امام صادق علیه السلام : اگر من زمان او (حضرت مهدی علیه السلام ) را درک کنم ، در تمام زندگی و حیاتم به او خدمت می کنم.
قدرت ياوران امام عصر ارواحنا فداه 2

قدرت ياوران

امام عصر ارواحنا فداه ــ 2

نقل عجيب و آن ديدن يكى از سلاطين فرنگ است با حواشى او دو نفر از ملازمين و مبعوثين از جانب آن بزرگوار را. 
استادنا المحدّث النورى نوّر الله مرقده در رسالۀ جنّة المأوى از مؤلّف كتاب نور العيون كه آن فاضل خبير المعيّ السيّد محمّد شريف حسينى اصفهانى است نقل فرموده كه گفته است من در سال هزار و صد و هفتاد و سه از هجرت به مكّه معظّمه مشرّف شده و در بين الحرمين مصاحب و رفيق شدم با مرد ورع موثّقى كه اسم آن حاج عبدالغفور و از تجّار تبريزى الأصل و يزدى المسكن بود و پيش از آن تاريخ سه مرتبه حجّ نموده بود و در آن سفر اخير كه ملاقاتش با من حاصل شد بنايش بر اين بود كه مجاور مكّه معظّمه گردد دو سال تا اينكه درك نمايد فيض حجّ را در سه سال متوالى پس بعد از آن سفر او را در سال هزار و صد و هفتاد و شش بعد از معاودتم از زيارت حضرت ثامن الحجج عليه الصلوة وعليه السلام در يزد ديدم كه از مكّۀ معظّمه بعد از سه سال كه در هر يك از آن ها وظايف و اعمال حجّ را به عمل آورده از راه بندر صورت كه از بنادر هند است در آنجا رفته بوده از براى انجام مهمّى كه داشته پس بعد از ملاقات چنين گفت كه من شنيدم از مير ابوطالب كه برادر آقا ميرزا بزرگ است كه هر دو آن ها از جمله سادات نجباء ايران هستند كه در آن بندر توطّن را اختيار نموده‌ اند كه در سال گذشته مكتوبى از پادشاه فرنگ در نزد رئيسى كه از جانب او در شهر بمبئى بود و نامش جندر بود واصل گرديد و مضمون آن مكتوب اين بود كه در اين وقت دو نفر بر ما وارد شدند كه لباس هاى آن ها پشمينه بود و يكى از آن ها مدّعى بود كه هفتصد و پنجاه سال از عمر او گذشته و ديگرى مدّعى بود كه هفتصد سال از عمرش گذشته و هر دوى آن ها مى‌ گويند كه ما را حضرت بقيّة الله صاحب الزّمان عليه السلام به سوى شما فرستاده تا آن كه شما را به دين محمّد مصطفى صلّى الله عليه وآله و به شريعت اسلام دعوت نمائيم و مى‌ گويند اگر دعوت ما را اجابت ننمائيد و متديّن به دين ما نگرديد دريا بلاد شما را بعد از هشت سال يا ده سال و اين ترديد از حاج عبدالغفور است غرق خواهد كرد و به تحقيق امر نموديم ما به كشتن آن دو نفر پس آهن و فولاد بر بدن آن ها كارگر نشد و آن ها را جلو توب ها و قنبارها نگاه داشتيم و به آن ها آسيبى از توپ و خمپاره نرسيد و نسوختند پس دست ها و پاى‌هاى آن دو نفر را بسته و آن ها را در ميان دريا انداختيم پس آن ها از دريا بيرون آمدند صحيحاً و سالماً پس پادشاه به آن رئيس نوشته بود كه او تفحّص و جستجو كند از ارباب مذاهب اسلام و يهود و مجوس و نصارى كه آيا آن ها ظهور صاحب الأمر عليه السلام را در آخرالزمان در كتب خود ديده‌ اند يا نه و گفت حاجى ناقل اين قصه كه من از قسّيسى كه در بندر صورت بود از صحّت اين مكاتبه كه سلطان فرنگ به رئيس متوقّف در شهر بمبئى نوشته و از او سؤال نمودم پس آن قسّيس هم اين قضيّه را به نحوى كه مرقوم افتاد مذكور داشته و تصديق اين قضيّه را نمود. (1)


(1) العبقري الحسان : الياقوت الأحمر 2 / 189.


 

 

 

    بازدید : 19797
    بازديد امروز : 66983
    بازديد ديروز : 100033
    بازديد کل : 181475265
    بازديد کل : 135042194