امام صادق علیه السلام : اگر من زمان او (حضرت مهدی علیه السلام ) را درک کنم ، در تمام زندگی و حیاتم به او خدمت می کنم.
گفتار شبث بن ربعى به معاويه دربارهٔ كشتن عمّار

گفتار شبث بن ربعى

به معاويه دربارهٔ كشتن عمّار

   شبث بن ربعى جريان مهمّ و قابل توجّهى را از ملاقات خويش در صفّين با معاويه نقل كرده كه او به هيچ وجه حاضر نبوده كه از كشتن جناب عمّار دست بردارد.

   اين جريان را ابن اثير در كتاب خود چنين نقل كرده است:

   شبث بن ربعى به معاويه گفت: آيا دوست دارى كه عمّار بن ياسر را بكشى؟

   معاويه گفت: چه چيزى مرا از اين كار باز مى ‏دارد؟! اگر بر پسر سميّه دست يابم، او را در برابر برده عثمان بكشم.

   شبث گفت: به خدايى كه جز او خدايى نيست سوگند؛ كه بر اين خواسته دست نيابى تا سرهاى بى‏ شمار از شانه‏ ها جداگردد و زمين كرانه ‏هاى آسمان را بر تو تنگ سازد.

   معاويه گفت: اگر چنين شود، بر تو تنگ‏ تر آيد.(413)

   با توجّه به اين نكته كه معاويه نيز روايت متواتر را كه پيغمبر اكرم‏ صلى الله عليه وآله وسلم فرموده‏ اند: «عمّار را گروه ستمگر مى‏ كشند» نقل كرده است؛ در پاسخ شبث بن ربعى - كه مى‏ گويد: آيا دوست دارى عمّار بن ياسر را بكشى؟ - مى ‏گويد: چه چيزى مرااز اين كار باز مى‏ دارد؟! كه اين خود جبهه‏ گيرى آشكار معاويه را در برابر گفتار رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم ثابت مى كند.

   پاسخ معاويه به شبث بن ربعى در جنگ صفّين درباره كشتن عمّار، اين نكته مهمّ را دربردارد كه معاويه حتّى براى‏ فرمايش رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم و پيشگويى آن حضرت درباره كشندگان عمّار، هيچ ارزشى قائل نيست.

   با كارنامه درخشان و چهره شناخته‏ شده و باعظمتى كه عمّار در نزد همگان داشت، ولى معاويه براى رسيدن به اهداف‏ شوم خود و دست‏ يافتن به اريكه قدرت و سلطنت، خون او را ريخت و خود را روانه دوزخ ساخت.

   شخصيّت عمّارياسر آنچنان بزرگ و بااهميّت است كه حتّى خون‏ آشام‏ترين فرد زمان او، يعنى حجّاج بن يوسف‏ ثقفى معتقد بود: اگر همه مردمان جهان در كشتن عمّار شريك باشند همگان به دوزخ خواهند رفت.

   ابن اثير - كه از علماى اهل سنّت است - در كتاب خود مى ‏نويسد:

   برخى گويند: ابوالغازيه كه عمّار را كشت تا روزگار حجّاج بن يوسف ثقفى بزيست. او يك روز بر حجّاج وارد شد. حجّاج او را گرامى داشت و پرسيد: تو پسر سميّه (عمّار) را كشتى؟

   گفت: آرى.

   حجّاج گفت: هر كه خواهد به مردى بزرگوار در روز رستاخيز بنگرد، بايد به اين مرد نگاه كند كه پسر سميّه را كشته ‏است!

   در اين هنگام ابوالغازيه از حجّاج نيازى خواست. حجّاج آن را برنياورد. ابوالغازيه گفت: گيتى را براى ايشان هموار مى‏ كنيم و آن‏گاه ما را از آن پشيزى نمى‏ دهند و گمان مى‏ برند كه به روز رستاخيز بزرگوار مى‏ باشيم!

   حجّاج گفت: آرى سوگند به خدا؛ هر كس دندانش مانند كوه احد و رانش مانند كوه وَرِقان و انجمنش مانند مدينه و ربذه باشد، به روز رستاخيز بسى بزرگوار نمودار گردد! به خدا سوگند كه اگر همه مردم روى زمين در خون عمّار شريك‏ باشند، همگى به دوزخ روانه گردند.

   عبدالرحمان بن سُلَمى گويد: چون عمّار كشته شد، به درون سپاه معاويه رفتم تا ببينم آيا كشته ‏شدن عمّار در ميان ‏ايشان نيز همان شورى را برانگيخته است كه در ميان ما برانگيخته است؟

   داستان ما با سپاهيان معاويه چنين بود كه هر زمان آتش جنگ فرو مى ‏خفت، ايشان با ما گفت ‏و گو مى‏ كردند و ما باايشان. اينك ديدم كه معاويه، عمروعاص، ابوالأعور و عبداللَّه بن عمرو سرگرم گفتگويند.

   اسب خود را به درون ايشان راندم تا گفتارشان را از دست ندهم. عبداللَّه بن عمرو بن عاص به پدر خود گفت: پدرجان؛ اين مرد را در اين روز كشتيد و مى‏ دانيد كه پيامبر خدا صلى الله عليه وآله وسلم چه گفته است؟

   گفت: چه گفته است؟

   گفت: آيا نه اين‏چنين بود كه چون مسجد پيامبر صلى الله عليه وآله وسلم ساخته مى‏ شد، مردم هر بار يك خشت بر مى‏ گرفتند و عمّار هربار دو خشت بر مى ‏گرفت و چنان در اين كار كوشيد كه از هوش رفت. پيامبر خدا صلى الله عليه وآله وسلم بر بالين وى آمد و همى گرد و خاك ‏از چهره وى سترد و فرمود:

اى پسر سميّه؛ دريغ از تو، ديگران هر بار يك خشت برمى‏ گيرند و تو هر بار دو خشت برمى ‏گيرى؛ با اين همه سپاه ‏ستمكار تو را خواهد كشت.

   عمروعاص به معاويه گفت: مى‏ بينى پسرم عبداللَّه چه مى ‏گويد؟

   معاويه گفت: چه مى‏ گويد؟

   عمرو به وى گفتار او را گزارش داد. معاويه گفت: آيا ما او را كشتيم؟! كسى او را به كشتن رسانْد كه به اين پهنه نبرد كشانْد!!

   شاميان از خرگاه ‏هاى خود بيرون آمدند و همى گفتند: همانا عمّار ياسر را كسى به كشتن رساند كه به اين پهنه نبرد كشاند!!

   ندانستم كدام شگفت ‏ترند، او يا ايشان؟(414)

   از گفتار حجّاج خون ‏آشام درباره كشنده عمّارياسر آگاه شديد. عبداللَّه بن عمروعاص نيز كه از سركردگان لشكر معاويه بود درباره قاتل عمّارياسر چنين عقيده ‏اى داشته، به اين جريان توجّه كنيد:

   دو نفر درباره لباس‏ ها و لوازم عمّار كه در ميدان جنگ با خود داشت بعد از كشته ‏شدن او جنگ و نزاع داشتند، آن‏ دو نزد عبداللَّه بن عمرو بن عاص آمدند تا او اختلاف آنان را برطرف كند.

   عبداللَّه گفت: واى بر شما؛ از نزد من دور شويد، رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم فرمودند:

قريش را با عمّار چكار؟ عمّار آن‏ها را به طرف بهشت فرا مى‏ خواند و آن‏ ها او را به طرف آتش دعوت مى‏ كنند، قاتل او وكسى‏ كه لباس‏ ها و لوازم او را بردارد اهل دوزخ مى ‏باشد.(415)


413) تاريخ كامل ابن اثير: 1869/5.

414) تاريخ كامل ابن اثير: 1895/5.

415) الغارات و شرح اعلام آن: 514.

 

    بازدید : 10888
    بازديد امروز : 10458
    بازديد ديروز : 32446
    بازديد کل : 128554784
    بازديد کل : 89367344