پيشگوئى ديگر حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام
دربارهٔ بنى اميّه و بنى العبّاس
ابن ابی الحدید می نویسد : در خطبه اى ديگر نيز حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام درباره بنى اميّه و بنى العبّاس مطالبى را بيان فرموده اند.
]در آن خطبه كه با عبارت «حتّى بعث اللَّه محمّداً صلّى اللَّه عليه شهيداً وبشيراً ونذيراً»؛ «تا آنكه خداوند، محمّد صلى الله عليه وآله وسلم را مبعوث فرمايد تا گواه و مژده دهنده و بيم دهنده باشد» شروع مى شود، پس از توضيح پاره اى از لغات و تعبيرات در مورد عبارت گله آميز اميرالمؤمنين على عليه السلام و سوگند خوردن آن حضرت كه بنى اميّه به زودى حكومت را در دست ديگران خواهند ديد، بحث مفصّل تاريخى ايراد كرده است كه چنين است:[
اميرالمؤمنين على عليه السلام شِكوه و گله گزارى خود را تكرار كرده و فرموده است:
آرى؛ دست هاى شما در دنيا گشاده است و حال آنكه دست هاى كسانى كه سزاوار رياست و شايسته حكومت اند بسته است. شمشيرهاى شما بر افراد اهل بيت - كه رهبران و سالارهاى واقعى هستند - چيره و شمشيرهاى ايشان از شما بازداشته شده است.
گويى اميرالمؤمنين على عليه السلام اشاره به چگونگى كشته شدن امام حسين عليه السلام و افراد خاندانش مى فرمايد؛ آنچنان كه آن را مشاهده مى فرمايد و در آن مورد سخنرانى مى كند و مبناى سخن او بر آن انديشه است كه بر خاطرش خطور كرده است.سپس فرموده است:
همانا هر خون را خونخواهى است كه آن را مطالبه كند و خونخواه خون هاى ما كسى جز خداى يگانه نيست كه از انجام هيچ خواسته ناتوان نباشد و هيچ گريزنده اى از او امكان گريز ندارد.
و اينكه مى گويد: «گويى خداوند در مورد حقّ خويش حكم مى كند»؛ يعنى خداوند در طلب خون ما كوتاهى نخواهد فرمود. همچون حاكمى كه در مورد خود حكم كند و خودش قاضى باشد كه در اين صورت در مورد استيفاى حقوق خود مبالغه و كوشش خواهد كرد.
سپس اميرالمؤمنين على عليه السلام سوگند خورده و بنى اميّه را با تصريح به نام ايشان مورد خطاب قرار داده و متذكّر شده است كه آنان در اندك زمانى دنيا را در دست و خانه ديگران خواهند ديد و دشمنان آنان به زودى پادشاهى را از دست ايشان بيرون خواهند كشيد و همان گونه كه اميرالمؤمنين على عليه السلام خبر داده بود صورت گرفت. حكومت، نزديك نود سال در دست بنى اميّه بود و سپس به خاندان هاشم برگشت و خداوند به دست دشمن ترين افراد نسبت به آنان از ايشان انتقام گرفت.
شكست و گريز مروان بن محمّد در جنگ زاب و كشته شدنش پس از آن به نقل ابن ابى الحديد:
عبداللَّه بن على بن عبداللَّه بن عبّاس با لشكرى گران براى رويارويى و جنگ با مروان بن محمّد - كه آخرين خليفگان اموى است - حركت كرد و كنار رود «زاب»(360) در سرزمين موصل روياروى شدند.
با آنكه مروان همراه لشكرهاى بسيار و شمار فراوان بود شكست خورد و گريخت و عبداللَّه بن على بر لشكرگاه او چيره شد و گروه بسيارى از ياران او را كشت. مروان گريزان راه شام را پيش گرفت و عبداللَّه بن على او را تعقيب مى كرد.
مروان به مصر رفت، عبداللَّه هم با لشكريان او را تعقيب كرد و در «بوصير اشمونين» - كه از ناحيه صعيد مصر است - اوو همه خواصّ و نزديكان او را كشت.
عبداللَّه بن على كنار رود ابى فطرس(361) - كه در نواحى فلسطين است - حدود هشتاد مرد از بنى اميّه را نخست مثله كرد و سپس پاره پاره ساخت و كشت و برادرش داود بن على هم در حجاز مانند او رفتار كرد و حدود همين شمار از ايشان راكشت و به انواع مختلف مثله كرد.
هنگامى كه مروان كشته شد، دو پسرش عبداللَّه و عبيداللَّه - كه هر دو ولىّ عهد او بودند - همراهش بودند و هر دو با ويژگان خويش به ناحيه اسوان مصر گريختند و از آنجا به سرزمين هاى نوبه (سودان) رفتند و در راه گرفتار سختى وزحمت بسيار شدند و عبداللَّه بن مروان همراه جماعتى كه با او بودند كشته شدند و برخى از زحمت راه و تشنگى مردند.
عبيداللَّه همراه تنى چند كه جان به در برده بودند به سرزمين «بجة» رسيدند و از درياى سرخ گذشتند و خود را به ساحل جدّه رساندند. عبيداللَّه با افراد خاندان و وابستگان خود - كه نجات يافته بودند - پوشيده از شهرى به شهرى مى رفتند و خوشحال بودند كه پس از پادشاهى بتوانند به صورت رعيّت زندگى كنند. سرانجام عبيداللَّه به روزگار سفاح دستگير و زندانى شد. او بقيّه مدّت خلافت سفاح و روزگار حكومت منصور و مهدى و هادى و بخشى از حكومت رشيد را در زندان گذراند.
رشيد او را كه پيرمردى كور شده بود از زندان بيرون آورد و از خودش درباره او پرسيد.
گفت: اى اميرالمؤمنين! در حالى كه نوجوانى بينا بودم زندانى شدم و اينك به صورت پيرمردى كور از زندان بيرون آورده شدم.
گفته شده است: او به روزگار رشيد درگذشته است و گفته شده است: تا هنگام امين زنده بوده است.
* * *
به روايتى در جنگ زاب، ابراهيم بن وليد بن عبدالملك - كه از خلافت خلع شده بود و پس از مرگ برادرش يزيد بن وليد بن عبدالملك به نام او خطبه خلافت خوانده شده بود - همراه مروان بود و كشته شد و به روايتى ديگر، مروان حمار، ابراهيم را پيش از آن كشته است.
مروان همينكه در جنگ زاب شكست خورد به طرف موصل رفت؛ ولى مردم موصل از ورود او به شهر جلوگيرى كردند. او ناچار به «حران» رفت كه خانه و جايگاهش آنجا بود. مردم حرّان در آن هنگام كه لعن بر حضرت اميرالمؤمنين على عليه السلام از منابر و نمازها برداشته شده بود اين كار را نپذيرفتند و گفتند: نماز بدون لعن ابوتراب نماز نيست!
عبداللَّه بن على با لشكريان خود مروان را تعقيب كرد و همينكه مشرف بر حرّان شد مروان از مقابل او گريخت و از رود فرات گذشت. عبداللَّه بن على در حران فرود آمد قصر مروان را - كه براى ساختن آن ده ميليون درهم هزينه كرده بود و گنجينه ها و اموالش در آن قرار داشت - ويران كرد.
مروان همراه افراد خاندان خود و بنى اميّه و ويژگان خويش كنار رود ابى فطرس فرود آمد و عبداللَّه بن على هم حركت كرد و كنار دمشق فرود آمد و آن را محاصره كرد. از سوى مروان، وليد بن معاوية بن عبدالملك بن مروان همراه پنجاه هزار جنگجو به حكومت دمشق گماشته شده بود، و خداوند متعال ميان آنان در مورد اينكه نزارى ها بر يمانى ها يا يمانى ها بر نزارى ها برترى دارند تعصّبى پديد آورد و به جان هم افتادند و وليد بن معاويه كشته شد.
گفته اند: او ضمن جنگ با عبداللَّه بن على كشته شده است.
عبداللَّه دمشق را تصرّف كرد و يزيد بن معاوية بن مروان و عبدالجبّار بن يزيد بن عبدالملك را گرفت و آن دو را به صورت اسير پيش ابوالعبّاس سفاح فرستاد و او آن دو را كشت و پيكرشان را در حيره بر دار كشيد.
عبداللَّه بن على هم در دمشق گروهى بسيار از ياران مروان و وابستگان و پيروان بنى اميّه را كشت، و سپس كنار رود ابى فطرس آمد و هشتاد و چند مرد از بنى اميّه را آنجا كشت و اين موضوع در ذى قعده سال يكصد و سى و دو هجرى بود.(362)
360) منظور رودخانه زاب بالاست كه ميان موصل و اربل است.
361) صاحب «مراصد الإطّلاع» آن را با ضمّ «ف» و سكون «ط» و ضم «ر» آورده و گفته است: نزديك رمله و از فلسطين است.
362) جلوه تاريخ در شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد: 376/3.
بازديد امروز : 0
بازديد ديروز : 63497
بازديد کل : 132314987
|