(10)
جنگ جمل
«نائلة بنت فرافصة همسر عثمان، نامه اى به معاويه نوشت و سرنوشت عثمان وكشته شدنش را به اطلاع او راسند. و خبر داد كه اهالى مصر اختيار خويش را به دست على ابن ابى طالب عليه السلام، ابن ابوبكر وعمار بن ياسر سپردند كه آنها نيز فرمان به قتل عثمان دادند... » (299)
در سياق مقايسه بين روايت واقدى و روايت مدائنى كه در اينها آمده است: وقتى نائله در مورد متهم كردن محمّد بن ابوبكر مورد سؤال قرار گرفت، آشفته خاطر گرديد و از اين اتهام بازگشت(300)، چنين بر مى آيد كه مسئوليت قتل عثمان بر دوش اهالى مصر نهاده شد تا در نهايت نزديكان على عليه السلام را هدف گيرد. در هر صورت اين يك اتهام سياسى است. ولى نكته قابل توجه براى ما در روايت مدائنى اين است كه نام عمار در ميان مهم ترين دستياران خليفه جديد قرار دارد. على عليه السلام در ابتداى كار يك هيئت حاكمه نخبه تشكيل داد كه اغلب افراد آن از ميان انصار و سابقه داران دراسلام بودند كه از همان ابتدا به طرفدارى از على عليه السلام درآمدند. روشن است كه قريش - به استثناى محمّد ابن ابوبكر و تعداد بسيار كم ديگر - با وى به دشمنى بر مى خيزند و باتمام امكانات خود براى ساقط كردنش مى جنگند.
قريش كه سه بار براى جلوگيرى از وصول آن حضرت به خلافت با يكديگر متحد شده بود، در اعلام جنگ با خليفه جديد درنگ نكرد. «جمل» اولين جنگ ميان مسلمانان است كه ببا وسيعى به روى فتنه گشود؛ و عمار در ميان كسانى است كه همراه على عليه السلام از مدينه خارج شدند. اين اقدام يك خطرپذيرى بود كه عمار راهى جز آن نمى ديد؛ در حالى كه تعداد اندكى از جنگاوران، على عليه السلام را همراهى مى كردند. لذا آن حضرت به كوفه چشم دوخته و پيش از حركت يكى از رهبران كوفى طرفدار خود - مالك اشتر نخعى - را براى درخواست كمك به سوى آنجا روانه كرد. مالك فرمانده گروهى از كوفيان بود كه بر ضدّ خليفه سابق قيام كرده بودند. على عليه السلام در انتظار نتيجه مذاكرات با اهالى كوفه در ذىقار توقف كرد. زيرا آخرين والى عثمان در كوفه (ابوموسى اشعرى) مى كوشيد تا آن ديار را به سوى معاويه سوق دهد. امام حسن عليه السلام وعمارياسر دو عضو هيئتى بودند كه به كوفه رفتند و توافق با رؤساى قبايل آن را كه قبلاًزمينهاش از سوى اشتر نخعى آماده شده بود، به انجام رساندند.(301)
بدين ترتيب كفه على عليه السلام در بصره سنگين شد و جنگ را با كمك قبيله هاى كوفى وشجاعت صحابه اى كه همراهش بودند و يا از ميان شورشيان به وى پيوستند، بدون دشوارى پشت سر گذاشت. البته اطلاعات زيادى از حركت آنان در ميان درگيرى نداريم، در حالى كه روايتهاى تاريخ، برخى از تفاصيل حضور و نقش عمار، اين جنگوى شجاع را براى ما نقل مى كنند او به سوى زبير، يكى از قطبهاى فتنه جديد، شد و نزديك بود كه بر وى چيره شود كه او شتابان از پيش اين صحابى بزرگوار گريخت(302). ابن خياط در اين باره از بكائى نقل مى كند:
«من در ميان صفوف سپاهيان على عليه السلام بودم كه ناقه ام المؤمنين را پى نمودند. و ديدم كه محمّد بن ابوبكر و عمار بن ياسر در ميان كشاكش دو لشكر پيش مى روند تا كدام يك زودتر به آن برسند. پس آنگاه شتر را از حركت باز داشته و عايشه را در هودجش (كجاوه اش) نگاه داشتند. » (303)
بر اساس آنچه گذشت، بيشتر به شخصيت مبارز، استوار و اصولى عمار پى مى بريم، بى آنكه حماسه و شور او را از ارزشهايى كه در وجودش استوار گرديده و در رفتارش ريشه دوانده بود بازدارد. علاوه بر آن عمار فقط يك مبلغ نيست كه در هدايت مردم به سوى يك اصل، كوشا و جدى بوده و يا طرفدار يك قضيه باشد؛ بلكه جنگجويى قوى پنجه و فرمانده اى برجسته و شايسته در طليعه هاى پيشتاز سپاه است. اما خوف راه به سوى او نمى شناسد. نه آن است كه او از خانواده اى است كه اولين شهداى اسلام از آن اند و بيشترين فشار از سوى سركشان شرك را پذيرا گرديدند، و خود مورد پيگرد و شكنجه قرار گرفت و به انسانيتش اهانت شد. ابنسعد به نقل از يكى از معاصران عمار درباره او نقل مى كند: «در جنگ صفين پيرمردىرا ديدم كه ذوبينى لرزان در دست داشت. به عمرو بن عاص نگريست كه بيرق در دستانش بود و گفت: سه بار به همراه رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم با اين بيرق جنگيده ام - اشاره به جنگ با كفار قريش - و اين چهارمين بار است. سوگند به خدا اگر آنقدر ما را بزنند كه هَجَر (منطقه اى دوردست در باستان) عقب برانند، همانا بر اين باورم كه جبه ما بر حق است و آنان در گمراهى و ضلالت اند».(304)
299) همان، ص 592.
300) همان، ص 560.
301) ابن اثير، همان، صص 228 و 260.
302) همان، ص 262.
303) خليفة بن خياط، تاريخ، ص 143.
304) رفتارشناسى امام على عليه السلام در آيينه تاريخ: 214.
منبع: معاویه ج ... ص ...
بازديد امروز : 2245
بازديد ديروز : 198351
بازديد کل : 118752871
|