امام صادق علیه السلام : اگر من زمان او (حضرت مهدی علیه السلام ) را درک کنم ، در تمام زندگی و حیاتم به او خدمت می کنم.
ابتداء ظهور

ابتداء ظهور

حسن بن سليمان؛ در كتاب «منتخب البصائر» از مفضّل، و او از امام صادق عليه السلام روايتى طولانى در شرح احوال امام قائم ارواحنا فداه و قيام آن حضرت و بعضى از آنچه در رجعت پيش مى‌آيد ذكر كرده است، و ما در اينجا بخشى از آن را كه مناسب با اين فصل است ذكر مى‌كنيم و هر كس مبسوط آن را بخواهد بايد به آن كتاب يا كتاب شريف «بحارالأنوار» مراجعه كنيد.
مفضّل گويد: از مولايم امام صادق عليه السلام سؤال كردم: آيا براى ظهور امام منتظر ارواحنا فداه وقت معيّنى است كه مردم بدانند؟ فرمود:

 حاشا كه خداوند وقتى را براى ظهور معيّن كند كه شيعيان ما بدانند.
عرض كردم: اى مولاى من، چرا چنين است؟
فرمود: زيرا آن همان ساعت و زمانى است كه علم آن نزد خداوند است ــ و بعد از ذكر آياتى كه مشتمل بر ساعت است(1) ــ  فرمود:
همانا كسى كه وقتى را براى ظهور مهدى ما معين كند خود را در علم خداوند شريك دانسته و ادّعا كرده است كه بر اسرار الهى دست يافته است.
مفضّل عرض كرد: چگونه ظهور آن حضرت معلوم مى‌شود و مى‌فهميم كه زمامدارى عالم بطور علنى به ايشان واگذار شده است؟
فرمود: يا مفضّل يظهر فجأة فيعلو ذكره ويظهر أمره، وينادى باسمه وكنيته ونسبه، ويكثر ذلک على أفواه المحقّين والمبطلين والموافقين والمخالفين.
اى مفضّل؛ او ناگهان ظاهر مى‌شود و در آغاز براى مدّتى كوتاه ظهورش را فقط اصحاب خاص او مى‌دانند، كم كم آوازه‌اش بالا مى‌رود و امرش آشكار مى‌شود، و او را به اسم و كنيه و نسبش خوانند، و نامش بر سر زبان ها افتد و مردم بطور عموم پيرو حق باشند يا باطل، موافق باشند يا مخالف؛ همه از او گفتگو كنند.
و اين بخاطر آن است كه حجّت بر آن ها تمام شود و او را بشناسند همان طور كه قبلاً آن ها را راهنمايى كرده‌ايم، اسم و كنيه و نسب او را بيان كرده‌ايم و گفته‌ايم كه نام و كنيه او مانند نام و كنيه جدّش رسول خدا صلّى الله عليه وآله است تا مردم نگويند ما اسم و رسم او را نمى‌دانستيم.
پس بخدا قسم در آن هنگام چنان نام و نشان او براى همگان روشن شود كه براى يكديگر بازگو كنند، و همه اينها بخاطر اتمام حجّت بر آن ها است. سپس خداوند تبارك و تعالى او را ظاهر گرداند همانطور كه جدّش رسول خدا صلّى الله عليه وآله به آن وعده داده در تفسير آيۀ شريفۀ (هُوَ الَّذي أرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدى وَدينِ الحَقِّ لِيُظْهِرَه عَلَى الدّينِ كُلِّه وَلَوْ كَرِهَ المُشْرِكُون)(2) «او كسى است كه رسول خود را براى هدايت مردم  به دين حق بسوى آن ها فرستاد تا او را بر همۀ اديان غالب گرداند گرچه مشركان را خوش آيند نباشد».
مفضّل عرض كرد: مولاى من تأويل اين قسمت از آيه كه مى‌فرمايد: (لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدّين كُلّه وَلَو كَره المُشْركُون) چيست؟
فرمود: اين آيۀ شريفه است كه خداوند تبارك و تعالى مى‌فرمايد: (وَقاتِلُوهُم حَتّى لاتَكون فِتْنَةٌ وَيَكونَ الدّينُ كُلُّه لله)(3).

با كافران و مشركان مبارزه كنيد تا فتنه‌اى نماند و دين فقط براى خدا باشد.
اى مفضّل، بخدا قسم او اختلاف را كه در ميان ملّت‌ها و دين آن ها است برطرف مى‌كند بطورى كه جز يك دين نماند همان گونه كه خداوند بلند مرتبه فرموده: (إنَّ الدّينَ عِنْدَاللهِ الإسْلامُ)(4) «دين مورد قبول پروردگار فقط اسلام است».

و فرموده است: (وَمَنْ يَبْتَغِ غَيْرَ الإسلامِ ديناً فَلَن يُقْبَلَ مِنْه)(5) «هر كس دينى جز اسلام اختيار كند از او پذيرفته نمى‌شود».

سپس گفتار خويش را در مورد ولايت آن حضرت ادامه داد، تا آنكه فرمود:

سپس در آخرين روز سال 266 از ديدگان پنهان مى‌گردد و بعد از آن كسى او را نمى‌بيند تا هنگامى كه همه او را ببينند.(6)

مفضّل گويد: عرض كردم: اى سرور من در دوران غيبتش چه كسانى با او گفتگو مى‌كنند، و او با چه كسانى گفتگو مى‌كند؟
امام صادق عليه السلام فرمود: فرشتگان و مؤمنان طايفۀ جن با آن حضرت سخن مى‌گويند، و دستورات و نواهى او را به اشخاص مورد اطمينان و نمايندگان و وكلاى آن حضرت مى‌رسانند. و روزى كه در صابر غايب مى‌گردد «محمّد بن نصير نميرى» به عنوان باب آن حضرت مى‌نشيند، و بعد از سپرى شدن دوران غيبت در مكّه ظاهر مى‌شود.
بخدا سوگند اى مفضّل، گويا او را مى‌بينم وارد مكّه شده است در حالى كه جامۀ رسول خدا صلّى الله عليه وآله را پوشيده، عمامه زرد رنگى بر سر نهاده و نعلين وصله‌ دار پيغمبر را به پا، و عصاى او را در دست دارد. و چند بز لاغر را به جلو مى‌راند تا آنكه نزديك بيت الحرام مى‌رسد، و در آنجا هيچ كس او را نمى‌شناسد، و در چهره جوانى موفق ظهور مى‌كند.
مفضّل عرض كرد: اى سرور من، او از كجا ظهور مى‌كند و كيفيت ظهورش چگونه است؟
فرمود: يا مفضّل يظهر وحده، ويأتي البيت وحده، ويلج الكعبة وحده، ويجنّ عليه اللّيل وحده.
اى مفضّل او ظهور مى‌كند در حالی كه تنها است، و به تنهائى طرف بيت الحرام مى‌آيد، و تنها وارد كعبه مى‌شود، تاريكى شب همه جا را فرا مى‌گيرد و او همچنان تنها است.
وقتى پاسى از شب گذشت و چشم ها بخواب رفت جبرئيل و ميكائيل و چند صف از فرشتگان فرود مى‌آيند و به محضر آن حضرت شرفياب مى‌شوند و عرض مى‌ كنند: اى آقاى من، دعايت مستجاب گرديد و فرمان ظهور صادر شد.
امام عليه السلام دست مبارك خود را بر صورت مى‌كشد و مى‌گويد: 
(الْحَمْدُللهِ الَّذي صَدَقَنا وَعْدَه وَأوْرَثَنَا الأرْضَ نَتَبَوَّءُ مِن الجَنَّةِ حَيْثُ نَشاءُ فَنِعْمَ أجْرُ العامِلينَ)
(7).

«سپاس و ستايش مخصوص خداوندى است كه به وعدۀ خود دربارۀ ما عمل نمود و ما را وارث زمين ساخت و در هر كجا از بهشت كه بخواهيم منزل مى‌كنيم، و اين پاداش خوبى براى كسانى است كه بدستورات او عمل نموده‌اند».
آنگاه در بين ركن و مقام مى‌ايستد و فرياد بر مى‌آورد: اى گروه نقباء و اى ياوران مخصوص من، و اى كسانى كه خداوند قبل از ظهورم شما را براى يارى من ذخيره كرده است، با ميل و رغبت بسوى من آييد.
صداى امام عليه السلام به آن ها در شرق و غرب عالم مى‌رسد در حالى كه بعضى از آن ها در محراب عبادتند و عدّه‌اى در بسترها آرميده‌اند، همين كه اين صدا را مى‌شنوند همه در يك چشم بهم زدن بطرف امام روى آورده و خود را به حضور امام عليه السلام مى‌رسانند.
در آن هنگام خداوند تبارك و تعالى به نور دستور مى‌دهد تا به صورت عمودى از زمين تا آسمان درخشندگى كند، هر مؤمنى كه روى زمين زندگى مى‌كند از آن بهره‌مند مى‌گردد و اين نور در داخل خانه‌اش به او روشنايى مى‌بخشد، و دل‌هاى آن ها شادمان مى‌شود و هنوز نمى‌دانند كه قائم ما اهل بيت ظهور كرده است، ولى صبحگاهان همه در خدمت امام عليه السلام ايستاده باشند، و آن ها سيصد و سيزده نفر به تعداد لشكريان رسول خدا صلّى الله عليه وآله در جنگ بدر هستند.
مفضّل گويد: عرض كردم: اى سرور من، آن هفتاد و دو نفرى كه با امام حسين عليه السلام به شهادت رسيدند آيا با ايشان ظاهر مى‌شوند؟
فرمود: آن ها ظهور مى‌كنند هنگامى كه امام حسين عليه السلام با دوازده هزار نفر از شيعيان اميرالمؤمنين عليه السلام برگردند، و آن حضرت عمامۀ سياه رنگى بر سر خواهد گذاشت.
مفضّل عرض كرد: اى سرور من، آيا قائم عليه السلام بيعت كسانى را كه قبل از ظهور و قيام او با ديگران نموده‌اند تغيير مى‌دهد؟
امام عليه السلام فرمود: يا مفضّل، كلّ بيعة قبل ظهور القائم عليه السلام فبيعة كفر ونفاق وخديعة، لعن الله المبايع لها والمبايع له.
هر بيعتى قبل از ظهور قائم  عليه السلام بيعت كفر و نفاق و نيرنگ است خداوند بيعت‌ كننده و كسى را كه برايش بيعت شده هر دو را لعنت كند.
(8) 

   اى مفضّل، وقتى قائم عليه السلام تكيه به بيت الحرام دهد دست مبارك خود را دراز كند، نور سفيد و روشنى از آن خارج شود كه مردم ببينند و مى‌فرمايد: اين دست تواناى خداوند است از طرف او به فرمان او دراز شده است، سپس اين آيۀ شريفه را تلاوت فرمايد: 
(إنَّ الَّذينَ يُبايِعُونَک إنَّما يُبايِعُونَ الله يَدُاللهِ فَوْقَ أيْديهِم فَمَنْ نَكَثَ فإنَّما يَنْكثُ عَلى نَفْسِه...)(9).

«كسانى كه با تو بيعت مى‌كنند در حقيقت با خدا بيعت مى‌كنند دست خدا بالاى دست‌هاى ايشان است، پس هر كس آن بيعت را بشكند به زيان خود پيمان شكنى كرده است».
اوّل كسى كه دست آن حضرت را مى‌بوسد و با او بيعت مى‌كند جبرئيل است، بعد از او فرشتگان و سپس نجباء جنّ و آنگاه نقباء بيعت مى‌كنند.

و حديث را ادامه داد تا آنكه فرمود ــ : 

 وقتى خورشيد طلوع كرد و همه جا روشن شد فريادكننده‌اى از بلندى آفتاب به زبان عربى فصيح بانگ برآورد كه صداى او را همه اهل آسمان و زمين مى‌شنوند، و مى‌گويد:
اى اهل عالم، اين مهدى آل محمّد عليهم السلام است ــ و بعد از آنكه نام و كنيه و نسب او را بطور كامل بيان كرد مى‌گويد: ـ اكنون از او پيروى كنيد تا هدايت شويد و مخالفت با دستورات او نكنيد كه گمراه مى‌گرديد.
اوّل گروهى كه اين نداء را لبيك مى‌گويند فرشتگان، سپس جنّ و بعد از آن نقباء هستند، مى‌گويند: ما شنيدم و اطاعت مى‌كنيم، و هيچ دارندۀ گوشى باقى نماند جز اينكه آن صدا را بشنود، و هر يك به ديگرى روى آورد و براى او تعريف كند و آنچه شنيده است بازگو نمايد.
نزديك غروب آفتاب فريادزننده‌اى از مغرب بانگ آورد: اى مردم پروردگار شما در بيابان خشكى از سرزمين فلسطين ظهور كرده و او عثمان بن عنبسه از اولاد يزيد بن معاويه است از او پيروى كنيد تا هدايت شويد و با او مخالفت نكنيد كه گمراه مى‌گرديد، فرشتگان و پريان و نقباء گفتار او را رد كنند و او را تكذيب كنند و در جوابش مى‌گويند: شنيديم و سرپيچى مى‌كنيم، ولى اهل شك و ترديد و نفاق و كافران با شنيدن اين صدا دچار گمراهى مى‌شوند.

 و در ادامۀ حديث فرمود: 

 آنگاه دابّة الأرض (طبق روايات مقصود اميرالمؤمنين عليه السلام است) بين ركن و مقام ظاهر مى‌شود و بر چهرۀ مردم با ايمان علامت مؤمن، و بر چهرۀ كافران علامت كفر مى‌زند، سپس امام صادق عليه السلام قصۀ خروج لشگر سفيانى و فرو رفتن آن ها در سرزمين بيداء و بعضى از احوال حضرت قائم عليه السلام را در هنگام ظهورش در مكّه بيان مى‌كند.
مفضّل عرض كرد: اى سرور من، سپس مهدى كجا مى‌رود؟
فرمود: به مدينه جدّش رسول خدا صلّى الله عليه وآله مى‌رود و هنگامى كه در آنجا وارد شد كار مهم و مأموريّت عجيبى اجرا خواهد كرد كه باعث خشنودى مؤمنان و رسوايى كافران مى‌شود.
مفضّل عرض كرد: اى آقاى من، آن مأموريّت عجيب چيست؟
فرمود: كنار قبر جدّش مى‌آيد و مى‌فرمايد: اى مردم، آيا قبر جدّ من رسول خدا همين است؟ مى‌گويند: آرى اى مهدى آل محمّد همين است، مى‌فرمايد: در كنار او چه كسانى مدفونند؟ مى‌گويند : دو يار همراه او ابوبكر و عمر(10) مى‌باشند و كسى ديگر با او در اينجا نيست.
امام عليه السلام دستور مى‌دهد آن ها را از قبر بيرون آورده بر درخت خشك و پوسيده‌اى به دار كشند و چون چنين كنند درخت خشكيده فوراً سرسبز مى‌شود و شاخ و برگ پيدا مى‌كند، با مشاهدۀ اين وضع دوستان اين دو نفر گويند: بخدا قسم اين واقعاً شرافت است، و ما به محبت و ولايت اين دو نفر پيروز و رستگار شديم.
آنگاه نداكننده‌اى از طرف مهدى عليه السلام فرياد برآورد: 
كلّ من أحبّ فلاناً وفلاناً فلينفرد جانباً، فينقسم الخلق جزئين فيعرض المهديّ عليه السلام على أوليائهما البراءة منهما فلايقبلون فيأمر المهديّ عليه السلام ريحاً سوداء فتهبّ عليهم فتجعلهم كأعجاز نخل خاوية.
كسانى كه اين دو نفر را دوست دارند از ميان مردم جدا شوند و در يك طرف بايستند، وقتى كه كاملا جدا شدند مهدى عليه السلام به آن ها دستور مى‌دهد كه بيزارى خود را از اين دو نفر اظهار كنند، ولى آن ها نمى‌پذيرند، در اين هنگام دستور مى‌دهد باد سياه شديدى بر اينها مى‌وزد و آن ها را همچون شاخه‌ هاى خشك درخت نخل بر خاك مذلّت مى‌افكند و نابود مى‌سازد.
سپس مى‌فرمايد: آن دو را از بالاى دار پايين مى‌آورند و به امر خداوند آن ها را زنده مى‌ گرداند، و دستور مى‌ دهد كه مردم همگى جمع شوند و در حضور آن ها پرده از كار زشت آن ها بردارد و جنايت‌هاى آن ها را بازگو كند و آن ها هم اعتراف كنند، و بعد از آن به حاضرين دستور دهد هر كس ظلمى از اينها ديده قصاص كند، و پس از آن دوباره آن دو را بر همان درخت به دار بكشد و آتشى را فرمان دهد كه از زمين بيرون آيد و آن دو را با درخت بسوزاند، و سپس به باد فرمان دهد كه خاكستر باقى‌مانده را پراكنده ساخته و در دريا بريزد.
مفضّل عرض كرد: اى سرور من ، آيا اين آخرين عذاب آن ها است؟
فرمود: هيهات، كجا اين آخرين عذاب است؟ بخدا قسم آن ها را بر مى‌گردانند، مؤمنانى كه ايمان خالص داشته‌اند و كافرانى كه كافر محض بوده‌اند نيز برمى‌گردند و سرور عالميان رسول خدا حضرت محمّد صلّى الله عليه وآله و صدّيق اكبر اميرالمؤمنين عليه السلام و حضرت فاطمه و امام حسن و امام حسين و بقيّۀ ائمّۀ اطهار عليهم السلام حاضر مى‌شوند و از اين دو نفر بخاطر ظلمى كه كرده‌اند قصاص مى‌كنند بطورى كه در هر شبانه‌ روز آن ها را هزار بار مى‌كشند و در هر بار به امر خداوند دوباره زنده مى‌شوند و به صورت اوّل بر مى‌گردند. و تا مقدارى كه خداوند بخواهد اين عمل تكرار مى‌شود.
سپس مهدى عليه السلام بطرف كوفه مى‌رود، و در بين كوفه و نجف فرود مى‌آيد و تعداد يارانش در آن روز چهل و شش هزار فرشته و به همين تعداد پرى، و سيصد و سيزده نفر نقيب هستند.

سپس امام عليه السلام از خرابى بغداد و مورد لعن و نفرين خدا قرار گرفتن اهل آن سخن گفتند و فرمودند:
بخدا قسم انواع عذابى كه بر امّت‌هاى طغيانگر از اوّل روزگار تا انتها وارد شده بر بغداد فرود آيد، و طوفان عذابى كه آن ها را مى‌گيرد جز با شمشير و قدرت سلاح نيست. واى بر كسانى كه در آن هنگام آنجا را مسكن براى خود برگزيده‌اند.

 بعد از آن امام صادق عليه السلام جريان سيد حسنى را بطور مفصّل بيان مى‌ كند؛ پس از پايان آن قصّه مفضّل سؤال مى‌ كند: اى آقاى من ، بعد از آن مهدى عليه السلام چه مى‌ كند؟
امام صادق عليه السلام فرمود: 

لشكرى را براى دستگيرى سفيانى به طرف دمشق روانه مى‌ كند؛ آن ها او را گرفته و بر صخره مى‌كشند.
و در آن هنگام امام حسين عليه السلام با دوازده هزار صديق و هفتاد و دو بزرگوارى كه به همراه او در راه يارى او در كربلا شهيد شدند ظاهر مى‌ شود، و چه رجعت درخشنده و برگشتى روشن و نورانى خواهد بود.
بعد از آن صدّيق اكبر اميرمؤمنان حضرت على بن ابى‌ طالب عليه السلام خروج مى‌كند، و براى آن حضرت قبّه و بارگاهى در نجف برپا مى‌ كنند كه چهار پايه‌اش يكى در نجف، يكى در حجر اسماعيل، يكى در صفا و يمن و يكى در مدينه طيّبه است و گويا چراغ هايش را مى‌بينم كه مانند خورشيد و ماه در آسمان و زمين مى‌درخشند. در آن هنگام ــ (تُبْلَى السَّرائِرُ)(11)  ــ «باطن‌ها آشكار شود»، و ـ (تَذْهَلُ كُلُّ مُرْضِعَةٍ عَمّا أرْضَعَتْ وَتَضَعُ كُلُّ ذاتِ حَمْلٍ حَمْلَها...)(12)  ـ «هر شيردهى شيرخوار خود را فراموش كند، و هر باردارى آنچه در رحم دارد بيفكند».
سپس سرور عالميان حضرت محمّد صلّى الله عليه وآله به همراه مهاجرين و انصار و همۀ كسانى كه به او ايمان آوردند و گفتارش را تصديق كردند و در راه او به شهادت رسيدند ظاهر شود پس از آن همه كسانى كه او را تكذيب كردند، يا به او بى‌اعتنايى كردند و گفتارش را رد كردند، و يا به او ناسزا گفتند و با او جنگيدند حاضر كنند....

 اين حديث جدّاً طولانى است و در اينجا همين مقدار كفايت مى‌كند.(13)

 مؤلّف ؛ گويد: جمله‌اى كه در اين حديث آمده است كه «او را كسى نمى‌بيند تا زمانى كه همه چشم ها او را ببينند» و نيز جمله‌اى كه در توقيع شريف آن حضرت است كه «هر كس ادعاى مشاهده كرد، او را تكذيب كنيد» بايد گفت: نسبت به مواردى است كه شخص ديدن امام عليه السلام را با نيابت و رساندن خبر به شيعيان ادعا كند مانند نوّاب خاص آن حضرت كه اينگونه بودند، يا ادّعا كند كه او را مى‌بيند در حالى كه بخوبى مى‌شناسد و مى‌داند كه او مهدى عليه السلام است، و يا مربوط به زمانى است كه ترس و وحشتى از دشمنان باشد. 
و احتمالاتى را كه ذكر كرديم روايتى كه در كتاب كافى از امام صادق عليه السلام نقل شده آن را تأييد مى‌كند: آن حضرت فرموده است: 

للقائم غيبتان: إحداهما قصيرة والاُخرى طويلة. الغيبة الاُولى لايعلم بمكانه فيها إلّا خاصّة شيعة، والاُخرى لايعلم بمكانه فيها إلّا خاصّة مواليه.
براى قائم (صلوات الله عليه) دو غيبت است، يكى مدّتش كوتاه و ديگرى طولانى است در غيبت اوّل جا و مكان او را جز شيعيان مخصوص و برگزيده كسى نمى‌ داند، و در غيبت دوّم از جا و مكانش جز مواليان آن حضرت كسى باخبر نيست.(14) 


 (1) اين روايت در ص 730 ح 7 ذكر گرديده است.

(2) سورۀ توبه، آيۀ 33.

(3) سورۀ أنفال ، آيۀ 39. 
(4و5) سورۀ آل عمران، آيۀ 19 و 85.
(6) در كتاب «الهداية الكبرى» چنين آمده است: و بعد از آن چشم ها او را نبينند.
اين برخلاف روايات و اخبار فراوانى است كه بر وقوع مشاهده براى عدّه‌اى از شيعيان بعد از اين تاريخ دلالت مى‌كند. و شيخ طوسى؛ حكايت‌هاى ايشان را در كتاب خويش ذكر كرده و براى آن فصلى تشكيل داده و فرموده است: اخبارى كه متضمّن تشرّف‌يافتگان خدمت آن حضرت است و بعد از آن تاريخ او را ديده‌اند و آن بيشتر از آن است كه جمع‌آورى شود. «رجوع كنيد به كتاب غيبة شيخ طوسى: 152».
و آنچه صحيح‌ بودن اين روايت را دچار اشكال مى‌كند جمله‌اى است كه در چند سطر بعد آمده است: «و محمّد بن نصير نميرى به عنوان باب آن حضرت مى‌نشيند»، در حالى كه او از مذمّت‌شدگان و ملعونان است.
سعد بن عبدالله گويد: او ادّعا مى‌كرد كه رسول است و مقام نبوّت دارد، و حضرت علىّ بن محمّد عليهماالسلام او را رسالت بخشيده است. قائل به تناسخ بود، و در مورد حضرت هادى عليه السلام غلوّ مى‌كرد و معتقد به ربوبيّت او بود، محرّمات را مباح مى‌دانست، و ازدواج مردان را با يكديگر حلال مى‌شمرد، و خيال مى‌كرد كه اين كار از تواضع شخص مفعول حكايت مى‌كند. 
و نيز مى‌نويسد: بعضى از مردم بطور علنى ديدند كه محمّد بن نصير جوانى را بر پشت خود سوار كرده و او را به چنين كار زشتى وادار مى‌كرد و مى‌گفت كه اين از لذّت بردن‌ها است، و از تواضع و فروتنى براى خدا و كنار گذاشتن غرور و سركشى سرچشمه مى‌گيرد. «رجوع كنيد به: المقالات والفِرق، تأليف سعد بن عبدالله ص 100، رجال كشّى: 520 ح 1000، و غيبة شيخ طوسى: 244».
 

(7) سورۀ زمر، آيۀ 74.
(8) بيعت كردن با كسى، عهد و پيمان بستن با او است كه بيعت‌كننده تمام توان خود را در خدمت او به كار گيرد و در راه يارى او از بذل جان و مال خود هيچ گونه دريغ نورزد. براى آشنايى بيشتر با معناى بيعت و احكام آن رجوع كنيد به كتاب شريف مكيال المكارم: 2 /  262 امر سى و چهارم ، و ترجمه آن: 2 /  324.
(9) سورۀ فتح، آيۀ 10.
(10) اين مطلب در مصدر مفصّل‌تر بيان شده و مؤلّف؛ آن را به طور مختصر آورده است.
(11) سورۀ طارق، آيۀ 9.
(12) سورۀ حجّ، آيۀ 2.
(13) مختصر بصائر الدرجات: 179 ـ 190، بحار الأنوار: 53/1 ـ 16.
(14) قطره‌اى از درياى فضائل اهل بيت عليهم السلام: 1 / 798 به نقل از الكافى : 1 / 340 ح 19، بحار الأنوار: 52 /  155 ح 11، الوافى : 2 / 414 ح 14، إلزام الناصب: 1 /  269، غيبة نعمانى : 170 ح 2، إثبات الهداة: 3 /  534 ح 475.
همان طور كه مؤلّف محترم ؛ فرموده‌اند؛ نمى‌توان رؤيت امام عليه السلام را بطور مطلق رد كرد و منكر آن شد، زيرا معناى غيبت آن حضرت اين نيست كه آن بزرگوار در عصر غيبت يك وجود خيالى و رؤيايى دارد، يا در ميان چاهى مخفى شده است و با هيچ كس هيچ گونه ارتباطى ندارد، بلكه مراد از غيبت اين است كه امام عليه السلام از نظر ما پنهان گشته بطورى كه او را نمى‌شناسيم.
آن حضرت بر روى همين كره خاكى زندگى مى‌كند، در ميان مردم رفت و آمد دارد، در بازارها راه مى‌رود، در مشاهد مشرفه و مزار اجداد طاهرينش عليهم السلام حاضر مى‌شود، در بعضى از مجالس دوستانش تشريف مى‌برد و قدم بر فرش‌هاى آنان مى‌گذارد، همه ساله در مراسم حج شركت مى‌كند، بيچارگان را دستگيرى و اشخاص سرگردان و گم‌گشته را راهنمايى مى‌نمايد، او همه را مى‌بيند و مى‌شناسد، ولى مردم او را مى‌بينند و نمى‌شناسند، همانند حضرت يوسف عليه السلام كه برادرانش با آنكه فرزندان پيغمبر بودند با آن حضرت گفتگو و داد و ستد مى‌كردند امّا او را نمى‌شناختند تا آنكه خود را به آن ها معرفى كرد.
و حاصل كلام اين است كه رؤيت امام عليه السلام امرى ممكن است و هيچ گونه منافاتى با غيبت آن حضرت ندارد، ولى رؤيتى است كه با شناختن او همراه نيست. كسى نمى‌تواند ادّعا كند من او را هرگاه بخواهم مى‌بينم و به خوبى مى‌شناسم، و در تشرّفات معتبرى كه نقل شده شناختن آن حضرت يا از روى قرائن بوده ـ مانند كرامات و معجزاتى كه از غير امام معصوم صادر نمى‌شود و بعد از تشرف با خودش گفته حتماً او امام عصر (ارواحنا فداه) بوده است ـ و يا به معرفى خود امام صورت گرفته است، مانند قضيّۀ علّامه حلّى؛ كه وقتى از آن شخص ناشناس پرسيد: آيا در زمان غيبت كبرى مى‌توان حضرت صاحب الأمر (ارواحنا فداه) را ديد؟ در جواب فرموده بود: چگونه نمى‌توان او را ديد و حال آنكه دست او در ميان دست تو است؟

 
 
 
 
 
 
 
 
 
 

    بازدید : 19695
    بازديد امروز : 41469
    بازديد ديروز : 100033
    بازديد کل : 181424241
    بازديد کل : 135016682