(9)
قتيبة بن مسلم و سليمان بن عبدالملك
چون قتيبه بر آن شد كه سليمان را بركنار سازد، با برادران خود به رايزنى پرداخت. برادرش عبدالرحمان به او گفت: گروهى را جدا ساز و هر كه را كه از اومىترسى در آن بگنجان و روانه كن و دسته ديگرى را به مرو فرست و روانه شو تا در سمرقند فرود آيى. به همراهان خود بگوى: هر كه ماندن را دوست دارد به نامه نگارى پردازد و هر كه مى خواهد برود، زورى بر او نباشد. در نزد تو تنها نيكخواهان بمانند و هيچ كس با تو از در ناسازگارى درنيايد.
برادرش عبداللَّه به او گفت: او را در همين جا بركنار ساز كه هيچ كس از فرمان توسر برنتابد.
او در همانجا سليمان را بركنار كرد و مردم را به سر تافتن از فرمان وى خواند وزشت رفتارى گذشتگان سليمان و رفتار نكوهيده خود او با ايشان را يادآورد شد.هيچ كس به او پاسخ نداد. او برآشفت و گفت: خدا گرامى ندارد آن را كه شما يارىكنيد! به خدا شما پيرامون بزى فراهم آمديد و نتوانستيد شاخ او را بشكنيد. اى فرومايگان؛ و نمى گويم اى فرازنشينان بى سر و پايان زكات خوار؛ چنان كه اشتران زكات را فراهم آورند، شما را از هر كران فراهم آوردم. اى مردم بكر بن وايل؛ اى خداوندان باد بروت و دروغ و زفتى؛ به كدام كار خود مى نازيد؟ به جنگتان يا به آشتى تان؟! اى پيروان مسيلمه دروغزن؛ اى بنى ذميم و نمى گويم بنى تميم، اى هماوردان باده گسارى و پيروان بيدادگرى؛ به روزگار جاهلى نيرنگ بازى را زرنگى مى خوانديد. اى پيروان سجاح [پيروان زنِ پيامبرنماى دروغين]؛ اى مردم سنگدل عبدالقيس؛ به جاى نرينه زدن خرمابنان، لگامهاى اسبان را برگرفتيد. اى مردم ازْد؛ به جاى ريسمانهاى ستبرِ كشتى، رشته زرّين سواركارى به دست آورديد. اين در آيين اسلام كارى نكوهيده است. تازيان؛ خود اين تازيان چه باشند كه نفرين خدا بر ايشان باد. اى آشغال هاى دو شارسان؛ از رويشگاه «قَيْصوم»(2743) و گياه درمنه گردتان آوردم كه بر گاوان و خران سوار مى شديد. چون فراهم آمديد، چنين و چنان گفتيد. به خدا كهشما را مانند گياه كرت بر هم پيچانم. در پس اين «صِلّيان»(2744) غريو شيران است.
اى خراسانيان؛ آيا مى دانيد چه كسى به فرماندارى بر سرتان آمده است؟ همانا كه يزيد بن مروان بر سرتان فراز آمده است. هم اكنون چنين مى بينم كه فرماندار تازه فرارسيده است و بر دارايى و خان و مان تان چنگ انداخته است. دورترين آماج را تيرباران كنيد. اين شاميان تا كى مى خواهند شما را بيوبارند؟
اى خراسانيان؛ اندان مرا بازجوييد تا ببينيد كه از نگاه پدر و مادر و زادگاه و رأى و دين و آرمان عراقى ام و شما در اين آسايش و آرامشيد كه خود مى بينيد. خداشارسانها را به روى شما گشوده است و غنيمتهاى شما را ايمن بداشته است. زنى سوار بر اشتر از مرو به خراسان مى شود بىآنكه پروانه داشته باشد و آزار بيند. خدا رابر آسايش و آرامش سپاس گوييد و از او سپاس دارى و افزايش بخواهيد.
آنگاه فرود آمد و به درون سراى خود شد. كسانش به نزد او آمدند و او رانكوهيدند و گفتند: هرگز تو را مانند امروز نديده بوديم.
گفت: چون سخن گفتم و هيچ كس پاسخم نگفت، برآشفتم و ندانستم چه بر زبانم رفت.
مردم برآشفتند و بر كنار كردن سليمان را ناخوش داشتند و از اين رو بر ستيز وبركنارى قتيبه همداستان شدند.(2745)
2743) قيصوم: خيك يا مشك چوپان.
2744) صليّان، گياهى كه خوردن آن را اشتر دوست مى دارد.
2745) تاريخ كامل ابن اثير: 2832/6.
منبع: معاویه ج ... ص ...
بازديد امروز : 2367
بازديد ديروز : 198351
بازديد کل : 118752992
|