کرده مي فرمايند:

کسي که پس از نماز جمعه هفت مرتبه بگويد:
«اللّهم صل علي محمد و آل محمد و عجّل فرج آلِ محمّد» از اصحاب و ياران حضرت قائم صلوات الله عليه مي شود.
(صحيفهٔ مهديه : بخش چهارم ص 257)

 


ديگر از دعاهايي که در روز جمعه مستحب بوده و خواندن آن شهرت دارد، دعاي شريف ندبه است که در بخش ادعيه بيان شد.(صحيفهٔ مهديه : بخش چهارم ص 241)

 

و نيز از اعمال مورد تأکيد در روز جمعه صلوات ضرّاب اصفهاني است که ضمن نقل داستان آن، اصل صلوات از کتاب صحيفه مهديه ذکر مي گردد.
و قضيه آن بدين شرح است که سيد جليل القدر علي بن طاووس رحمه الله مي فرمايد: صلوات ضراب اصفهاني صلواتي است بر پيغمبر و آل او (عليهم السلام) که از ناحيه مقدسه مولاي ما حضرت صاحب العصر و الزمان ارواحنا فداه روايت شده است.
اين صلوات حائز اهميت فراواني است که اگر به جهت عذري نتوانستي تعقيب عصر جمعه را انجام دهي، هرگز اين صلوات را ترک مکن زيرا اين سرّي است که خداي متعال ما را به آن آگاه نموده است.
عدّه اي از کساني که بارها از آنها نام برده ام با سند خود از جدّم ابو جعفر طوسي رحمه الله با سلسله سند معتبر از يعقوب بن يوسف ضرّاب غساني براي من نقل کرده اند که وي هنگام بازگشت از اصفهان چنين تعريف کرد:
در سال دويست و هشتاد و يک هجري قمري با عدّه اي از همشهري هاي اهل تسنّن عازم سفر حج شديم، چون به مکه مشرّفه رسيدم، يکي از آنها پيش قدم شد و در محلّه اي ـ که ميان بازار بود ـ براي ما خانه اي اجاره کرد. آنجا خانه ي حضرت امام رضا (عليه السلام) مشهور شده بود. در آن خانه پير زن گندم گوني زندگي مي کرد. چون فهميدم که آن خانه معروف به دارالرضا (عليه السلام) است از پير زن پرسيدم: تو چه نسبتي با صاحبان اين خانه داري؟ و چرا اين خانه دارالرضا (عليه السلام) ناميده شده؟
گفت: من از دوستداران اهل بيت هستم و اين خانه، خانه ي امام علي بن موسي الرضا (عليه السلام) است که امام حسن عسکري (عليه السلام) مرا در اين خانه ساکن نموده است و من از خدمتگزاران آن حضرت بودم.
چون اين سخن را از او شنيدم با او مأنوس شدم و اين راز را از رفقاي سنّي خود پنهان کردم.
مدتي که در آنجا بوديم برنامه ما چنين بود موقعي که شب از طواف خانه ي خدا بر مي گشتيم در ايوان خانه مي خوابيديم و درب خانه را مي بستيم و پشت آن سنگ بزرگي مي گذاشتيم (که از سنگيني آن را مي غلطانديم).
در آن ايواني که ما مي خوابيديم شبهاي متعدد نوري را مثل نور مشعل مي ديدم. و مشاهده مي کردم که درب خانه باز مي شد بدون اينکه کسي از ما درب را باز کند، شخصي ميانه اندام و گندمگون متمايل به زرد با اندامي زيبا را ديدم که در چهره ي زيباي او اثر سجده نمايان بود، دو پيراهن و عباي نازکي روي آن بر تن کرده و نعليني پوشيده بود، وارد مي شد و به اطاقي که پير زن در آن بود بالا مي رفت. و پير زن به ما مي گفت: کسي جز دخترم به اطاقِ من نمي آيد.
هنگامي که از پله ها بالا مي رفت نوري را مي ديدم که بر ايوان مي تابيد. بعد همان نور را در آن اطاق مي ديدم بدون اينکه چراغي روشن باشد.
همراهان من همين نور را ديدند و گمان مي کردند که آن شخص صاحب دخترِ پير زن مي باشد که در عقد متعه ي اوست و مي گفتند: اين علوي ها متعه را جائز مي دانند و اين به گمان خودشان حرام بود.
ما مي ديديم که آن شخص مي آمد و مي رفت و سنگ پشت درب به همان حالتي بود که ما گذاشته بوديم و ما از ترس اسباب و اثاثيه خود، درب را مي بستيم و کسي نبود که درب را باز کند يا ببندد. ولي آن شخص داخل مي شد و خارج مي گشت و سنگ به همان حالت پشت درب بود تا وقتي که مي خواستيم خارج بشويم کنار مي گذاشتيم.
چون اين جريان را ديدم قلبم به تپش افتاد و در وجودم هيبت او نمايان شد به آن پير زن ملاطفت نمودم و دوست داشتم قضيه ي اين شخص را بدانم. به او گفتم: فلاني دوست دارم بدون اطلاع دوستانم و محرمانه سئوالي از شما بپرسم. چون ديدي رفقايم نيستند بيا تا در مورد مسأله اي از تو سئوال کنم.
او در جواب من بلافاصله گفت: من هم مي خواهم رازي را با تو در ميان بگذارم اما تا حال به خاطر رفقاي تو فرصتي پيش نيامده است. گفتم مي خواهي چه بگويي؟
گفت: به تو مي گويد ـ و کسي را نام نبرد ـ با رفقا و شرکاي خود خشونت و درشتي مکن و با آنان دشمني و نزاع نداشته باش زيرا آنها دشمنان تو هستند و با آنها مدارا کن.
گفتم: چه کسي اين سخن را مي گويد؟ گفت: من مي گويم.
از هيبتي که از او در دلم افتاده بود جرأت نکردم دوباره سئوال را تکرار کنم. گفتم: منظورت کدام رفقاي من است؟ خيال مي کردم منظورش رفقايي بود که با آنها به حجّ مشرّف شده بودم.
گفت: شرکائي که در شهر تو هستند و در خانه ات با تو زندگي مي کنند. البته ميان من و آنها بگو مگويي در دين شده بود که از من سخن چيني شده بود و من به همين جهت فرار کردم و مدّتي به صورت مخفيانه زندگي کردم، بعد متوجه شدم که آنها از من سخن چيني کرده بودند.
به پير زن گفتم: تو چگونه از مواليان امام رضا (عليه السلام) هستي؟
گفت: من خدمتگذار حضرت امام حسن عسکري (عليه السلام) بودم.
چون اين مطلب را باور کردم با خود گفتم: خوب است درباره حضرت غائب صلوات الله عليه از او سئوال کنم؟ و گفتم: تو را به خدا آيا او را ديده اي؟ گفت: اي برادر من او را نديده ام، من با خواهرم ـ که باردار بود ـ از شهر خود بيرون آمدم و امام حسن (عليه السلام) به من مژده داد که در آخر عمرم او را خواهم ديد و فرمود: براي او چنان خواهي بود که براي من هستي.
من از آن روز مدتي است که در اين شهر هستم، اکنون با نامه و نفقه ي يک نفر خراساني ـ که زبان عربي را خوب مي داند ـ آمده ام،او سي دينار به من داده و مرا مأمور کرده تا امسال به حجّ مشرف شوم، من به شوق ديدار او از شهرم بيرون آمده ام راوي مي گويد: در اين لحظه به دلم افتاد که آن شخصي که بعضي از شبها به آن خانه مي آيد همان محبوب دلهاست. ده درهم صحيح که سکّه رضويه بود همراه داشتم که نذر کرده بودم تا در مقام ابراهيم (عليه السلام) بياندازم، آنها را بيرون آورده و به آن پير زن دادم و با خود گفتم: اگر اينها را به فرزندان حضرت زهرا (عليها السلام) بدهم بهتر است از اينکه در مقام ابراهيم (عليه السلام) بياندازم و ثوابش بيشتر است.
به او گفتم: اين پولها را به مستحقين از اولاد حضرت فاطمه (عليها السلام) بده و نيّتم اين بود که شخصي را که ديده ام پول ها را مي گيرد و به آنها مي دهد. پولها را گرفت و به اطاق بالا رفت پس از ساعتي آمد و گفت: او مي فرمايد: ما در آنها حقّي نداريم در آنچه نيّت کرده اي قرار بده.
ولي اين سکه رضوي را عوض آن از ما بگير و در آن مکاني که نذر کرده اي بيانداز.
همانطور که فرموده بود، انجام دادم و با خود گفتم: اين همان است که مأمور بودم از طرف او انجام بدهم! يعني حضرت حجّت صلوات الله عليه است پس از آن نسخه اي از توقيعي که به سوي قاسم بن علاء در آذربايجان صادر شده بود همراه من بود، به او گفتم: اين نسخه را به کسي که توقيعات و نامه هاي حضرت امام غائب صلوات الله عليه را ديده نشان مي دهي؟
گفت: بده به من، من مي شناسم.
نسخه را به او دادم و گمان کردم که آن پير زن مي تواند خوب بخواند.
گفت: اينجا نمي توانم بخوانم. به اطاق رفت. سپس آمد و گفت: اين توقيع صحيح است و در آن توقيع چنين نوشته شده بود: (مژده مي دهم شما را به مژده اي که به کسي نداده ام.)
آنگاه گفت: او به تو مي فرمايد: هرگاه بخواهي به پيامبر صلوات بفرستي چگونه صلوات مي فرستي؟ گفتم مي گويم:

«اللهم صل علي محمد و آل محمد و بارک علي محمد و آل محمد کأفضل ما صليّتَ و بارکتَ و ترحَّمتَ علي ابراهيم و آل ابراهيم انّک حميد مجيد»

گفت: نه چون خواستي صلوات بفرستي به همه آنها صلوات بفرست و هر کدام را نام ببر. گفتم: آري.
چون فردا شد آن پير زن آمد و همراه خود دفتر کوچکي داشت. گفت: او به تو مي گويد: چون خواستي بر پيامبر صلوات بفرستي طبق اين نسخه بر او و اوصياء او صلوات بفرست.
نسخه را گرفتم و اکنون به آن عمل مي کنم.
چند شب ديدم که او از اطاق پايين مي آيد و نور چراغ همچنان روشن است و من درب را مي گشودم و دنبال آن نور مي رفتم ولي کسي را نديدم فقط آن نور را مشاهده مي کردم. تا اينکه وارد مسجدي شد.
گروهي از مردم شهرهاي مختلف را ديدم که به درب خانه مي آمدند، برخي نامه هايي به آن پير زن مي دادند و پير زن نيز نوشته هايي به آنها مي داد و با هم ديگر حرف مي زدند ولي من سخنان آنها را نمي فهميدم و برخي از آن ها را هنگام برگشت در راه ديدم، تا اينکه واردبغداد شدم.
نسخهٔ دفتري که از ناحيه حضرت بود چنين بود:

 

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ

   أَللَّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ سَيِّدِ الْمُرْسَلينَ وَخاتَمِ النَّبِيّينَ وَحُجَّةِ رَبِّ الْعالَمينَ، اَلْمُنْتَجَبِ ‏فِي الْميثاقِ، اَلْمُصْطَفى فِي الظِّلالِ، اَلْمُطَهَّرِ مِنْ كُلِّ آفَةٍ، اَلْبَري‏ءِ مِنْ كُلِّ عَيْبٍ، اَلْمُؤَمَّلِ ‏لِلنَّجاةِ، اَلْمُرْتَجى لِلشَّفاعَةِ، اَلْمُفَوَّضِ إِلَيْهِ دينُ اللَّهِ. أَللَّهُمَّ شَرِّفْ بُنْيانَهُ، وَعَظِّمْ بُرْهانَهُ، وَأَفْلِجْ حُجَّتَهُ، وَارْفَعْ دَرَجَتَهُ، وَأَضِئْ نُورَهُ،وَبَيِّضْ وَجْهَهُ، وَأَعْطِهِ الْفَضْلَ وَالْفَضيلَةَ، وَالْمَنْزِلَةَ وَالْوَسيلَةَ، وَالدَّرَجَةَ الرَّفيعَةَ، وَابْعَثْهُ ‏مَقاماً مَحْمُوداً يَغْبِطُهُ بِهِ الْأَوَّلُونَ وَالْآخِرُونَ.

وَصَلِّ عَلى أَميرِالْمُؤْمِنينَ، وَوارِثِ الْمُرْسَلينَ، وَقائِدِ الْغُرِّ الْمُحَجَّلينَ، وَسَيِّدِالْوَصِيّينَ، وَحُجَّةِ رَبِّ الْعالَمينَ. وَصَلِّ عَلَى الْحَسَنِ بْنِ عَلِيٍّ، إِمامِ الْمُؤْمِنينَ، وَوارِثِ الْمُرْسَلينَ، وَحُجَّةِ رَبّ‏الْعالَمينَ. وَصَلِّ عَلَى الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيٍّ، إِمامِ الْمُؤْمِنينَ، وَوارِثِ الْمُرْسَلينَ، وَحُجَّةِ رَبّ‏الْعالَمينَ. وَصَلِّ عَلى عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ، إِمامِ الْمُؤْمِنينَ، وَوارِثِ الْمُرْسَلينَ، وَحُجَّةِ رَبّ‏الْعالَمينَ. وَصَلِّ عَلى مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ، إِمامِ الْمُؤْمِنينَ، وَوارِثِ الْمُرْسَلينَ، وَحُجَّةِ رَبِّ الْعالَمينَ. وَصَلِّ عَلى جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ، إِمامِ الْمُؤْمِنينَ، وَوارِثِ الْمُرْسَلينَ، وَحُجَّةِ رَبِّ الْعالَمينَ. وَصَلِّ عَلى مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ، إِمامِ الْمُؤْمِنينَ، وَوارِثِ الْمُرْسَلينَ، وَحُجَّةِ رَبّ‏الْعالَمينَ. وَصَلِّ عَلى عَلِيِّ بْنِ مُوسى، إِمامِ الْمُؤْمِنينَ، وَوارِثِ الْمُرْسَلينَ، وَحُجَّةِ رَبِّ الْعالَمينَ. وَصَلِّ عَلى مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ، إِمامِ الْمُؤْمِنينَ، وَوارِثِ الْمُرْسَلينَ، وَحُجَّةِ رَبِّ الْعالَمينَ. وَصَلِّ عَلى عَلِيِّ بْنِ مُحَمَّدٍ، إِمامِ الْمُؤْمِنينَ، وَوارِثِ الْمُرْسَلينَ، وَحُجَّةِ رَبِّ الْعالَمينَ. وَصَلِّ عَلَى الْحَسَنِ بْنِ عَلِيٍّ، إِمامِ الْمُؤْمِنينَ، وَوارِثِ الْمُرْسَلينَ، وَحُجَّةِ رَبّ‏الْعالَمينَ. وَصَلِّ عَلَى الْخَلَفِ الْهادِي الْمَهْدِيِّ، إِمامِ الْمُؤْمِنينَ، وَوارِثِ الْمُرْسَلينَ، وَحُجَّةِ رَبّ‏الْعالَمينَ.

أَللَّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَأَهْلِ بَيْتِهِ الْأَئِمَّةِ الْهادينَ، اَلْعُلَماءِ الصَّادِقينَ، اَلْأَبْرارِ الْمُتَّقينَ،دَعائِمِ دينِكَ، وَأَرْكانِ تَوْحيدِكَ، وَتَراجِمَةِ وَحْيِكَ، وَحُجَجِكَ عَلى خَلْقِكَ، وَخُلَفائِكَ في‏أَرْضِكَ. اَلَّذينَ اخْتَرْتَهُمْ لِنَفْسِكَ، وَاصْطَفَيْتَهُمْ عَلى عِبادِكَ، وَارْتَضَيْتَهُمْ لِدينِكَ، وَخَصَصْتَهُمْ‏ بِمَعْرِفَتِكَ، وَجَلَّلْتَهُمْ بِكَرامَتِكَ، وَغَشَّيْتَهُمْ بِرَحْمَتِكَ، وَرَبَّيْتَهُمْ بِنِعْمَتِكَ، وَغَذَّيْتَهُمْ ‏بِحِكْمَتِكَ، وَأَلْبَسْتَهُمْ نُورَكَ، وَرَفَعْتَهُمْ في مَلَكُوتِكَ، وَحَفَفْتَهُمْ بِمَلائِكَتِكَ، وَشَرَّفْتَهُمْ‏ بِنَبِيِّكَ صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَآلِهِ.

أَللَّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَعَلَيْهِمْ، صَلوةً زاكِيَةً نامِيَةً كَثيرَةً دائِمَةً طَيِّبَةً لايُحيطُ بِها إِلّا أَنْتَ، وَلايَسَعُها إِلّا عِلْمُكَ، وَلايُحْصيها أَحَدٌ غَيْرُكَ. أَللَّهُمَّ وَصَلِّ عَلى وَلِيِّكَ، اَلْمُحْيي سُنَّتَكَ، اَلْقائِمِ بِأَمْرِكَ، اَلدَّاعي إِلَيْكَ، اَلدَّليلِ عَلَيْكَ، حُجَّتِكَ عَلى خَلْقِكَ، وَخَليفَتِكَ في أَرْضِكَ، وَشاهِدِكَ عَلى عِبادِكَ. أَللَّهُمَّ أَعِزَّ نَصْرَهُ، وَمُدَّفي عُمْرِهِ، وَزَيِّنِ الْأَرْضَ بِطُولِ بَقائِهِ. أَللَّهُمَّ اكْفِهِ بَغْيَ الْحاسِدينَ، وَأَعِذْهُ مِنْ شَرِّ الْكائِدينَ، وَازْجُرْ عَنْهُ إِرادَةَ الظَّالِمينَ، وَخَلِّصْهُ مِنْ أَيْدِى الْجَبَّارينَ.

أَللَّهُمَّ أَعْطِهِ في نَفْسِهِ وَذُرِّيَّتِهِ، وَشيعَتِهِ وَرَعِيَّتِهِ، وَخاصَّتِهِ وَعامَّتِهِ وَعَدُوِّهِ وَجَميعِ أَهْلِ ‏الدُّنْيا، ما تُقِرُّ بِهِ عَيْنَهُ، وَتَسُرُّ بِهِ نَفْسَهُ، وَبَلِّغْهُ أَفْضَلَ ما أَمَّلَهُ فِي الدُّنْيا وَالْآخِرَةِ، إِنَّكَ‏عَلى كُلِّ شَيْ‏ءٍ قَديرٌ. أَللَّهُمَّ جَدِّدْ بِهِ مَا امْتَحى مِنْ دينِكَ، وَأَحْيِ بِهِ ما بُدِّلَ مِنْ كِتابِكَ، وَأَظْهِرْ بِهِ ما غُيِّرَ مِنْ‏ حُكْمِكَ، حَتَّى يَعُودَ دينُكَ بِهِ وَعَلى يَدَيْهِ غَضّاً جَديداً خالِصاً مُخْلَصاً لا شَكَّ فيهِ، وَلاشُبْهَةَ مَعَهُ، وَلا باطِلَ عِنْدَهُ، وَلا بِدْعَةَ لَدَيْهِ.

أَللَّهُمَّ نَوِّرْ بِنُورِهِ كُلَّ ظُلْمَةٍ، وَهُدَّ بِرُكْنِهِ كُلَّ بِدْعَةٍ، وَاهْدِمْ بِعِزِّهِ كُلَّ ضَلالَةٍ، وَاقْصِمْ بِهِ‏ كُلَّ جَبَّارٍ، وَأَخْمِدْ بِسَيْفِهِ كُلَّ نارٍ، وَأَهْلِكْ بِعَدْلِهِ جَوْرَ كُلِّ جائِرٍ، وَأَجْرِ حُكْمَهُ عَلى كُلّ ‏حُكْمٍ، وَأَذِلَّ بِسُلْطانِهِ كُلَّ سُلْطانٍ. أَللَّهُمَّ أَذِلَّ كُلَّ مَنْ ناواهُ، وَأَهْلِكْ كُلَّ مَنْ عاداهُ، وَامْكُرْ بِمَنْ كادَهُ، وَاسْتَأْصِلْ مَنْ‏ جَحَدَهُ حَقَّهُ، وَاسْتَهانَ بِأَمْرِهِ، وَسَعى في إِطْفاءِ نُورِهِ، وَأَرادَ إِخْمادَ ذِكْرِهِ.

أَللَّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ الْمُصْطَفى، وَعَلِيٍّ الْمُرْتَضى، وَفاطِمَةَ الزَّهْراءِ، وَالْحَسَنِ‏الرِّضا، وَالْحُسَيْنِ الْمُصَفَّى، وَجَميعِ الْأَوْصِياءِ، مَصابيحِ الدُّجى، وَأَعْلامِ الْهُدى، وَمَنارِ التُّقى، وَالْعُرْوَةِ الْوُثْقى، وَالْحَبْلِ الْمَتينِ، وَالصِّراطِ الْمُسْتَقيمِ. وَصَلِّ عَلى وَلِيِّكَ وَوُلاةِ عَهْدِكَ، وَالْأَئِمَّةِ مِنْ وُلْدِهِ، وَمُدَّ في أَعْمارِهِمْ، وَزِدْ في ‏آجالِهِمْ، وَبَلِّغْهُمْ أَقْصى آمالِهِمْ، ديناً وَدُنْياً وَآخِرَةً، إِنَّكَ عَلى كُلِّ شَيْ‏ءٍ قَديرٌ.

و اين دعايي بود که به صلوات ضراب اصفهاني مشهور است که طبق فرموده سيد بن طاووس خواندن آن بسيار مورد تأکيد است. (صحيفهٔ مهديه : بخش چهارم ص 259)

 

منبع: وبسايت وليعصر عجل الله تعالي فرجه

به نقل از کتاب صحيفه مهديه

 

-----------------------------------------------------

اين مطالب در بخش يازدهم (زيارتها) و بخش چهارم (دعاهاي ايام هفته) کتاب

«صحيفهٔ مهديه» آمده است.

براي مطالعه و دانلود کتاب «صحيفهٔ مهديه» در بخش کتابخانه پايگاه

علمي المنجي، اينجا کليک کنيد.

 

 

 

 

بازدید : 10680
بازديد امروز : 0
بازديد ديروز : 78961
بازديد کل : 132609258
بازديد کل : 91912406