امام صادق علیه السلام : اگر من زمان او (حضرت مهدی علیه السلام ) را درک کنم ، در تمام زندگی و حیاتم به او خدمت می کنم.
مرگ عبدالملك مروان به نقل ديگر

۱۵شوّال مرگ عبدالملك بن مروان به نقل ديگر

******************************

مرگ عبدالملك مروان به نقل ديگر

مادرش عايشه دختر معاويه، المغيرة بن اميّه است، بيست و يك سال و شش ماه‏ سلطنت كرد تا در سال هشتاد و شش هجرى در پانزدهم ماه شوّال در شام درگذشت وبه گفته «روضة الصفا»  شصت سال زندگانى كرد چون مرض او سنگين شد طبيب‏ گفت: اگر آب خورد، فوراً مى ‏ميرد. چون تشنگى بر او غالب گرديد از پسرش وليد آب طلبيد گفت: به قول طبيبان نبايد آبى بياشامى.

عبدالملك روى به دختر خود كرد و التماس كرد وليد مانع شد. عبدالملك گفت:بگذار مرا آب دهد و الاّ تو را از وليعهدى خلع كنم.

وليد گفت: ديگر هيچ نماند او را آب داد، خوردن همان بود و مردن همان، چيزى ‏كه سبب حيات او بود موجب ممات گشت، يفعل الله ما يشاء ويحكم ما يريد.

در عصر خلافت او جنگ‏ هاى بسيار با خوارج كرد و حجّاج را فرستاد در مكّه تاعبدالله بن زبير را به قتل رسانيد، كعبه اين واسطه خانه كعبه را منجنيق بسته و خودش‏ با لشكرى جرار به كوفه آمد و مصعب بن زبير و ياران او را به قتل رسانيد. هنگامى كه ‏در قصر نشسته بود سر مصعب را براى او آوردند، يكى از حاضران مجلس گفت : عجب حالتى است، در اين قصر بودم كه سر حسين ‏عليه السلام را براى ابن زياد آوردند پس‏در همين قصر سر ابن زياد را براى مختار آوردند طولى نكشيد كه سر مختار را براى ‏معصب آوردند و اكنون اين سر مصعب است كه براى تو آوردند.

عبدالملك از اين سخن متوهّم شد فرمان داد قصر را خراب كردند. در اين مقام ‏شاعر گويد:

نادره مردى ز عرب هوشمند

گفت به عبدالملك از روى پند

روى همين مَسند و اين تكيه‏گاه

زير همين قبّه و اين بارگاه

بودم و ديدم بر ابن زياد

آه چه ديدم كه دو چشمم مباد

تازه سرى چون مه در آسمان

طلعت خورشيد ز رويش عيان

بعد از چندى سر آن خيره سر

بد بر مختار به روى سپر

بعد كه مصعب سر و سردار شد

پيش‏كش او سر مختار شد

اين سر مصعب به تقاضاى كار

تا چه كند با تو دگر روزگار(1)


(1) تاريخ نگارستان: 25 .

 

 

منبع: معاويه ج ... ص ...

 

 

 

بازدید : 10144
بازديد امروز : 51411
بازديد ديروز : 89361
بازديد کل : 129429912
بازديد کل : 89894715