يكى از مردان ناشناخته خدا در عصر سيّد بحرالعلوم
مرحوم آية الله نهاوندى مىنويسد :
علّامه نورى نوّر الله تربته در كتاب «دار السّلام» از عالم عادل متّقى مرحوم آقا شيخ تقى ملّا كتاب نقل نموده كه گفت :
روزى در مجلس درس سيّد بحرالعلوم بوديم ناگاه مردى از اهل عجم وارد مجلس شده و به سيّد عرضه داشت كه امرى غريب مشاهده نمودهام مرا اذن بفرما كه او را براى جنابت نقل نمايم .
سيّد مرحوم مباحثه را قطع نموده فرمود: بگو.
آن مرد عرض كرد: ما جمعى زوّاريم كه از بلد خود به قصد زيارت عتبات عاليات بيرون آمدهايم و در ميان ما چند نفر پياده بود و در ميان آن پيادگان مردى صالح بود كه بر اداء نماز شب مواظبت داشت و به اشتياق تمام پياده مىآمد راه را محض درك زيارت و من عمدآ در راه نزديك او سير مىنمودم و راه مىرفتم ، چون از كربلا به قصد زيارت نجف اشرف بيرون آمده به «خوانشور» رسيديم ، آن مرد صحيح و سالم بود.
پس در ميان كاروانسرا روى خود را به سمت نجف اشرف نموده عرض كرد: يا اميرالمؤمنين ؛ من نيامدهام در اين سفر مگر به قصد رسيدن به تربت مبارك شما و تبرّك جستن به ضريح و زيارت شما و الآن معذرتخواهان رو به سمت دار بقاء مىنمايم و موت حايل شد ميان من و آنچه را كه اراده داشتم .
پس پاهاى خود را به جانب قبله كشيده و چشمهاى خود را به هم گذارده و جان به جانآفرين تسليم نمود. پس ما جنازه او را همراه آورده در ميان ايوان بيرون دروازه نجف اشرف گذاشته كه نزديك به مقام دربان دروازه است و وارد شهر شديم كه بعد از تعيين منزل و گذاشتن اسبابهاى خود را در منزلهاى خود مراجعت نموده او را كفن و دفن نمائيم .
پس من به رفقاء اصرار زيادى نمودم كه عجله نمايند در آمدن براى امور تجهيز و تدفين او، چون هر كدام منزلى مناسب حال خود گرفتيم و اسبابهاى خود را در آنها گذارديم ، من پيشتر و جلوتر از رفقا سدر و كافور و كفن گرفته درِ دروازه آمدم ، ديدم آن جنازه در ايوان نيست ، از آن دربان سؤال نمودم كه اين جنازه چه شد؟
گفت : رفقاى تو او را به غسّالخانه بردند، پس من به تعجيل به غسّالخانه آمدم ، ديدم همان جنازه را جمعى غير از رفقاى من مشغول غسل دادن هستند و همراه خود سدر و كافور و كفن هم دارند، پس بعد از فراغ از غسل او را كفن نمودند و نماز بر او گذاردند و من هم در ميان
صف آنها ايستاده ، بر آن جنازه نماز خواندم . چون تكبير پنجم را گفتيم ، نگاه كردم نه آن جنازه و نه احدى از مباشرين امور او را ديدم و تا بحال هم ندانستم كه چه شدند و به كجا رفتند.سيّد بحرالعلوم مرحوم بعد از شنيدن اين واقعه فرمود: اين قسم از امور بسيار واقع شده و بسيار هم واقع مىشود والآن هم بسا مىشود كه واقع مىگردد.[1]
همانگونه كه سرمايهداران كه در پى سود و تجارت هستند، از معاملات پرسود و كلانى آگاه هستند كه ديگران بىاطّلاع از آن مىباشند، و همانگونه كه دانشوران و افرادى كه در جستجوى علم و دانش هستند از مطالب علمى آگاه مىشوند كه ديگران از آنها بىخبرند و....، همانگونه كه مردان خدا نيز از جريانات معنوى باخبر هستند كه ديگران از آنها خبرى ندارند.
بنابراين خبر نداشتن عموم افراد از بعضى امور، دليل بر نبودن آن امور نيست ؛ بلكه دليل بر اين است كه آنها در اين وادى نيستند.
[1] . العبقري الحسان : الياقوت الأحمر 2 / 72 .
بازديد امروز : 0
بازديد ديروز : 3614
بازديد کل : 75873126
|