كعب الأحبار و عمر
در کتاب «پیامبر صلی الله علیه وآله و یهود حجاز» می نویسد: كعب الأحبار كه نامش كعب بن ماتع است اهل يمن و از قبيله حمير است و در زمان عمر اسلام آورده به مدينه آمد. او همچون صحابه و بلكه بيش از آنان در نزد عمر مقام داشت.(165) علاقه اى كه عمر به استفاده از دانش اهل كتاب داشت و به همين جهت مورد خشم پيامبر قرار گرفته بود(166) باعث شد در زمان خلافتش اين انديشه را پى بگيرد و از تازه مسلمانان اهل كتاب بهره بيشترى ببرد. از اين رو كعب را به نزد خود برد و درباره موضوعات مختلف از او پرسش مى كرد.
ابن ابى الحديد، كعب را از جمله منحرفان از امير مؤمنان عليه السلام شمرده و نوشته است آن حضرت كعب را دروغگو مى خواند.(167) كعب الأحبار كه در سال 32 در شهر حمص درگذشت (168) «قرن ها مورد وثوق و اطمينان بوده و نقل هايش كتابهاى تفسيرى و تاريخى را پر كرده است. امّا در حال حاضر و با تحقيقات نوينى كه صورت گرفته، چهره كعب الأحبار در پس پرده ضخيمى از ابهام و اشكال قرار گرفته و كار تصميم گيرى علماى رجال و دين شناس اهل سنّت را دشوار كرده است.» (169) نمونه اى از اسرائيليات منقول كعب را طبرى در موضوع خلقت خورشيد و ماه آورده است.در اين گزارش، ابن عباس از گفته كعب خشمگين شده و سه مرتبه مى گويد: كعب دروغ گفته است، سپس اضافه مى كند:«اين مطلب از يهوديان است كه كعب مى خواهد در اسلام وارد كند(170) .(171)
مشورت خواهى و رايزنى هاى عمر با كعب، تنها در محدوده امور دينى و اعتقادى خلاصه نمى شد؛ بلكه شواهدى چند نشانگر رويكرد عمر در رايزنى هاى سياسى و حكومتى به پيشگاه جناب كعب است!
در امالى ابوجعفر محمّد بن حبيب از ابن عبّاس روايت كرده است كه گفت:
«عمر در اواخر دوره خلافت خود و زمانى كه ديگر ناتوانى بر وى استيلا يافته بود و از اداره امور مردم عاجز مى نمود، هماره از خداوند آرزوى مرگ داشت. روزى كه من نزد وى بودم به كعب الأحبار گفت: من مرگ خويش را نزديك مى بينم و دوست مى دارم خلافت را بعد از خود به كسى كه سزاوار اين مقام باشد واگذار كنم، نظر تو درباره على (عليه السلام) چيست؟ در اين باره در كتابهاى خود چه مى يابى؟ زيرا عقيده تو آن است كه تمام سرگذشت هاى ما در كتب شما نگاشته شده است!
كعب گفت: به عقيده من على (عليه السلام) براى اين كار سزاوار نيست! زيرا او مردى استوار در دين است و از هيچ خطايى چشم پوشى نمى كند، به اجتهاد خود نيز عمل نمى كند، و با اين روش نمى توان بر مردم حكومت كرد. امّا آنچه ما در كتاب هاى خود مى يابيم، آن است كه حكومت به او و فرزندانش نمى رسد و اگر هم به آن دست يابد، هرج و مرج شديدى پيدا خواهد شد!
عمر پرسيد: چرا؟
كعب گفت: چون او خون هايى ريخته است! و خداوند بر اينگونه افراد حكومت را حرام كرده است(!)؛ همان گونه كه داود چون تصميم گرفت تا بيت المقدس را بنا كند، خداوند به او امر فرمود: تو سزاوار اين كار نيستى، زيرا خونها ريخته اى؛ بلكه اين كار بايد به دست سليمان صورت گيرد!
عمر گفت: آيا مگر على (عليه السلام) اين خونها را بحق نريخته؟
كعب پاسخ داد: اى امير مؤمنان! مگر داود نيز بحق چنين نكرده بود؟!
عمر گفت: پس به من خبر ده كه حكومت به دست چه كسى مى رسد؟
كعب گفت: ما چنين مى يابيم كه بعد از صاحب شريعت و دو تن از اصحابش، حكومت به كسانى خواهد رسيد كه پيامبر صلى الله عليه وآله وسلم بر سر اصل دين با آن ها جنگيده است (يعنى امويان).
عمر از شنيدن اين امر چند بار آيه استرجاع را بر لب جارى كرد و به ابن عبّاس رو كرده گفت: من مشابه اين مطلب را از رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم شنيده ام كه مى فرمود:
«بنى اميّه از منبر من بالا خواهند رفت»، من در خواب ديده ام ميمون هايى از منبر من بالا مى رفتند و درباره آن ها اين آيه نازل شد: «وما جَعَلنا الرُّؤيا الّتى أَرَيْناكَ الاَّ فِتْنَةً لِلنَّاس والشَّجَرَةَ الْمَلْعُونَةَ فِي الْقُرْآنِ»(172)(173).
اين واقعه تاريخى از چند جهت قابل تأمّل است: از اين ماجرا مى توان به عمق كينه توزى و دشمنى كعب نسبت به اميرالمؤمنين على عليه السلام پى برد كه دليل اين امر نيز بسيار روشن است؛ زيرا با دست پرقدرت آن حضرت بود كه شوكت يهود در جزيرة العرب درهم شكسته شد و كعب دريافته بود كه اگر امير المؤمنين على عليه السلام به مقام رهبرى و زمامدارى برسد، آثار يهود تا ابد محو خواهد شد. از اين رو كعب علاقه شديدى داشت كه زمامدارى به اموى ها برسد؛ زيرا براى آن ها سرنوشت اسلام اهميّت نداشت و تنها هدف آن ها دنيا بود (174).(175)
165) درباره ارتباط تنگاتنگ كعب الأحبار و خليفه دوّم ر.ك: تاريخ سياسى اسلام: 89/2 به بعد.
166) المصنّف: 112/6.
167) شرح نهج البلاغه: 77/4، درباره اعتراض ابوذر به كعب هم ر.ك: همان: 54/3.
168) الطبقات الكبرى: 309/7.
169) تاريخ سياسى اسلام: 89/2 .
170) تاريخ الطبرى: 44/1 و 51.
171) پيامبر صلی الله علیه وآله و سلم و یهود: حجاز: 45
172) سوره إسراء، آيه 60.
173) شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد: 81/12.
174) شيعه و تهمت هاى ناروا: 67.
175) اسرائيليّات و تأثير آن بر داستان هاى انبياء در تفاسير قرآن: 90.
بازديد امروز : 25074
بازديد ديروز : 38217
بازديد کل : 133837235
|