امام صادق علیه السلام : اگر من زمان او (حضرت مهدی علیه السلام ) را درک کنم ، در تمام زندگی و حیاتم به او خدمت می کنم.
دستور حضرت اميرالمؤمنين على علیه السلام درباره امام عصر عجّل الله تعالى فرجه به سيّد بحرالعلوم اعلى الله مقامه

کتاب : «امیرالمؤمنین علی علیه السلام و عصر ظهور»

 

دستور حضرت اميرالمؤمنين على علیه السلام

درباره امام عصر عجّل الله تعالى فرجه

به سيّد بحرالعلوم اعلى الله مقامه

در پايان كتاب مناسب است دستورى را كه حضرت اميرالمؤمنين على علیه السلام درباره امام عصر عجّل الله تعالى فرجه به سيّد بحرالعلوم اعلى الله مقامه داده ‏اند، نقل ‏كنيم.
يكى از بزرگان مى‏ گويد: هنگامى كه نجف اشرف مشرف بودم، يكى ازخانه‏ هاى سيد بزرگوار، بحرالعلوم، را اجاره كردم. آقا سيد محمد - كه از احفاد آن سيّد جليل القدر و از علماى معروف بود - شب ورودِ حقير، به ديدنم آمد. وخانه ايشان هم كنار خانه من بود. شب پنجشنبه من رفتم منزل ايشان. چون‏ خواستم برخيزم، فرمودند: «سيّدنا! اجْلِس أتوَنَّسُ بخدمتكم» «سيّد ما بنشين ‏من انس مى‏گيرم به حضور شما». و رو كردند به ملازم خود كه: «سوّوا قهوة لجناب السيّد» «براى جناب سيّد قهوه بياوريد» من به ايشان عرض كردم: «اگر مى‏خواهيد باز خدمت شما، قدرى بنشينم، از وقايع روح افزاى سيّد بزرگوار،جدِّ خود را نقل كنيد. اگر چه وقايع ايشان معروف و مشهور است ولكن شما اهل البيت هستيد و اهل البيت أدْرى بما في البيت». فرمود: مى‏ گويم:
شيخ يوسف كه در زمان سيّد بزرگوار، كليددار حرم محترم بود و هم قائم‏ مقام بود و بسيار بانظم و با كفايت بود و زنان عجم كه به زيارت مشرف‏ مى شدند، قدغن اكيد مى‏ كرد كه با زينت به حرم مشرف نشوند كه اسباب تفرقه ‏حواس زايرين شود و هم توهين به آنها باشد. حتّى آن كه يكى از دختران‏ سلطان ايران، مشرف شد.
شيخ يوسف از او ديدن كرد و به پيش‏ خدمت آن خاتون عجم سپرد كه‏ وقتى خاتون به حرم مشرّف مى ‏شود، چادر مندرس سر كنند كه شناخته ‏نشوند. چون شب شد، خاتون، روانه حرم مطهّر شد. فانوس در پيش روى‏ خاتون مى ‏كشيدند. چون به در صحن مطهّر رسيد، شيخ يوسف پيش رفت و گفت كه فانوس نكشند مردم مى ‏فهمند و لاجرم مى‏ گويند دختر سلطان عجم، به حرم مى‏آيد و تماشا مى ‏كنند و نگاه مردم به آنها مى‏افتد اين توهين به سلطان‏ عجم است.
بالجمله، عادت شيخ يوسف، اين بود كه شب‏ ها به جهت محافظت زوّار، در كوچه‏ ها گردش مى ‏كرد.
هنگامى كه سيّد بحرالعلوم رحلت فرمود، جنازه شريف مطهّر او را در مسجد طوسى گذارده و علماى اعلام و فضلاء محترم اجتماع نموده. در اين‏ هنگام، شيخ يوسف، زياد گريه مى‏ كرد. خودش رو كرد به علماى حاضر كه: «نفرماييد عزادارى و گريه بر سيّد، حق علماست (و) حق تو نيست؛ تو را چه ‏مى‏ شود؟!. من، حكايتى از سيّد دارم و آن اين است كه شبى، در كوچه ‏اى گذر مى ‏كردم. هنگامى كه خيلى از شب گذشته بود و درهاى صحن و حرم بسته ‏شده و مردم تردّد و رفت و آمد نمى ‏كردند، نزديك كوچه درب طوسى كه‏ رسيدم، ديدم شخصى رو به حرم مى ‏رود و عباى خود را به سر كشيده. قدرى‏پيش رفت، تأمّل كردم، فهميدم سيّد بحرالعلوم است. به دنبال ايشان رفتم. رسيدند به درب صحن، دست مبارك به در گذاشته در باز شد.
من تعجّب كردم، حمل بر اين كردم كه خدّام درب را درست نبسته‏ اند يا آن‏ كه سيّد، به آنها سفارش كرده كه در را نبندند كه به حرم مشرّف شود.
سيّد، داخل صحن شده، از كفشدارى بالا رفتند به در رواق رسيدند. دست ‏به درب رواق گذارده، درب رواق هم باز شد. بر تعجّب من افزود كه درِ حرم و رواق را كه من خودم بستم و كليد آن ها، پيش من است! پس سيد، داخل رواق‏ شده، به در حرم رسيدند، دست به در حرم گذاشته، در حرم باز شد، بدون اذن‏ دخول، داخل حرم شدند. من، همان مكان، در رواق ايستادم. سيّد نزديك ‏ضريح رسيد عرض كرد: «السّلامُ عليك يا أمير النّحل! السّلام عليك يا ... الفحل- كلمه قبل او را، من، فراموش كردم - السلام عليك يا جدّاه!». من، صداى ‏همهمه مى‏ شنيدم، امّا نمى ‏ فهميدم كه كلمات چيست. پس مراجعت فرموده، بيرون آمدند، قفل را به در گذارده، دستى به او گذاشتند. صداى حركت قفل راشنيدم كه بسته شد، و همچنين دَرِ رواق را. از صحن مقدّس خارج شدند. من، دنبال سيّد بودم تا سر كوچه كه برگشتند سلام وداع بدهند، مرا ديدند، فرمودند: «كيستى؟» عرض كردم: «بنده شما، شيخ يوسف.» فرمود: «از كى با من بودى؟». عرض كردم: آقاى من از اوّل تا آخر بودم. شما را به حق صاحب ‏همين قبر قسم مى ‏دهم كه از من مخفى نكنيد. فرمود: «مى ‏گويم به تو، ولى‏ شرط مى‏ كنم اين مطلب را تا من زنده ‏ام، اين سِرّ را اظهار نكنى. بعد از فوت، به‏ جهت محكم شدن قلوب شيعيان، اظهار كن.»
عرض كردم: «سمعاً وطاعةً». فرمود: «بعضى از مسائل، بر من مشكل ‏مى ‏شود، خدمت حلاّل مشكلات مى‏ رسم. گاهى جواب مى‏ فرمايند، گاهى‏ حواله مى ‏فرمايند مرا به امام زمان ارواحنا فداه از آن جمله، امشب فرمودند امام ‏زمان تو، الان، در مسجد كوفه، مشغول عبادت است برو مسائل خود را از او سئوال نما. اوست امروز، امام زمان تو».(1)
انشاء الله دستور حضرت اميرالمؤمنين على علیه السلام را عمل كنيم و هر روز و هرشب با امام عصر عجّل الله تعالى فرجه عهد و پيمان يارى ببنديم و از توجّه كامل به‏ ساحت آن حضرت غفلت نورزيم.


* * *


اميدواريم به زودى زمين و زمان به خاطر فرا رسيدن عصر ظهور و آشكار شدن حضرت بقيّة الله الأعظم ارواحنا فداه، غرق در شادى و سرور شود، بلكه نه ‏تنها زمين و زمان بلكه اهل آسمان‏ ها به خاطر ظهور حضرت مهدى عجّل الله تعالى ‏فرجه شاد شوند. حضرت اميرالمؤمنين على علیه السلام مى‏ فرمايند:

«يفرح بخروجه اهل السموات وسكّانها»(2)
به سبب خروج آن حضرت اهل آسمان ‏ها و ساكنين آن شاد مى‏ شوند.

از اين روايت استفاده مى ‏شود كه اهل آسمان ‏ها و ساكنين آن از ظهور امام‏ عصر عجّل الله تعالى فرجه آگاه مى‏ شوند و به اين جهت شاد و مسرور مى‏ شوند.
  خداوند متعال در فرا رسيدن روزگار پرشكوه ظهور تعجيل فرمايد و باتشكيل حكومت عدالت ‏پرور جهانى، انسان‏ ها از علوم و اسرار عالم هستى‏ آگاه شوند و بدانند قدرت اهل بيت علیهم السلام فراتر از زمين و زمان است.


به ياد آن روزگار پرشكوه

 


(1) منبر الوسيلة در تعليم و تربيت و اخلاق ج 1 ص 266.
(2) غيبت نعمانى: 215.

 

 

 

 


 

    بازدید : 15515
    بازديد امروز : 5207
    بازديد ديروز : 24593
    بازديد کل : 128788665
    بازديد کل : 89484298