امام صادق علیه السلام : اگر من زمان او (حضرت مهدی علیه السلام ) را درک کنم ، در تمام زندگی و حیاتم به او خدمت می کنم.
گفتار ابوسفيان به فرستادگان قيصر روم

گفتار ابوسفيان

به فرستادگان قيصر روم (1)

ابوسفيان بسيارى از نزديكان و دوستان خود و همچنين سرمايه كلان خود را در راه جنگ و ستيز با پيامبر اكرم صلّى الله عليه وآله از دست داده بود، ولى با اين‌همه وقتى كه «هراكليوس» قيصر روم از او درباره حسب و نسب پيامبر اكرم صلّى الله عليه وآله  سئوال مى‌كند، او در پاسخ پادشاه روم پاكى و عظمت آنان را بيان مى‌ كند.
پرسش‌هاى «هراكليوس» از ابوسفيان بسيار جالب است و به همين جهت ما به نقل آن مى‌پردازيم :
 
در سال ششم هجرى رسول خدا صلّی الله علیه وآله به تمامى سران ممالك همجوار نجد و حجاز نامه‌هايى فرستاد و آن‌ها را دعوت به اسلام نمود. متن نامه پيامبر صلّی الله علیه وآله به «هراكليوس» قيصر روم ـ كه اعراب او را «هِرقِل» نامند ـ چنين است :
 
من محمّد رسول الله، إلى هِرقِل عظيم الروم...
از محمّد رسول خدا
صلّی الله علیه وآله به هرقل بزرگ روم .
 
سلام بر پيروان هدايت . امّا بعد؛ من تو را به پذيرش اسلام دعوت مى‌كنم ، اسلام بياور تا سلامت باشى ، در اين صورت خداوند دو پاداش به تو خواهد داد (يكى پاداش مسلمانى و ديگرى پاداش پيروى از عيسى عليه السلام)، و گرنه گناهان تمامى مردم روم بر گردن تو خواهد بود. جز خداى واحد قهّار را نبايد عبادت كرد و به غير از خداوند كسى آمرزنده و بخشنده نيست .

(چون فرقه‌اى از مسيحيان (كاتوليك) چنين دانند كه پاپ يا كشيش مى‌تواند گناه مردم را ببخشد).
چون هراكليوس از متن نامه رسول خدا
صلّی الله علیه وآله اطّلاع يافت ، افرادى را جهت تحقيق فرستاد. در اين زمان هراكليوس در بيت المقدّس بود، ابوسفيان همراه تنى چند از مردم قريش نيز در اين هنگام جهت تجارت در سرزمين شام و فلسطين بودند. فرستادگان هراكليوس آن‌ها را در شام يافته و نزد وى بردند.
هرقل از ابوسفيان در مورد پيامبر
صلّی الله علیه وآله سئوالاتى نمود كه پاسخ گفت . نخست پرسيد: محمّد صلّی الله علیه وآله در بين شما چگونه است ؟ از حسب و نسبش برايم بگو.
ابوسفيان گفت : در ميان ما نسبش بزرگ است .
هراكليوس گفت : آيا در بين شما كسى تاكنون دعوى نبوّت كرده است ؟
وى گفت : نه .
گفت : هيچ يك از پدرانش تاكنون پادشاهى كرده‌اند؟
گفت : نه .
پرسيد: آنانى كه طرفدار او هستند، از بزرگان و ثروتمندان قوم توأند يا از فقيران و ضعيفان ؟
ابوسفيان گفت : از فقيران و تهيدستان .
پرسيد: آيا دعوتش رو به افزونى و پيروانش زيادتر شوند يا نه ؟
گفت : هر روز تعداد پيروانش بيشتر شوند.
هراكليوس پرسيد: آيا آن‌هايى كه به او ايمان مى‌آورند، پس از چندى مرتدّ و گريزان مى‌شوند يا نه ؟
گفت : پيروانش شديدآ به او وفادارند.
پرسيد: آيا محمّد
صلّی الله علیه وآله در بين مردم شما به دروغ‌گويى و لاف‌زنى شهره بوده يا نه ؟
جواب داد: محمّد
صلّی الله علیه وآله هرگز به دروغ‌گويى و خيانت متّهم نشده است .
هراكليوس پرسيد: آيا به عهد و پيمان خود وفادار است ؟
ابوسفيان گفت : اكنون بين ما و او پيمانى وجود دارد تا ببينيم چه خواهد كرد؟ (منظور ابوسفيان صلح حديبيّه بود.)
هراكليوس پرسيد: محمّد
صلّی الله علیه وآله به پيروانش چه مى‌گويد و به چه چيزى فرمان مى‌دهد؟
ابوسفيان گفت : محمّد
صلّی الله علیه وآله مى‌گويد به خداى غير قابل ديدن ايمان بياوريد، برايش شريك قايل نشويد، روش پدران خود را كنار بگذاريد و نماز برپا داريد، صدقه دهيد و خصوصآ به صله رحم سفارش مى‌كند و...
هراكليوس پس از اين سئوالات ، ابوسفيان را رها كرد و خود با بعضى از مشاوران نزديكش به گفتگو نشست و در فكر فرو رفت كه اين گزارشى كه اين مرد از محمّد
صلّی الله علیه وآله داد، تمامآ روش انبياء است نه پادشاهان و حكومت‌گران . از طرفى در بين علماء و دانايان ما هم بشارتى به وجود چنين پيامبرى داده بودند.
در هنگام خروج ابوسفيان از دربار هراكليوس ، ابوسفيان گفت : اى پادشاه ؛ اگر اجازه دهى يكى از ادّعاهاى عجيب وى را برايتان بگويم ، وى مدّعى است كه شبى از مكّه به بيت‌المقدّس آمده و از آنجا به آسمان رفته است . آيا شما آن را باور مى‌كنيد؟
پس از اين ديدار، هراكليوس دستور داد تا نامه رسول خدا
صلّی الله علیه وآله را دوباره برايش بخوانند كه پس از آن مدّتى در فكر فرو رفت .
چون ابوسفيان با همراهان خود راهى مكّه شد، به دوستان خود گفت  : اينك كار پسر ابوكبشه
(2) (پيامبر) بالا گرفت ، زيرا پادشاه بنى‌اصفر از وى نگران شد.
از طرفى هراكليوس به مردى غَسّانى فرمان داد تا به مدينه رود و گزارشى از پيامبر بياورد و به او دستور داد تا تحقيق كند، خصوصآ سه مطلب را مشخّص نمايد:
اوّل : ببيند كه او در چگونه مكانى نشسته است ؟ (يعنى چون پادشاهان بر تخت تكيه داده است ؟)
دوّم : همراهان او چگونه‌اند (يعنى اصحاب و پيروانش چگونه‌اند)؟
سوّم : علامت و نشان نبوّت او را بنگر. (كه در كتاب‌هاى‌شان به آن اشاره شده بود.)
مرد غسّانى به مدينه آمد و از رسول خدا
صلّی الله علیه وآله جويا شد، او را راهنمايى كردند، در اين حال رسول خدا صلّی الله علیه وآله در كنار نهر آبى نشسته بود و پاهاى خود را مى‌شست و على عليه السلام در كنارش بود، چون رسول خدا صلّی الله علیه وآله او را ديد، با وى به گفتگو نشست ، سپس فرمود:

امر سوّم را كه پادشاهت به تو گفته بود، فراموش كردى و اين است مهر نبوّت من .
 
مرد غسّانى به نزد هراكليوس رفت و آن‌چه را ديده بود، باز گفت .
هراكليوس سوگند ياد كرد كه اين همان پيامبرى است كه عيسى عليه السلام بشارت او را داده بود، سپس دحيه كلبى از بزرگان عرب را به حضور طلبيد و با وى گفت : اى دحيه ؛ به خدا قسم يقين دارم كه محمّد
صلّی الله علیه وآله پيامبر خدا است ، ولى اكنون اگر من به طور علنى دين او را قبول كنم ، مردم مسيحى عليه من شورش مى‌كنند و كشورم به آشوب كشيده مى‌شود، بهتر آن است كه به رُم محلّ استقرار پاپ روى و نامه‌ام را به او دهى تا نظرش را بدانم ، اگر او قبول دين محمّد صلّی الله علیه وآله كند، كار بر من آسان مى‌شود.
وى نامه‌اى نوشت و به دحيه داد تا به كليساى روم رود، در آن زمان «سزيوس» اسقف اعظم كليساى روم بود، چون نامه پادشاه را ديد، او هم پذيرفت كه محمّد صلّی الله علیه وآله پيامبر است ، لذا در حضور جمعى در كليساى رم چنين گفت : اى بزرگان و اشراف رم ؛ از احمد عربى نامه‌اى رسيده است و ما را دعوت به اسلام نموده ، اينك من شهادت مى‌دهم كه خدا يكى است و محمّد صلّی الله علیه وآله رسول اوست .
پس از سخنانى در اين مورد، مردم مسيحى عليه او شورش كردند و وى را از مقامش بركنار كردند، چون اين گزارش به هرقل رسيد، وى از اين رخداد اندوهناك شد و گفت : وقتى مردم با او چنين كنند، پس با من چه خواهند كرد؟!
(3)

_________________________________________________________

1-

كشور روم

امپراتورى روم از سال 305 ميلادى همراه با رشد مسيحيت رو به ضعف نهاد. در سال 395 ميلادى به دو امپراتورى شرقى و غربى تجزيه شد.) تاريخ روم باستان، ص 142؛ دائرة المعارف الكتابيه، ج 4، ص 159؛ تاريخ رم، ص 359 - 350.) سرزمين‏ هاى ايتاليا، اسپانيا، گال، بريتانيا، پانوينا و بخشى از آفريقا در قلمرو امپراتورى روم غربى قرار گرفتند. امپراتورى روم غربى در قرن 5 ميلادى، مورد تاخت و تاز بربرهاى ژرمن ‏قرار گرفت و در سال 476 ميلادى از هم فرو پاشيد و بربرها حكومت‏هاى پادشاهى جديدى در مستملكات ‏آن بنيان نهادند. دولت روم شرقى نيز كه نماينده فرهنگ يونانى و كليساى اورتودوكس بود، با مركزيت بيزانس (قسطنطنيه يا استامبول كنونى) مناطق بالكان، آسياى صغير و سرزمين هاى عربى سوريه، لبنان، فلسطين تاليبى را فرا مى‏گرفت. اين امپراتورى در سال 1453 ميلادى به دست سلطان محمّد فاتح عثمانى نابود گرديد.)تاريخ رم، ص 359 - 350؛ دائرة المعارف بستانى، ج، ص 57 - 49.)

   معمولاً در منابع عربى و اسلامى كهن، روم به سرزمين‏ هاى روم شرقى و بيزانس گفته مى‏ شود. رومى نيز در سده‏ هاى نخست اسلامى به مسيحيان، اعم از يونانى يا لاتينى گفته مى‏ شد. (جغرافيايى تاريخى، ص 137- 136 .) از نام ‏هاى عربى درياى مديترانه نيز كه در جنوب آسياى صغير قرار دارد، «بحر الروم» به معناى «درياى روم» است. (همان: ص 136.) روم شرقى در آغاز ظهور اسلام ) سده ششم ميلادى( شامل تركيه ‏كنونى، بيشتر سرزمين‏ هاى سوريه، اردن، مصر و سرزمين‏ هاى اروپاى شرقى بوده است) التحقيق، ج 4، ص246، «روم».(.)اعلام قرآن از دائرة المعارف قرآن كريم، ج 6، ص 161.)

2- ابوكبشه پدربزرگ مادرى وهب پدر حضرت آمنه ‏عليها السلام مادر پيامبر اكرم‏ صلى الله عليه وآله وسلم بود، كه از عبادت بت‏ها و چندگانه ‏پرستى سرباز زد و به يكتاپرستى روى آورد. اينگونه خطاب كردن پيامبر از سوى كفّار قريش مرسوم ‏و معمول بود و كنايه از دعوت به يكتاپرستى پيامبر دارد.

3- اعجاز پيامبر اعظم ‏صلى الله عليه وآله در پيشگويى از حوادث آينده: 304.

 

 

 

    بازدید : 16267
    بازديد امروز : 11917
    بازديد ديروز : 19024
    بازديد کل : 127572576
    بازديد کل : 88858307