Imam Shadiq As: seandainya Zaman itu aku alami maka seluruh hari dalam hidupku akan berkhidmat kepadanya (Imam Mahdi As
علم معصومين علیهم السلام

علم معصومين علیهم السلام

شخصى از حضرت موسى بن جعفر عليهما السلام پرسيد: آيا جميع علوم پيغمبران عليهم السلام به پيغمبر آخر الزمان صلّى الله عليه وآله به ميراث رسيد از آدم تا آن حضرت؟
فرمود: بلى، خدا هيچ پيغمبرى را مبعوث نگردانيده است مگر آنكه محمّد صلّى الله عليه وآله از او داناتر است. 
راوى عرض كرد: عيسى عليه السلام مرده را زنده مى‌ كرد به اذن خدا. 
فرمود: راست گفتى و سليمان عليه السلام نيز زبان مرغان را مى‌ فهميد و رسول خدا صلّى الله عليه وآله به همه اين منزلت ها قادر بود. پس فرمود: به درستى كه سليمان طلب هدهد كرد، چون نيافت او را در جاى خود، به خشم آمد و گفت آنچه خدا از او ياد كرده است، و از براى آن به غضب آمد كه او را بر آب دلالت مى‌كرد و به او محتاج بود، و هدهد مرغى بود و به او علمى داده بودند كه به سليمان نداده بودند و حال آن كه باد و موران و جنّيان و آدميان و ديوان و متمرّدان همه در فرمان او بودند و آب را در زير هوا نمى‌ دانست و مرغ آن را مى‌ دانست، حق تعالى در قرآن مى‌ فرمايد كه: «اگر قرآنى هست كه كوه ها را به آن به راه مى‌توان انداخت و زمين را به آن پاره پاره مى‌ توان كرده و مرده‌ها را به آن زنده مى‌ توان كرد»(1) اين قرآن است و آن قرآن نزد ماست و ما آب را در زير هوا مى‌ دانيم و در كتاب خدا آيه‌ اى چند هست كه براى هر امرى كه بخوانيم آن حاصل مى‌ شود.
و به سند معتبر منقول است كه يحيى بن اكثم قاضى سؤال كرد: آيا سليمان عليه السلام محتاج بود به علم آصف بن برخيا؟
حضرت امام على النقى عليه السلام فرمود: آن كسى كه علمى از كتاب نزد او بود آصف بن برخيا بود، و سليمان عاجز نبود از دانستن آنچه آصف مى‌ دانست و ليكن مى‌ خواست فضيلت آصف را بر جنّيان و آدميان ظاهر گرداند كه بدانند آصف بعد از او حجّت خدا و خليفه او خواهد بود، و آن علم آصف از علومى بود كه سليمان عليه السلام به او سپرده بود به امر خدا و ليكن خدا خواست كه علم او ظاهر شود تا در امامت او اختلاف نكنند، چنانچه در حيات داود عليه السلام سليمان را حكم خود آموخت تا امامت و پيغمبرى او را بعد از داود بدانند از براى تأكيد حجّت بر خلق.
و به سند حسن منقول است كه حضرت صادق عليه السلام فرمود: چگونه انكار مى‌ كنند گفته اميرالمؤمنين عليه السلام را كه فرمود: اگر خواهم مى‌ توانم اين پاى خود را بردارم و بر سينه معاويه بزنم در شام  كه او او را از تختش سرنگون بيندازم، و انكار نمى‌ كنند اين را كه آصف وصىّ سليمان به يك چشم زدن تخت بلقيس را گرفت و به نزد سليمان عليه السلام حاضر گردانيد؟ آيا پيغمبرِ ما بهترين پيغمبران نيست و وصىّ او بهترين اوصيا نيست؟ آيا وصىّ پيغمبر ما را كمتر از وصىّ سليمان مى‌ دانند؟ خدا حكم كند ميان ما و ميان آن ها كه انكار حقّ ما مى‌ كنند و فضيلت ما را منكر مى‌ شوند.(2)


 (1) سورۀ رعد، آيۀ 31.

(2) حياة القلوب (تاريخ پيامبران): 2 / 999 .
 
 
 

 

    Mengunjungi : 5136
    Pengunjung hari ini : 24307
    Total Pengunjung : 86454
    Total Pengunjung : 131885731
    Total Pengunjung : 91447286