عثمان و معاويه
در جستجوى آگاهى از بنى هاشم و بنى اميه
افرادى مانند عثمان ، معاويه و... درصدد آگاهى كامل از وضع بنی هاشم و بنی امیه بودند تا شايد بتوانند موردى را به نفع خود بيابند؛ ولى هيچگاه به آرزوى خود نرسيدند.
وليد بن هشام بن محذم روايت مىكند كه روزى عثمان بن عفان گفت : دوست دارم مردى را ببينم كه پادشاهان را ديده باشد و براى من از گذشته سخن بگويد. براى او نام مردى را كه در حضرموت بود بردند. عثمان او را احضار كرد و سخنان مفصّلى با او گفت، تا آن كه عثمان از او پرسيد: آيا عبدالمطلّب بن هاشم را ديدهاى ؟
گفت : آرى ؛ مردى ديدم با ظاهرى پسنديده و قامتى كشيده و سپيدچهره كه داراى ابروان پيوسته به يكديگر بود، ميان دو چشمش سپيدى درخشانى به نظر مىرسيد، گفته مىشد: در او فرخندگى و بركت است و همانگونه بود.
عثمان پرسيد: آيا اميّة بن عبدشمس را هم ديدهاى ؟
گفت : آرى ؛ مردى ديدم سيهچرده ، زشت ، كوتهقامت و كور، و گفته مىشد كه شوم و نافرخنده است و همانگونه هم بود.
عثمان گفت : در مورد تو بايد گفت : «آواز دهل شنيدن از دور خوش است» و دستور داد بيرونش كردند.
هشام بن كلبى مىگويد: اميّة بن عبدشمس به هنگام نوجوانى اموال حاجيان را مىدزديد و از باب تمسخر او را نگهبان و پاسدار نام نهادند. برعكس نهند نام زنگى ، كافور.(1)اميّه اموال حاجيان را مىدزديد و بنىهاشم سقايت آنان را به عهده داشتند.
در كتاب «الأغانى» مىنويسد: معاويه به «دغفل» نسبشناس گفت : آيا عبدالمطلّب را ديدهاى؟
گفت : آرى .
گفت : او را چگونه ديدى ؟
گفت : مردى تيزهوش و گرامى و زيبا و رخشان كه گويى بر چهرهاش پرتو پيامبرى بود.
معاويه پرسيد: آيا اميّة بن عبدشمس را ديدهاى ؟
گفت : آرى .
پرسيد: او را چگونه ديدى ؟
گفت : مردى نزار و گوژپشت و كور كه بردهاش «ذكوان» عصاكش او بود.
معاويه گفت : او پسرش ابوعمرو بوده است .
دغفل گفت : شما چنين مىگوئيد ولى قريش را عقيده بر آن بود كه او برده اوست .
ابوحاتم سجستانى در كتاب «معمّرين» گويد: معاويه از امد بن ابد حضرمى پرسيد: آيا هاشم را ديدهاى ؟
گفت : آرى ؛ هاشم را ديدم در حالى كه اندامى بلند و روى زيبائى داشت . مردم مىگفتند: در چشمهاى هاشم بركت هست .
معاويه بار ديگر پرسيد: اميّه را هم ديدهاى ؟
گفت : آرى ؛ او را هم ديدم در حالىكه اندامى كوتاه و چشمانى كور داشت و مردم مىگفتند: او شوم و بديمن است ، و هر كس با او روبرو گردد دچار گرفتارى خواهد شد.
معاويه پرسيد: محمّد را ديدى ؟!
گفت : محمّد كيست ؟
معاويه گفت : رسول خدا!
گفت : پس چرا از وى احترام نكردى ؛ همانگونه كه خداوند از وى احترام كرده ؟ مىخواست بگوئى رسول الله صلّی الله علیه وآله. (2)بديهى است سئوال معاويه درباره رسول خدا صلّی الله علیه وآله و تعبير او از آن حضرت به «محمّد صلّی الله علیه وآله»، نشانه دشمنى او با آن بزرگوار مىباشد. اين حقيقتى است كه معاويه بارها به آن تصريح كرده است . معاويه اين دشمنى و كينه را از پدران خود كه مشهور به دشمنى با اسلام و رسول خدا صلّی الله علیه وآله بودهاند به ارث برده بود.
1 - جلوه تاريخ در شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد: 392/6.
2- معاويه و تاريخ: 176.
بازديد امروز : 9047
بازديد ديروز : 29372
بازديد کل : 131648470
|