امام صادق علیه السلام : اگر من زمان او (حضرت مهدی علیه السلام ) را درک کنم ، در تمام زندگی و حیاتم به او خدمت می کنم.
فصل اوّل : احاديث مشترک بين امام حسن و امام حسين عليهما السلام

فصل اوّل :

احاديثي که به صورت مشترک در فضايل دو امام همام بزرگوار

يعني امام حسن و امام حسين عليهما السلام وارد شده است .

--------------------------------------------------------------------

 

   در اين فصل احاديثى چند نقل مى ‏نماييم:

913 / 1 )  در كتاب شريف «كافى» آمده است: عبداللَّه بن سليمان عامرى‏ گويد: پيشواى پنجم، امام باقر عليه السلام فرمود:

لمّا عرج برسول ‏اللَّه ‏صلى الله عليه وآله وسلم نزل بالصلاة عشر ركعات، ركعتين‏ ركعتين، فلمّا ولد الحسن والحسين زاد رسول‏ اللَّه ‏صلى الله عليه وآله وسلم سبع‏ ركعات شكراً  للَّه، فأجاز اللَّه له ذلك.

هنگامى كه رسول خدا، محمّد مصطفى‏ صلى الله عليه وآله وسلم را به معراج بردند، نمازهاى‏ واجب ده ركعت بود كه هر كدام دو ركعتى بودند، وقتى امام حسن و امام‏ حسين عليهما السلام متولّد شدند رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم براى سپاسگزارى از خداوند متعال هفت ركعت به آنها اضافه فرمود و خداوند بر او اجازه داد و اين عمل‏ حضرتش را امضاء فرمود.(689)

-------------------------------------

914 / 2 )  شيخ جليل‏ القدر صدوق‏ قدس سره در كتاب «امالى» مى‏ نويسد:

ابن عمرگويد: رسول خداصلى الله عليه وآله وسلم فرمود:

إذا كان يوم القيامة زُيّن عرش ربّ العالمين بكلّ زينة، ثمّ يؤتى ‏بمنبرين من نور، طولهما مائة ميل، فيوضع أحدهما عن يمين ‏العرش، والآخر عن يسار العرش، ثمّ يؤتى بالحسن والحسين‏ عليهما السلام‏ فيقوم الحسن‏ عليه السلام على أحدهما، والحسين‏ عليه السلام على الآخر، يزيّن ‏الربّ تبارك وتعالى بهما عرشه كما يزيّن المرأة قُرطاها.

هنگامى كه روز قيامت فرا مى‏ رسد عرش پروردگار جهانيان را تماماً آذين ‏مى‏ بندند، آنگاه دو منبر از نور مى‏ آورند، طول آنها صد ميل است، يكى از آنها را در طرف راست عرش و ديگرى را در طرف چپ عرش مى‏ گذارند.

سپس امام حسن و امام حسين ‏عليهما السلام را مى‏ آورند، امام حسن مجتبى‏ عليه السلام برفراز يكى از آنها و امام حسين‏ عليه السلام بر فراز ديگرى قرار مى‏ گيرند، خداوند متعال با آن دو بزرگوار عرش خود را زينت مى‏نمايد همان طور كه زن با گوشواره‏ هايش خود را زينت مى‏ كند.(690)

-------------------------------------

915 / 3 )  در كتاب «خصال» آمده است: زينب، دختر ابورافع گويد:

   پيامبر خدا صلى الله عليه وآله وسلم  بيمار بود، بيمارى كه در اثر آن از دنيا رحلت فرمود، دختر بزرگوارش فاطمه زهرا عليها السلام با دو فرزند گراميش امام حسن و امام‏ حسين عليهما السلام به عيادت پدر بزرگوارش شرفياب شد، به رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم‏ فرمود:

پدرجان! اينان فرزندان ‏تو هستند، چيزى به‏ عنوان ارث به آنها عطا بفرما.

رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم فرمود:

أمّا الحسن‏ عليه السلام، فإنَّ له هيبتي وسؤددي‏ وأمّا الحسين‏ عليه السلام، فإنّ له شجاعتي وجودي.

من هيبت و سيادت خودم را به فرزندم حسن‏ عليه السلام و بخشش(691) و شجاعت‏ خودم را به فرزندم حسين‏ عليه السلام عطا كردم.(692)

-------------------------------------

916 / 4 )   ابن قولويه، استاد شيخ مفيد رحمه الله در كتاب «كامل الزيارات» مى‏ نويسد:

   ابوذر غفارى گويد: من در حضور پيامبر خدا صلى الله عليه وآله وسلم  بودم و مى‏ ديدم كه‏ آن حضرت امام حسن و امام حسين‏ عليهما السلام را مى‏ بوسيد و مى‏ فرمود:

من أحبّ الحسن والحسين عليهما السلام وذرّيّتهما مخلصاً لم تلفح النار وجهه، ولو كانت ذنوبه بعدد رمل عالج، إلّا أن يكون ذنباً يخرجه ‏من الإيمان.

هر كس حسن و حسين و فرزندان آنها را از روى اخلاص دوست داشته‏ باشد آتش جهنّم چهره او را نمى‏ سوزاند، گر چه گناهانش به اندازه ريگ هاى‏ بيابان ريگزار باشد، مگر آن كه داراى گناهى باشد كه موجب خروج او از ايمان گردد.(693)

-------------------------------------

917 / 5 )  علّامه مجلسى ‏رحمه الله در كتاب «بحار الأنوار» مى‏ نويسد:

   سلمان فارسى‏ رحمه الله گويد: من حضور پيامبر خدا صلى الله عليه وآله وسلم شرفياب شده وسلام كردم، آنگاه خدمت بانوى بزرگوار حضرت فاطمه زهرا عليها السلام رسيدم، فاطمه زهرا صلى الله عليه وآله وسلم به من فرمود:

اى سلمان! اين حسن و حسين‏ عليهما السلام هستند كه از گرسنگى گريه مى‏ كنند، دست آن دو را بگير و نزد جدّ بزرگوارشان ببر.

من دست هر دو را گرفته و به حضور پيامبر خدا صلى الله عليه وآله وسلم بردم، رسول‏ خدا صلى الله عليه وآله وسلم به آن دو بزرگوار فرمود:

حسنينم! شما را چه شده است؟

گفتند: نشتهي طعاماً يا رسول اللَّه! اى رسول خدا! ما غذا مى ‏خواهيم.

رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم رو به درگاه الهى كرده و سه بار عرضه داشت:

«اللهمّ أطعمهما»؛ «بار خدايا! به آنها غذا عطا فرما».

   سلمان گويد: در اين هنگام متوجّه شده و يك بِه در دست مبارك ‏رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم ديدم، آن بِه همانند حباب و سبوى بزرگى بود و از برف ‏سفيدتر، از عسل شيرين‏تر و از كره نرم‏تر بود، آن حضرت با انگشتان‏ مباركش آن بِه را دو  نصف كرده و يك نصف آن را به امام حسن‏ عليه السلام و نصف ديگرش را به امام حسين‏ عليه السلام داد، من به دستان آن دو بزرگوار نگاه‏ كردم و دوست داشتم از آن بِه بخورم ولى پيامبر خداصلى الله عليه وآله وسلم فرمود:

ياسلمان! هذا طعام من‏ الجنّة، لايأكله أحد حتّى ‏ينجو من ‏الحساب.

اى سلمان! اين غذاى بهشتى است، كسى از آن نمى ‏تواند ميل كند تا  اين كه ‏از حساب روز قيامت فارغ شود (695). (694)

-------------------------------------

918 / 6 )   باز در همان كتاب آمده است: عروه بارقى گويد:

   من سالى به حج مشرّف شدم، پس از پايان مراسم حج وارد مسجد پيامبر خدا صلى الله عليه وآله وسلم شدم، ديدم حضرتش نشسته و در كنارش دو نوجوان ‏نو رسيده حضور دارند. آن حضرت گاهى اين نوجوان و گاهى آن نوجوان‏ را مى‏ بوسيد.

   وقتى مردم ديدند حضرت با آن دو نوجوان چنين رفتارى دارد از سخن گفتن با آن بزرگوار خوددارى كردند تا اين كه كاملاً آنها را بوييد وبوسيد، البتّه مردم نمى‏ دانستند كه به چه سبب رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم آن دو نوجوان را اين اندازه دوست مى‏ داشت.

   من در آن هنگامى كه پيامبر خداصلى الله عليه وآله وسلم آن دو نوجوان را مى‏ بوسيد نزد حضرتش رفته و عرض‏ كردم: اى رسول‏ خدا! آيا اينان پسران شما هستند؟ فرمود:

إنّهما ابنا ابنتي وابنا أخي وابن عمّي وأحبّ الرجال إليّ، ومن هو سمعي وبصري، ومن نفسه نفسي ونفسي ‏نفسه، ومن أحزن لحزنه‏ ويحزن لحزني.

اينان پسران دخترم و پسران برادر و پسر عمويم هستند، همان پسر عمويى‏ كه محبوب‏ترين مردان نزد من است، و همان كه گوش و چشم من بوده وجان او جان من و جان من جان اوست و همو كه به غم و اندوهش‏ اندوهگين و او نيز به غم و اندوه من اندوهگين مى‏ شود.

   عرض كردم: اى رسول خدا! از رفتارى كه با اين دو نوجوان داشتيد واز ميزان دوستى شما با آنها در شگفت شدم.

   رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم در پاسخ من فرمود:

اينك برايت مى‏گويم: هنگامى كه مرا به سوى آسمان بردند، وارد بهشت‏ شدم، در باغ‏هاى بهشت به درختى برخوردم، از بوى خوش آن، درشگفت شدم.

جبرئيل به من گفت: اى محمّد! از اين درخت در شگفت نباش! چرا كه‏ ميوه آن از خودش خوشبوتر است.

آنگاه جبرئيل از ميوه آن به عنوان هديه به من مى‏ داد و من مى‏ خوردم و از آن دلگير نمى‏ شدم، سپس حركت كرديم و به نزد درخت ديگرى‏ رسيديم.

جبرئيل به من گفت: اى محمّد! از ميوه اين درخت نيز بخور، كه اين‏درخت شبيه همان درختى است كه از ميوه آن خوردى، بلكه ميوه‏ اش ازميوه آن خوشمزه‏ تر و خوش‏بوتر است.

جبرئيل همچنان از ميوه آن درخت به من مى‏داد و من آن را مى‏بوييدم ودلگير نمى ‏شدم.

گفتم: يا أخي جبرئيل! ما رأيت في الأشجار أطيب ولا أحسن من‏ هاتين الشجرتين!

برادرم جبرئيل! من در ميان درختان، درختى خوشبوتر و پاكيزه‏تر از اين دود رخت نديدم!

جبرئيل گفت: اى محمّد! آيا نام اين دو درخت را مى ‏دانى؟ گفتم: نه.

گفت: أحدهما الحسن، والاُخرى الحسين.

نام يكى از آنها حسن و نام ديگرى حسين است.

اى‏ محمّد! وقتى به ‏سوى‏ زمين فرود آمدى فورى ‏نزد همسرت خديجه‏ عليها السلام ‏برو و همان وقت با او همبستر شو، زيرا كه رائحه دلنشين ميوه ‏اى كه ازاين دو درخت خوردى از تو بيرون مى‏شود و دخترى بنام فاطمه زهرا عليها السلام ‏براى تو متولّد مى‏ گردد، او را به ازدواج برادرت على‏ عليه السلام درآور، دو پسر براى على عليه السلام متولّد مى‏ شود، نام يكى از آنها را حسن و ديگرى را حسين عليهما السلام بگذار.

رسول خداصلى الله عليه وآله وسلم مى‏ فرمايد: من دستور برادرم جبرئيل را انجام دادم، ومطلب چنان شد، هنگامى كه حسنين ‏عليهما السلام متولّد شدند جبرئيل بر من نازل‏ شد، من به او گفتم: اى جبرئيل! چقدر آرزو دارم از ميوه آن دو درخت‏ بخورم.

جبرئيل گفت: يا محمّد! إذا اشتقت إلى الأكل من ثمرة تينك‏ الشجرتين فشمّ  الحسن والحسين ‏عليهما السلام.

اي محمّد! هرگاه آرزوى خوردن ميوه آن دو درخت را داشتى، امام حسن و امام حسين‏ عليهما السلام را ببوى!

راوى گويد: هر گاه پيامبر خدا صلى الله عليه وآله وسلم آرزوى ميوه آن دو درخت بهشتى را داشت امام حسن و امام حسين‏ عليهما السلام را مى‏ بوييد و مى ‏بوسيد و مى‏ فرمود: برادرم جبرئيل راست گفت. سپس حسنين‏ عليهما السلام را مى‏ بوسيد و مى ‏فرمود:

يا أصحابي! إنّي أودّ أنّي اُقاسمهما حياتي، لحبّي لهما، وهما ريحانتاي من الدنيا.

اى اصحاب من! من از بس حسنينم را زياد دوست دارم مى‏ خواهم زندگيم‏ را ميان آنان تقسيم نمايم، آنان دو نوگل من از دنياى من هستند.

   آرى، آن شخص از ميل رسول خداصلى الله عليه وآله وسلم از ميوه بهشتى و از توصيف‏ آن حضرت امام حسن و امام حسين ‏عليهما السلام را در شگفت شد، پس چگونه‏ است اگر پيامبر خدا صلى الله عليه وآله وسلم آن كسى را ببيند كه خون حسنين‏ عليهما السلام را ريخت، يارانشان را كشت، كودكان آنها را سر بريد، اموال آنان را به غارت برد وخاندان آنها را اسير كرد؟!

   لعنت خدا و فرشتگان و همه مردم بر آنان باد، «وَسَيَعْلَمُ الَّذينَ ظَلَمُوا أَيّ‏ مُنْقَلَبٍ يَنْقَلِبُون»(696)؛ «و به زودى ستمگران خواهند دانست كه در چه‏ جايگاهى باز خواهند گشت».(697)

-------------------------------------

919 / 7 )  باز در همان منبع آمده است: امام حسن و امام حسين‏ عليهما السلام دردوران كودكى از كنار پيرمردى عبور مى‏ كردند، آن پيرمرد مشغول وضو بود؛ ولى وضو گرفتن را خوب نمى‏ دانست.

   امام حسن و امام حسين‏ عليهما السلام (براى فهماندن آن پيرمرد) با هم  به گفت و گو پرداختند، هر كدام به ديگرى مى‏گفت: وضوى تو صحيح نيست.

   در اين هنگام پيرمرد را به عنوان داور انتخاب كردند تا قضاوت نمايد و به او گفتند:

أيّها الشيخ! كن حكماً بيننا يتوضّأ كلّ واحد منّا؛

اى پيرمرد! هر كدام از ما وضو مى‏گيريم، تو در مورد وضوى ما داورى كن.

هر دو وضو گرفتند و فرمودند: وضوى كدام يك از ما صحيح‏تر است؟

   پيرمرد گفت: وضوى شما صحيح است؛ ولى اين پيرمرد نادان است كه‏ وضوى خوبى نمى‏ گيرد. هم اكنون وضو گرفتن را از شما آموخت، و به ‏دست شما و بركت و مهربانى كه نسبت به اُمّت جدّ بزرگوار خودتان‏ داريد، توبه نمود.(698)

-------------------------------------

920 / 8 )  در كتاب «مناقب» آمده است:

   ابو جعفر مداينى در حديث مفصّلى گويد: امام حسن، امام حسين وعبداللَّه بن جعفر عليهم السلام به سوى خانه خدا حركت كردند، در بين راه زاد وتوشه خود را مفقود نمودند، گرسنگى و تشنگى بر آنان غلبه كرد، ناگاه دريكى از راه‏ها، خيمه‏ اى برافراشته ديدند كه پيرزنى در كنار آن بود، به سوى‏ آن خيمه آمده و از پيرزن آب خواستند.

   پيرزن گفت: از اين گوسفند كوچك شير بدوشيد و بخوريد.

   آن‏ بزرگواران از شير آن‏ گوسفند خوردند، آنگاه از پيرزن غذا خواستند.

   پيرزن گفت: جز همان گوسفند، چيز ديگرى ندارم، يكى از شما آن را ذبح نمايد تا براى شما غذا تهيّه كنم.

   يكى از ايشان گوسفند را سر بريد، پيرزن از گوشت آن براى آنان‏ غذايى تهيّه كرد و آنان ميل فرمودند، آنگاه در ميان خيمه به خواب قيلوله ‏رفتند.

   وقتى از خواب برخاستند و عازم حركت شدند به پيرزن گفتند:

ما از قريش هستيم، مى‏ خواهيم به حجّ مشرّف شويم، وقتى مراسم حجّ ‏پايان پذيرفت و به مدينه بازگشتيم نزد ما بيا، تا ما اين پذيرايى تو را جبران كنيم.

   آن بزرگواران اين بگفتند و به سوى مكّه حركت كردند، هنگامى كه‏ شوهر آن پيرزن آمد و از جريان باخبر شد، پيرزن را زد و او را آزرد.

   چند روز گذشت، حال پيرزن بد شد و دچار فقر گرديد، عازم مدينه ‏شده و وارد شهر شد، وقتى امام حسن‏ عليه السلام او را ديد، دستور داد هزار گوسفند به او داده و هزار دينار به وى عطا فرمود، آنگاه به همراه شخصى‏ او را نزد امام حسين‏ عليه السلام فرستاد، آن حضرت نيز به همان تعداد گوسفند و طلا به او عطا فرمود، سپس به همراه شخصى، نزد عبداللَّه بن جعفر فرستاد، او نيز به همان مقدار به او عطا نمود.(699)

-------------------------------------

921 / 9 )  در كتاب «بحار الأنوار» آمده است: حسن بصرى و اُمّ‏سلمه گويند:

   روزى امام حسن و امام حسين عليهما السلام خدمت جدّ بزرگوارشان رسول‏ خدا صلى الله عليه وآله وسلم شرفياب شدند، جبرئيل نيز در حضور آن حضرت بود، آن دو بزرگوار در اطراف جبرئيل مى‏ گرديدند، و او را به دحيه كلبى شبيه ‏مى‏ نمودند.

   جبرئيل، همانند كسى كه مى ‏خواهد چيزى بدهد به دستش اشاره ‏مى‏ كرد، ناگاه ديدند يك سيب، يك بِه و يك انار در دست اوست.

   جبرئيل آن ميوه ‏ها را به آن دو بزرگوار داد، (و آنها خوشحال شده) وچهره مباركشان درخشيد، و به سوى جدّ بزرگوارشان دويدند.

   پيامبر خدا صلى الله عليه وآله وسلم آن ميوه‏ ها را گرفت، بوييد و به آنان فرمود:

با اين ميوه‏ ها به سوى مادرتان برويد، و اگر ابتدا به نزد پدرتان برويد بهتراست.

   آن دو بزرگوار امر پيامبر خداصلى الله عليه وآله وسلم را انجام دادند، و به حضور والدين‏ گرامى خويش شتافتند و از آن ميوه‏ ها نخوردند تا اين كه رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم‏ نيز به جمع آنها اضافه شد و همگى از آن ميوه‏ ها تناول فرمودند.

   آنان پيوسته از آن ميوه ‏ها ميل مى‏ فرمودند و چيزى از آن كم نمى‏ شد تااين كه رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم از دنيا رحلت فرمود.

   امام حسين‏ عليه السلام مى‏ فرمايد:

در آن روزهايى كه مادرم فاطمه زهراعليها السلام زنده بود چيزى از آن ميوه‏ها كم‏ نشد، تا اين كه مادرم از دنيا رفت، در اين موقع انار مفقود شد، و دردورانى كه پدر بزرگوارام در قيد حيات بود سيب و بِه باقى بود، وقتى اميرمؤمنان على ‏عليه السلام به شهادت رسيد، بِه نيز مفقود شد و سيب به همان‏ حالت نزد برادرم امام حسن ‏عليه السلام باقى ماند.

وقتى آن حضرت به زهر ستم مسموم و شهيد گشت سيب نزد من بود تا آن موقعى كه در كربلا آب را روى من بستند، هنگامى كه عطش بر من ‏غلبه كرد آن سيب را مى‏ بوييديم و آتش تشنگيم فرو مى ‏نشست وقتى‏ عطش من شدّت گرفت از آن سيب خوردم و يقين كردم كه شهيد خواهم ‏شد.

   امام سجّادعليه السلام مى‏ فرمايد:

من اين سخنان را از پدرم شنيدم، آن حضرت پيش از شهادتش اين‏ مطلب را فرمود، وقتى آن حضرت به شهادت رسيد بوى آن سيب از قتلگاهش مى ‏وزيد.

من به دنبال آن سيب رفتم ولى اثرى از آن نيافتم، بوى آن همچنان‏ پس از امام حسين‏ عليه السلام باقى بود، وقتى من به زيارت قبرش شرفياب‏ شدم بوى آن از قبر مباركش مى‏ وزيد.

فمن أراد ذلك من شيعتنا الزائرين للقبر فليلتمس ذلك في أوقات‏ السحر، فإنّه يجده إذا كان مخلصاً.

هر كس از شيعيان زائر ما بخواهد از بوى خوش آن بهره ‏مند شود بايد درهنگام سحر به زيارت آن حضرت مشرّف شود، زيرا اگر از روى اخلاص ‏در چنين موقعى آن حضرت را زيارت كند بوى آن را احساس مى‏ كند.(700)

-------------------------------------

922 / 10 )  ابوالفتح حفّار در «امالى» خود مى ‏نويسد: ابن عبّاس و ابورافع ‏مى‏گويند:

   ما در محضر رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم حضور داشتيم، ناگاه جبرئيل با جام ‏بلورين سرخ رنگى كه پر از مشك و عنبر بود، فرود آمد، به حضرتش‏ عرض نمود: سلام بر شما! خداوند بر شما سلام مى‏رساند و شما را با اين‏ هديه گرامى مى‏دارد، و فرموده اين هديه را به على‏ عليه السلام و دو فرزندش‏ عليهما السلام ‏بدهى، (آنگاه جام بلورين را در دستان مبارك پيامبر خداصلى الله عليه وآله وسلم گذاشت).

   وقتى جام بلورين در دستان پيامبر قرار گرفت سه مرتبه «لا إله إلّا اللَّه» وسه مرتبه «اللَّه اكبر» گفت، آنگاه با زبانى فصيح گفت:

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ × طه × ما أَنْزَلْنا عَلَيْكَ الْقُرْآنَ‏ لِتَشْقى»(701)؛

«بنام خداوند بخشنده بخشايشگر. طه (اى رسول ما!) ما قرآن را  برتو فرو نفرستاديم كه به زحمت افتى».

   پيامبر خدا صلى الله عليه وآله وسلم جام بلورين را بوييد، آنگاه آن را به على‏ عليه السلام داد، وقتى‏ آن جام در دستان مبارك على ‏عليه السلام قرار گرفت، گفت:

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ «إِنَّما وَليُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ ...»(702).

«بنام خداوند بخشنده بخشايشگر. سرپرست و ولىّ شما تنها خدا است و پيامبر او و آنها كه ايمان آورده ‏اند همان‏ ها كه نماز را برپا مى ‏دارند و در حال ‏ركوع زكات مى‏ دهند».

   على ‏عليه السلام نيز آن را بوييد و به امام حسن‏ عليه السلام داد، وقتى آن جام در دست‏ مبارك آن حضرت قرار گرفت گفت:

«بِسْمِ ‏اللَّهِ ‏الرَّحْمنِ‏ الرَّحيمِ×عَمَّ يَتَساءَلُونَ × عَنِ ‏النَّبَأِ الْعَظيمِ ...»(703).

«بنام خداوند بخشنده بخشايشگر. آنها از چه چيز از يكديگر مى ‏پرسند؟ از خبر بزرگ».

   امام حسن‏ عليه السلام آن را بوييد و در اختيار امام حسين ‏عليه السلام قرار داد، وقتى آن‏ جام در دست مبارك آن حضرت قرار گرفت گفت:

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ «قُلْ لا أسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي‏ الْقُرْبى»(704)؛

«بنام خداوند بخشنده بخشايشگر. بگو: من هيچ پاداشى بر رسالتم از شما نمى‏ خواهم جز دوست داشتن خويشاوندان (اهل بيتم)».

   آنگاه آن جام بلورين به دست حضرت محمد مصطفى صلى الله عليه وآله وسلم بازگشت ‏و گفت:

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ «اَللَّهُ نُورُ السَّمواتِ وَالْأَرْضِ»(705)؛

«بنام خداوند بخشنده بخشايشگر. خداوند نور آسمانها و زمين است».

   راوى گويد: پس از اين جريان، ما متوجّه نشديم كه آيا آن جام به ‏سوى آسمان رفت يا به قدرت خداوند متعال به زمين فرو رفت.(706)

-------------------------------------

923 / 11 )  علّامه مجلسى‏ رحمه الله در «بحار الأنوار» مى ‏نويسد: در تأليفات برخى از اصحاب روايت شده:

اُمّ سلمه، همسر رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم مى‏گويد: روزى پيامبر خدا صلى الله عليه وآله وسلم نزد من آمد، امام حسن و امام حسين‏ عليهما السلام نيز پشت سر حضرتش آمدند، آن‏ دو آقا زاده در دو طرف پيامبر خدا صلى الله عليه وآله وسلم  نشستند.

رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم امام حسن‏ عليه السلام را روى زانوى راست و امام حسين‏ عليه السلام راروى زانوى چپ خويش نشاند، حضرت گاهى امام حسن و گاهى امام‏ حسين ‏عليهما السلام را مى ‏بوسيد ناگاه جبرئيل فرود آمد و گفت: اى رسول خدا! آيا حسن و حسين‏ عليهما السلام را دوست مى ‏دارى؟

فرمود:

و كيف لا اُحبّهما وهما ريحانتاي من الدنيا وقرّتا عيني.

چگونه دوست نداشته باشم در صورتى كه آنان بهره من از دنيا و نورچشمان من هستند.

جبرئيل گفت: اى پيامبر خدا! مشيّت خداوند متعال درباره آنان به چيزى‏ تعلّق گرفته كه تو بايد صبر كنى.

فرمود: برادرم! چه مشيتى؟

جبرئيل گفت: مشيّت خداوند بر امام حسن‏ عليه السلام چنين رقم زده كه او با زهر ستم مسموم گشته و از دنيا رود، و در مورد امام حسين‏ عليه السلام چنين رقم‏ خورده كه سر مباركش از بدن جدا مى‏ گردد، همانا هر پيامبرى دعائى ‏مستجاب دارد، اگر مى‏ خواهى براى فرزندانت حسن و حسين‏ عليهما السلام دعا كن تا از مسموم و شهيد شدن نجات يابند، و اگر بخواهى اين مصيبت‏ ذخيره‏ اى براى شفاعت گنه‏كاران از امّت در روز رستاخيز خواهد بود.

پيامبر خدا صلى الله عليه وآله وسلم فرمود:

يا جبرئيل! أنا راض بحكم ربّي، لا اُريد إلّا ما يريده، وقد أحببت أن تكون دعوتي ذخيرة لشفاعتي في العصاة من اُمّتي،ويقضي اللَّه في ولديَّ ما يشاء.

اى جبرئيل! من، به حكم و اراده پروردگارم راضى هستم، جز آنچه او بخواهد نمى‏ خواهم، من دوست دارم كه دعايم ذخيره‏ اى باشد براى ‏شفاعت گنه‏كاران از امتم و خداوند در مورد دو فرزندانم هر چه صلاح ‏مى ‏داند، حكم كند.(707)

-------------------------------------

924 / 12 )   آية اللَّه‏ شيخ‏ جعفرشوشترى‏ رحمه الله ‏دركتاب «خصائص ‏الحسينيّه» مى ‏نويسد:

   به راستى كه پيامبر خدا صلى الله عليه وآله وسلم همواره به امام حسن و امام حسين‏ عليهما السلام ‏مى ‏نگريست، بلكه برخى از اوقات وقتى گرسنگى بر آن حضرت غلبه‏ مى‏كرد مى‏ فرمود:

أذهب فأنظر إلى الحسن والحسين‏ عليهما السلام فيذهب ما بي من الجوع.

مى ‏روم و به حسنين ‏عليهما السلام نگاه مى ‏كنم و گرسنگى من از بين مى‏ رود.

   و همچنين بود رفتار پدر بزرگوارشان امير مؤمنان على‏ عليه السلام كه همواره به‏ امام حسين ‏عليه السلام مى ‏نگريست و همچنين است نگاه كردن به مرقد شريف آن‏ حضرت كه خود عبادت است.(708)

-------------------------------------------------

689) الكافى: 487/3 ح 2، بحار الأنوار: 258/43 ح 41، وسائل الشيعة: 35/3 ح 13.

690) امالى صدوق: 174 ح 1 مجلس 24، بحار الأنوار: 261/43 ح3، إرشاد القلوب: 141/2.

691) در بحار و مصدر بجاى «بخشش»، «جرأت» آمده است.

692) الخصال: 77 ح 122، إعلام الورى: 412/1، الإرشاد: 6/2، بحار الأنوار: 263/43 ح 10.

693) كامل الزيارات: 113 ح4، بحار الأنوار: 269/43 ح 29.

694) در كتاب «خرائج» آمده: كسى از آن - جز ما -  نمى‏تواند ميل كند، و تو به سوى خير و نيكى هستى.

695) بحار الأنوار: 308/43. نظير اين روايت را شيخ قطب راوندى‏رحمه الله در «الخرائج: 536/2 ح 12»، علّامه ‏مجلسى‏ رحمه الله در «بحار الأنوار: 101/37 ح5» و خوارزمى در «مقتل الحسين‏ عليه السلام: 97» نقل نموده ‏اند.

696) سوره شعراء، آيه 227.

697) بحار الأنوار: 314/43 و 315.

698) المناقب: 400/3، بحار الأنوار: 319/43.  

699) المناقب: 16/4، بحار الأنوار: 341/43 ح 15، كشف الغمّة: 559/1، بحار الأنوار: 348/43، فصول‏المهمّه: 139.

700) المناقب: 391/3، بحار الأنوار: 91/45 ح 31.

701) سوره طه، آيه 1 و 2.

702) سوره مائده، آيه 55.

703) سوره نبأ، آيه 1 و 2.

704) سوره شورى، آيه 23.

705) سوره نور، آيه 35.

706) المناقب: 392/3، بحار الأنوار: 290/43 ضمن ح 52.

707) بحار الأنوار: 241/44 ح 35.

708) الخصائص الحسينيّة: 239.

 

 

 

 

    بازدید : 10912
    بازديد امروز : 41480
    بازديد ديروز : 49009
    بازديد کل : 129088101
    بازديد کل : 89634058