امام صادق علیه السلام : اگر من زمان او (حضرت مهدی علیه السلام ) را درک کنم ، در تمام زندگی و حیاتم به او خدمت می کنم.
سفرهاى فضايى

کتاب : «امیرالمؤمنین علی علیه السلام و عصر ظهور»

 

سفرهاى فضايى

فرمايش حضرت اميرالمؤمنين على علیه السلام كه فرمودند: از من از راه‏ هاى آسمان‏ سئوال كنيد ... ، داراى نكته ‏هاى فراوانى است كه بايد در آن‏ها دقّت كنيم تا ازمطالب ارزنده‏ اى كه در اين كلامِ با عظمت وجود دارد آگاه شويم، ما در اين جا نكاتى را در پيرامون سفرهاى  فضايى بيان مى ‏كنيم:
1- حضرت اميرالمؤمنين على علیه السلام در اين كلام خود فرموده است از من‏ سئوال كنيد ... اين جمله براى برانگيختن مردم و تحريك آنان براى آگاهى از راه ‏هاى آسمان است، زيرا تا مردم انگيزه‏ اى براى دانستن آن نداشته باشند و در طلب و جستجوى آن نباشند، ميل و رغبتى به آن ندارند، و در نتيجه اگر ابتداءاً حضرت درباره راه‏ هاى آسمانى مطلبى بگويند با بى ميلى مردم و بى توجّهى ‏آن ها روبرو مى‏ شوند و در نتيجه در طلب و جستجوى آن نخواهند بود.
2- در آسمان‏ ها شگفتى ‏هاى عجيبى وجود دارد كه تنها آگاه شدن از آن ها كافى نيست بلكه انسان ‏ها بايد شاهد آن‏ ها و نظاره گر آن‏ ها باشند.
نكته ‏اى ديگر كه در كلام امير عالم هستى وجود دارد، اين است كه آن ‏حضرت فرمودند: از راه‏ هاى آسمان از من سئوال كنيد و نفرمودند از آسمان ازمن سئوال كنيد، و اين خود نشان دهندۀ آن است كه مردم بايد از راه‏ هاى صعود به آسمان آگاه باشند تا بتوانند به آسمان‏ ها صعود كنند، چگونه انسان مى‏ تواند به آسمان‏ ها مسافرت كند راه‏ هاى رفتن به سوى آسمان ‏ها چيست؟ انسان از چه راه يا از چه راه هايى مى ‏تواند براى سفرهاى  فضايى استفاده كند.
3- حضرت اميرالمؤمنين على علیه السلام اين كلام را در برابر عموم مردم بيان‏ فرمودند، يعنى عموم مردم بايد از راه‏ هاى صعود به آسمان‏ ها آگاه باشند نه فقط گروهى از خواصّ و نزديكان آن حضرت. بنابراين عموم مردم بايد در اين ‏سطح از نظر فكرى قرار داشته باشند كه خواستار يادگيرى راه ‏هاى صعود به‏ آسمان و ديدن آسمان‏ ها از نزديك باشند، متأسّفانه دستان جاهليّت، قرن‏ ها است كه انسان ‏ها را از اين نعمت محروم ساخته است.
4- از آنجا كه حضرت اميرالمؤمنين على علیه السلام اين گفتار بسيار با عظمت را در برابر عموم مردم عنوان مى ‏كردند، يقيناً آن را با خواصّ اصحاب خود نيز بيان ‏مى‏ كردند و دليل بر آن سفرهاى  فضايى متعدّدى است كه حضرت اميرالمؤمنين ‏على علیه السلام اصحاب خود را مانند سلمان و... با وسيله‏ هاى فضايى به آسمان ها برده ‏و آن‏ ها از نزديك شاهد امور عجيب و شگفت ‏انگيز شده ‏اند.
5- مطلب ديگرى كه مناسب است در اينجا عنوان شود اين است كه چون‏ حكومت به دست بنى اميّه و بنى العبّاس رسيد، در زمان حكومت آن ها ممكن ‏نبود اين مطالب براى عموم مردم بيان شود و به اين جهت امامان معصوم علیهم السلام اين گونه امور را براى خواصّ اصحاب خود بيان مى‏ نمودند و به عموم مردم چيزى نمى‏ گفتند.
6- نه تنها اهل‏ بيت علیهم السلام براى اصحاب خاصّ خود اين امور را بيان مى ‏كردند بلكه - آنها را با خود به سفرهاى آسمانى مى ‏بردند تا آنها از نزديك شاهد آنچه‏ در آسمان است باشند. سفر آسمانى جابر در خدمت امام باقر  علیه السلام نمونه‏ اى از آن‏ ها است.
7- چون در عصر ظهور دشمنان نابود شده و كسى نمى ‏تواند مانع اظهار علم و دانش بى پايان امام عصر ارواحنا فداه باشد، و امام عصر عجّل الله تعالى فرجه ‏الشريف راه ‏هاى آسمان ‏ها را براى عموم مردم بيان مى ‏كنند و اختصاص به ‏خواصّ اصحاب آن حضرت ندارد.
8- در عصر ظهور سفرهاى فضايى اختصاص به امام زمان عجّل الله تعالى فرجه ‏الشريف ندارد و مردم نيز به آسمان ‏ها رفت و آمد مى ‏كنند.
9- خواسته ‏هاى بى پاسخ سرور عالم هستى حضرت اميرالمؤمنين على علیه السلام كه از مردم مى ‏خواستند از راه‏ هاى آسمانى از آن حضرت سئوال كنند، در عصرظهور جامه عمل به خود مى ‏پوشد. بنابراين اگر در صدر اسلام مردم به‏ خواسته ‏هاى حضرت اميرالمؤمنين على علیه السلام پاسخ ندادند و از علم و دانش آن‏ حضرت درباره راه‏ هاى آسمانى و عجائب آسمان‏ ها بى بهره ماندند در روزگارظهور امام زمان عجّل الله تعالى فرجه الشريف، مردمان عصر ظهور از علم و آگاهى ‏آسمان ‏ها و راه‏ هاى آسمانى بهره مند خواهند شد.
10- ائمّه علیهم السلام در سفرهاى آسمانى نه تنها ملك بلكه ملكوت آسمان‏ ها را به ‏بعضى از خواصّ خود نشان مى‏ دادند، در عصر ظهور نيز، انسان هايى كه ‏مى ‏توانند ديدن ملكوت آسمان ‏ها را تحمّل كنند، از اين نعمت بهره‏ مند خواهند شد. اكنون روايتى را درباره سفر فضايى حضرت اميرالمؤمنين على علیه السلام با امام حسن علیه السلام و امام حسين علیه السلام و چند تن از اصحاب خاصّ آن حضرت نقل‏ مى‏ كنيم و سپس به بيان بعضى از نكات فراوانى كه در اين روايت وجود دارد مى ‏پردازيم:
مؤلّف كتاب «منهج التحقيق إلى سواء الطريقم» از سلمان فارسى؛ نقل كرده ‏است كه گفت:
من و امام حسن و امام حسين علیهما السلام و محمّد بن حنفيّه و محمّد بن ابوبكر و عمّار ياسر و مقداد در محضر اميرالمؤمنين علیه السلام شرفياب بوديم، فرزندش امام‏ حسن علیه السلام به آن حضرت عرض كرد:

اى امير مؤمنان! سليمان از خداوند سلطنتى را درخواست كرد كه هيچ كس ‏بعد از او لايق و سزاوار آن نباشد، و خداوند به او مرحمت فرمود، آيا شما هم از آن پادشاهى و سلطنت بهره ‏اى داريد؟
امام علیه السلام فرمود:
والّذي فلق الحبّة وبرأ النسمة إنّ سليمان بن داود سأل الله عزّوجلّ الملك فأعطاه، وإنّ أباك ملك ما لم‏ يملكه –  بعد جدّك رسول‏ الله صلّی الله علیه وآله - أحد قبله ولايملكه أحد بعده.
قسم به آن كسى كه دانه را شكافت و خلق را آفريد، سليمان بن داود از خداوند سلطنتى آنگونه درخواست كرد و خداوند به او عطا كرد، و همانا پدرت سلطنت دارد بر آنچه جز جدّت رسول خدا صلّی الله علیه وآله هيچ كس قبل از او و بعد از او نداشته و نخواهد داشت.
امام حسن علیه السلام عرض كرد: مى‏ خواهيم از كراماتى كه خداوند به تو بخشيده وتو را به آن برترى داده به ما نشان دهى.
فرمود: اگر خداى تبارك و تعالى بخواهد اين كار را مى كنم.

آنگاه برخاست، وضو گرفت، دو ركعت نماز خواند و خداوند را به دعاهائى‏ خواند كه آن را كسى نفهميد، سپس به طرف غرب اشاره ‏اى كرد، فوراً ابرى ازآن ناحيه آمد و بالاى سر ما ظاهر شد و كنار آن ابر ديگرى پديدار گشت. اميرالمؤمنين علیه السلام فرمود:

اى ابر، به اذن پروردگار متعال فرود آى.
پس ابر پائين آمد در حالى كه مى ‏گفت:

أشهد أن لا إله إلّا الله وأنّ محمّداً رسول ‏الله وأنّك خليفته‏ ووصيّه، [من شكّ فيك فقد ضلّ عن سبيل النجاة].
شهادت مى‏ دهم كه خدائى جز خداوند يكتا نيست، و محمّد فرستاده و تو جانشين و وصىّ او هستى، هر كس درباره تو شكّ كند از راه نجات و رستگارى دور افتاده است.

امام حسن علیه السلام مى فرمايد: سپس آن ابر روى زمين گسترده گرديد مانند آنكه سفره ‏اى را پهن كرده باشند و اميرالمؤمنين علیه السلام به آن جمع فرمود: روى اين ابر بنشينيد، هر كدام در جائى از آن نشستيم.
بعد به ابر ديگرى اشاره فرمود، او هم پائين آمد و همان گفتار ابر اوّل را گفت، اميرالمؤمنين علیه السلام تنها در آن نشست سپس كلماتى فرمود، و جهت ‏مسير را كه به طرف مغرب بود اشاره كرد، ناگهان بادى در زير ابرها پديدار شد و آنها را با ملايمت بالا برد.
من نگاهى به اميرالمؤمنين علیه السلام كردم، ديدم روى تختى نشسته است و نور از چهره مبارك او به حدّى مى ‏درخشد كه چشم طاقت ديدارش را ندارد.
امام حسن علیه السلام عرض كرد: اى امير مؤمنان، سليمان بن داود انگشترى‏ داشت كه به خاطر آن همه چيز از او فرمانبردارى مى‏ كردند، شما چه چيزى ‏داريد تا به آن وسيله از شما اطاعت كنند. فرمود:

أنا عين الله في أرضه، أنا لسانه الناطق في خلقه، أنا نور الله الّذي ‏لايطفى، أنا باب الله الّذي يؤتى منه وحجّته على عباده.
من چشم بيناى خداوند بر روى زمينم، و زبان گوياى او در ميان مردمان ‏هستم، من آن نور خداوندى هستم كه خاموشى ندارد، من آن درِ رحمت‏ الهى هستم كه بايد از آن وارد شوند، و من حجّت خداوند بر بندگانم.

سپس فرمود: آيا دوست داريد انگشتر سليمان بن داود را به شما نشان ‏دهم؟

عرض كرديم: بلى. امام علیه السلام دست مبارك خود را ميان جيبش كرد و انگشترى را كه از طلا بود و نگين ياقوت سرخ داشت  بر روى آن نوشته‏ شده بود: «محمّد و على» بيرون آورد.

سلمان گويد: ما از مشاهده آن تعجّب كرديم. فرمود:

از چه چيزى تعجّب مى ‏كنيد؟ از مثل من نشان دادن اين چيزها عجيب ‏نيست، امروز چيزهائى كه هرگز نديده ‏ايد به شما نشان خواهم داد.
و حديث را ادامه داد تا اينكه فرمود: آيا مى‏ خواهيد سليمان بن داود را ببينيد؟

عرض كرديم: بلى.
امام علیه السلام برخاست و ما به دنبال او به راه افتاديم تا اينكه ما را وارد باغى كرد كه‏ زيباتر از آن چشم ما نديده بود، در آنجا انواع ميوه‏ ها و انگورها بود، نهرها جريان داشت و پرندگان بر روى درختان باهم گفتگو مى ‏كردند، و وقتى آن‏ حضرت را ديدند اطراف او مى ‏چرخيدند و بالهاى خود را مى ‏جنباندند تاوسط آن باغ رسيديم، به تختى برخورد كرديم كه بر روى آن جوانى آرميده و دست خود را بر سينه ‏اش نهاده بود.
اميرالمؤمنين علیه السلام انگشتر را از جيب خود بيرون آورد و در انگشت او كه‏ سليمان بن داود بود قرار داد، فوراً حركتى كرد و از جا برخاست وعرض كرد:

السلام عليك يا أميرالمؤمنين، ووصيّ رسول ربّ العالمين، أنت‏ والله الصدّيق الأكبر والفاروق الأعظم، قد أفلح من تمسّك بك، وقد خاب وخسر من تخلّف عنك، وإنّي سألت الله بكم أهل البيت‏ فاُعطيت ذلك الملك.
سلام بر تو اى امير مؤمنان، و اى وصىّ فرستاده پروردگار عالميان، بخدا قسم تو بزرگترين راستگو، و بزرگترين جداكننده حقّ از باطل هستى، هركس دامن تو را گرفت رستگار شد و هر كس تو را رها كرد و از تو روى ‏برگردانيد زيانكار شد و به مقصد نرسيد، من خدا را به واسطه شما اهل‏ بيت خواندم و آن پادشاهى و سلطنت را به من عطا كرد.

سلمان گويد: همينكه گفتار سليمان را شنيدم نتوانستم خود را نگهدارم، بر روى قدم‏ هاى اميرمؤمنان افتادم، آنها را مى‏ بوسيدم و خداوند را سپاس ‏مى‏ گفتم كه به من لطف فرموده و مرا به ولايت اهل بيت همان كسانى كه خداهر گونه پليدى را از آن ها دور ساخته و وجود مبارك آن ها را از هر جهت پاك وپاكيزه آفريده هدايت نموده است.(1)
مؤلّف رحم الله گويد: سيّد هبة الله رحمه الله در كتاب «مجموع الرائق» اين حديث را به طور مفصّل ‏تر نقل كرده به طورى كه اين حديث و حديث بعدى را شامل مى ‏شود ودر آن ذكر شده است كه:
يأجوج و مأجوج را به آنها نشان داد، هر كدام از آنها 120 ذراع قد داشتند وبعضى از آنها شصت ذراع بودند، برخى از آنها يك گوش خود را زير خود فرش كرده و گوش ديگر را لحاف خود كرده بود، و آن سدّى كه بين ما و آنها قرار داشت ديدند، درختى را كه اميرالمؤمنين علیه السلام هر صبحگاه دو ركعت نماز زير آن مى‏ خواند مشاهده كردند و با آنها صحبت كرد و گفت: چهل صبحگاه‏ است كه ايشان نيامده و اينجا نماز نخوانده است، و نيز فرشته‏ اى را كه موكّل‏است به تاريكى شب، و يك دست او در مغرب و ديگرى در مشرق بود ديدند، و در آن حديث علم امير المؤمنين علیه السلام به ماوراى كوه قاف بيان شده، ونيز باقى‏ مانده قوم عاد و هلاكت ايشان را بعد از اختيار كه به آنها نشان داد ذكر شده است.
و در آخر حديث على علیه السلام به آنها فرموده است:

آيا مى ‏خواهيد شگفت ‏انگيزتر از آنچه ديديد به شما نشان دهم؟

عرض كرديم: هيچ كدام از ما بيشتر از اين تحمّل نداريم.(2)
مؤلّف؛ گويد: سلمان سلام الله عليه كسى است كه در مرتبه دهم ايمان قرارداشته، به بلاها و مرگ و ميرها دانا بوده، اسم اعظم مى‏ دانسته، و وقتى نزد امام ‏صادق صلوات الله عليه يادى از او به ميان مى ‏آمد در حقّش مى‏ فرمود:

صلوات الله على سلمان.
درود خدا و رحمت او بر سلمان.

او با همه اين اوصاف طاقت ندارد كه مناقب او  را آنگونه ببيند و تحمّل‏ كند، ما كه ذرّه‏ هاى بى‏ مقدار بلكه كمتر از آن هستيم و امثال ما چگونه ظرفيّت‏ پذيرش مناقب او را خواهيم داشت؟
از خداوند تبارك و تعالى درخواست مى‏كنم كه توفيق تصديق و قابليّت ‏پذيرش آن معارف را مرحمت فرمايد و به او پناه مى ‏برم از وسوسه ‏هاى‏ شيطان، و از ناسپاسى كردن و كفران.(3)
مرحوم سيد هاشم بحرانى پايان اين جريان را در كتاب مدينة المعاجز  اينگونه نقل كرده است؛ سلمان مى‏گويد:
مى‏ خواهيم برگرديم، فرمودند:
ان شاء الله آن را انجام مى‏ دهم، سپس به آن دو ابر اشاره كردند و آن ابرهاپايين آمدند و فرمود: برويد جاى خودتان بنشينيد، ما نيز نشستيم و ايشان نيزجاى خودشان نشستند، پس به باد امر فرمودند كه ما را به آسمان ببرد، باد نيزآمد و ابرها را بالا برد تا وقتى كه زمين را مانند درهمى ديديم، سپس ما را كمتراز چشم بر هم زدن در منزل امام على علیه السلام گذاشت و رسيدن ما به مدينه هنگام ‏ظهر بود كه مؤذّن اذان مى‏گفت و خارج شدن ما وقتى بود كه خورشيد بالا آمده ‏بود؛ در حالى كه تا كوه قاف پنج سال راه است؛ امّا فقط پنج ساعت از روز گذشته بود و ما خيلى تعجّب كرده بوديم، ايشان  به ما فرمودند:
تعجّب نكنيد، اگر مى‏ خواستم شما را كمتر از يك چشم به هم زدن دور  هفت‏ زمين و هفت آسمان  مى‏ گرداندم، عرض كرديم: اى اميرالمؤمنين! به خدا قسم‏ شما آيات عظمى و اسم اعظم خدا هستيد و معجزات را از پيامبر صلّی الله علیه وآله  به ارث‏ برده ‏ايد.(4)
دقّت در اين جريان مطالب مهمّى را آشكار مى‏ كند و كسانى كه در جستجوى حقايق عالم هستى هستند، بايد با فكر و انديشه در پيرامون اينگونه ‏جريانات، مطالب بسيار مهمّ و ارزنده‏ اى را به دست آورند.
همانگونه كه در اين روايت ديديد سفر فضايى حضرت اميرالمؤمنين ‏على علیه السلام با ابرهاى نورى پنج ساعت طول كشيده است، ولى حضرت‏ اميرالمؤمنين على علیه السلام فرمودند: اگر مى‏ خواستم شما را كمتر از يك چشم به هم‏ زدن دور هفت زمين و هفت آسمان مى‏ گرداندم.
بديهى است حضرت سليمان چنين قدرتى نداشته و قدرت و ملكى كه به ‏دست آورده به خاطر ولايت اهل بيت علیهم السلام بوده است، همانگونه كه در اين ‏جريان نقل كرديم به حضرت اميرالمؤمنين على علیه السلام عرض كرد: وانّي سألت الله ‏بكم اهل البيت فاعطيت ذلك الملك. من خدا را به واسطه شما اهل بيت علیهم السلام خواندم و آن پادشاهى و سلطنت به من داده شد.
بنابراين ملك و سلطنت حضرت سليمان به هيچ وجه قابل مقايسه باسلطنت و ملك اهل بيت علیهم السلام نيست؛ زيرا ملك آن بزرگواران مُلك عظيم است.
خداوند در قرآن كريم مى ‏فرمايد:

(ام يحسدون النّاس على ما آتاهم الله من فضله فقد آتينا آل ‏إبراهيم الكتاب والحكمة وآتيناهم ملكاً عظيماً)(5)
آيا حسادت مى ‏ورزند مردم بر آنچه خداوند از فضل خود به آنان داده است.پس به تحقيق كه ما به آل ابراهيم كتاب و حكمت داديم و به آنان ملك عظيم‏ داديم.

از نظر روايات ملك عظيم از آنِ اهل بيت علیهم السلام است و آنانند كه ملك سليمان ‏هيچگاه با ملك عظيم آنان قابل سنجش و مقايسه نيست.


(1) مدينة المعاجز: 244/1 ح 155.
(2)  مدينة المعاجز: 549/1 ح 351، محتضر: 74 - 71، بحار الأنوار: 33/27 ح5، نفس الرحمان: 119 - 117.
(3) قطره‏اى از درياى فضائل اهل بيت عليهم السلام: 1 / 313 ح 202.
(4) مدينة المعاجز: ج 1 ص 265، (ترجمه سيد غريب عساكره مجد).
(5) سوره نساء، آيه 54.




 

    بازدید : 15582
    بازديد امروز : 15635
    بازديد ديروز : 18311
    بازديد کل : 128760346
    بازديد کل : 89470133