امام صادق علیه السلام : اگر من زمان او (حضرت مهدی علیه السلام ) را درک کنم ، در تمام زندگی و حیاتم به او خدمت می کنم.
شجاعت اميرالمؤمنين علیه السلام

شجاعت اميرالمؤمنين علیه السلام

دکتر عبد الفتاح عبد المقصود در این بارہ می نویسد:

’’درگيرى ‏هاى جنگى او چندين قرن در همه جا ورد زبان بود. تا آن‏جا كه‏ فرانسوى‏ ها و رومى‏ ها او را سمبل بى‏ مانند پيروزى در جنگ دانستند و شمائل او را در معابد و كليساهاى خود ـ در حالى كه شمشيرش را حایل كرده و آستين‏ ها را براى جنگ بالا زده و چهره قهرمانى بزرگ و تك‏سوار ميدان جنگ به خود گرفته بود ـ ترسيم نموده بودند.

ترك‏ ها و ديلميان عكس او را سمبل پيروزى قرار داده بر روى‏ شمشيرهاى خود كندند تا آن پيروزى كه هميشه در ميدان‏ هاى جنگ‏ همراه او بود نصيبشان شود.

شجاعت او همراه شُكوه و اطمينانى بود كه به پيروزى خود داشت. دلها را در سينه‏ ها به لرزه می آورد و چشم ‏ها در حدقه به گردش مى افتاد و قدم‏ ها درهم مى‏ پيچيد.

از امام عليه السلام سئوال شد: با چه وسيله بر رقيبان خود پيروز شدى؟

پاسخ داد:

هيچ كس را نديدم مگر اين‏كه او خود، مرا بر پيروزى بر خويش كمك كرد.(1)

او همان كسى است كه دروازه بزرگ دژ «خیبر» را از جا كند و بر روى سر نگه داشت و سپر ساخت؛ با اين‏كه آن قدر سنگين بود كه‏ مردان زيادى نمى توانستند آن را تكان دهند.

او همان كسى است كه صخره بزرگى كه روى آب را گرفته بود و ده ‏ها نفر نمى توانستند آن را از جا بركنند از جا كند و از زير آن آب‏ جوشيد.

او كسى بود كه همچنان كه نيرويش به او كمك مى‏ كرد، هوشياريش ياور او بود. يك بار، دستش را به سوى جنگجوئى كه به قصد كشتن او آمده بود دراز كرد. از بالاى اسبش بلند نمود و چنان او را محكم به زمين كوبيد كه او را له كرده و به صورت انبوهى از گوشت و خون و استخوان‏ هاى خُرد شده درآورد.‘‘(2)

’’او صاحب همان شمشيرى بود كه - هر جا كه حمله مى‏ كرد و هجوم مى آورد - همواره پيروزى به حلقه آن آويخته بود.

دِليرى بود كه هيچگاه دِليرىِ دلاوران به او نمى رسيد. سوارى كه از سواركاران گوىِ سبقت ربوده بود. در ميدان جنگ جز براى پيكار جابجا نمی شد، در آن‏جا كه فرود مى‏ بايست نمى‏ گريخت. نه تنها از يك فرد كه از هيچ سپاه و لشكرى ترس به خود راه نمی داد. رو در روى‏ هيچ جنگنده‏ اى قرار نگرفت مگر اين‏كه او را به زانو درآورد و به خاك انداخت. حمله ور نمی شد مگر اين‏كه نابود مى‏ كرد و مى کشت. يورش‏ و حمله اش، فرار و ضربه‏ اش دوّمين نمى‏ خواست. اگر يكى از دشمنان و مخالفانش مى توانست از معركه و ميدان جنگ با او جان سالم به در برد و نجات يابد، تا پايان عمر به افتخار مى‏ گفت: من كسى هستم كه توانستم در مقابل علىّ بن ابى طالب عليه السلام بايستم و جان سالم به در برم!...

حتّى عرب ـ با اين‏كه در جنگ با او كودكانشان يتيم و زنانشان بيوه شده بودند ـ به سقوط و كشته‏ شدن فرماندهان و سران سپاه شان به ضرب شمشير او افتخار مى کردند.

خواهر عمرو بن عبدِوَد ـ اوّلين تكسوار عرب و همان كسى كه در جنگ خندق به دست حضرت علىّ بن ابى طالب عليه السلام كشته شد ـ مباهات مى‏ كرد و در رِثاى برادرش چنين می سرود:

لو كان قاتل عمرو غير قاتله            بكيته أبداً ما دمت في الأبد

لكنّ قاتله من لايعاب به               من كان يدعى قديماً بيضة البلد

اگر قاتل عمرو كسى جز كشنده او (حضرت على عليه السلام) بود براى‏ هميشه بر او مى گريستم.

لكن قاتلش كسى است كه عيبى بر او گرفته نمی شود (او كسی است كه از ديرباز بزرگِ شهر خوانده می شد.‘‘(3)

---------------------------------------

۔ از ترس به هنگام ديدار و وحشت نابودى.

2 ۔ خاستگاه خلافت: 526.

3 ۔ خاستگاه خلافت: 524.

 

 

    بازدید : 386
    بازديد امروز : 0
    بازديد ديروز : 36744
    بازديد کل : 128980649
    بازديد کل : 89580314