امام صادق علیه السلام : اگر من زمان او (حضرت مهدی علیه السلام ) را درک کنم ، در تمام زندگی و حیاتم به او خدمت می کنم.
دشمنى بنى ‌اميّه با بنى‌ هاشم

دشمنى بنى ‌اميّه با بنى‌هاشم

دشمنى و حسادت بنى‌اميّه با بنى‌هاشم سابقه ای طولانى دارد و نه‌ تنها فرزندان اميّه با بنى‌هاشم دشمن بودند بلكه اميّه نيز نمى‌ توانست شخصيّت عظيم جناب هاشم جدّ بزرگ و بزرگوار رسول اكرم صلّی الله علیه وآله را ببيند.

دشمنى و حسادت آنان ، آنچنان آشكار بود كه همه از آن آگاه بودند.

شهرت جناب هاشم و بنى‌هاشم به پاكى و اخلاق و كردار پسنديده ، و معروف بودن اميّه و بنى‌اميّه به اعمال زشت و رفتار ضدّ انسانى سبب شده بود كه بنى‌اميّه تا جايى كه قدرت داشتند از دشمنى و مخالفت با بنى‌هاشم كوتاهى نكنند.

برخى از علمای اهل تسنّن ، گزارش‌هاى مفصّل و مهمّى را در اين باره در كتاب‌هاى خود آورده‌اند و كتاب‌هايى دربارۀ بيانِ اين دشمنى به نگارش درآمده است .

ابن ابى الحديد در كتاب خود «شرح نهج البلاغه» گزارش‌هاى متعدّدى را از دشمنى و حسادت بنى‌اميّه با بنى‌هاشم آورده است كه چند نمونه آن را مى‌آوريم .

گزارشى كه از ابن ابى الحديد در اين باره مى‌آوريم ، حاكى از آن است كه اميّه آن چنان رسوا و پست بوده است كه به گفته ابن ابى الحديد در دوران جاهلى اين‌گونه رفتار زشت ، از ديگرى نقل نشده است . او از قول جاحظ مى‌نويسد:

شرف بنى‌هاشم به يكديگر پيوسته است و از هر كجا كه بشمارى ، شرف ايشان از بزرگى به بزرگى ديگر رسيده است ، و بنى عبدشمس چنان نيستند؛ زيرا كه حكم بن ابى العاص در دوره اسلام مردى فرومايه بود و در دوره جاهلى هم پرتوى نداشت . و اميّه به خودى خود ارزش نداشت و او را كه زبون و زن‌باره بود نام پدرش بركشيد و در اين مورد سخن نفيل بن عدى به هنگامى كه حرب بن اميّه و عبدالمطلب بن هاشم پيش او به حكميّت رفته بودند كه كدام‌يك شريف تر و والاتبارترند قابل توجّه است .

نفیل كه از اين كار حرب با عبدالمطلب شگفت زده شده بود، خطاب به حرب گفت : پدر تو آلوده‌ دامن و پدر او پاكدامن است ، و خودش فيل را از واردشدن به شهر محترم ـ مكّه ـ بازداشته است .

و چنين بود كه اميّه مزاحم زنى از خاندان بنى‌زهره شد. مردى از ايشان ضربه شمشيرى به اميّه زد. بنى‌اميّه و پيروان ايشان خواستند بنى‌ زهره را از مكّه بيرون كنند، قيس بن عدى سهمى كه مردى گرانقدر و غيرتمند و سخت كوش و ستم‌ناپذير بود و بنى‌زهره دايى‌هاى او بودند به حمايت از آنان قيام كرد و فرياد برآورد كه «اى شب ؛ صبح شو» ، و اين سخن او به صورت مثَل درآمد و بانگ برداشت كه هم‌اكنون آن‌كس كه مى‌خواست كوچ كند، مقيم خواهد بود و در اين داستان وهب بن عبدمناف بن زهرة ـ پدربزرگ مادرى رسول خدا صلّی الله علیه وآله ـ چنين سروده است : «اى اميّه ؛ بر جاى باش و آرام بگير كه ستم مايه نابودى است ، مبادا روزگار، شرّ آن را براى تو به چنگ فراهم آورد...».

ابوعثمان جاحظ مى‌ گويد: از اين گذشته ، اُميّه در دوره جاهلى كارى كرد كه هيچ‌يك از اعراب انجام نداده است و آن اين بود كه يكى از زنان خود را در زندگى خويش به همسرى پسر خويش ابوعمرو درآورد و ابومعيط از او متولّد شد!

در اسلام نسبت به كسانى كه پس از مرگ پدران خود، همسران آن‌ها را به زنى گرفته‌اند سرزنش شده است.(1) امّا اين‌ كه كسى به روزگار زنده بودن پدر خويش همسر او را به زنى بگيرد و با او هم‌بستر شود و پدر شاهد چنين موضوعى باشد چيزى است كه هرگز نبوده است.(2)

__________________________________

(1) اشاره است به موضوع طرح‏ شده در «سورۀ نساء، آيه 22»، مى‏ فرمايد: «زنانى را كه پدران شما به همسرى ‏داشته‏ اند به ازدواج خود در می آوريد مگر آنچه گذشته است كه كارى زشت و مبغوض خداوند و بدراهى است».

(2) جلوه تاريخ در شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد: 369/6.

 

 

 

 

    بازدید : 16360
    بازديد امروز : 12512
    بازديد ديروز : 19532
    بازديد کل : 128842315
    بازديد کل : 89511134