امام صادق علیه السلام : اگر من زمان او (حضرت مهدی علیه السلام ) را درک کنم ، در تمام زندگی و حیاتم به او خدمت می کنم.
بخش اوّل : مناقب پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله وسلم

 بخش اوّل

رواياتى كه درباره پيامبر اكرم

حضرت محمّد صلّى اللَّه عليه و آله ‏و سلّم

وارد شده است

1 ـ در كتاب «امالى» از امام صادق عليه السلام نقل كرده است :

عربى باديه نشين به پيغمبر اكرم صلى الله عليه وآله وسلم عرض كرد : قيمت بهشت چيست ؟

فرمود : لا إله إلّا اللَّه يقولها العبد مخلصاً .

گفتن «لا إله إلّا اللَّه» است كه شخص آن را خالصانه بگويد .

عرض كرد : اخلاص آن چيست ؟

فرمود : العمل بما بعثت به، وحبّ أهل بيتي وإنّه لمن أعظم حقّها .

عمل كردن به آنچه به آن برانگيخته شده ام و دوستى اهل بيت من ، و دوستى ايشان از بزرگترين حقّ آن است.(1)

مؤلّف رحمه الله گويد: در حقيقت اخلاص فرموده اند: حقيقت آن اين ‏است كه بگوئى پروردگار من خداست سپس استقامت ورزى، و اينكه‏ عمل را براى خدا انجام دهى و دوست نداشته باشى كه بر آن ستايش ‏شوى.(2)

و در تفسير اخلاص، پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله وسلم فرموده است:

المخلص الّذي لايسأل الناس شيئاً حتّى يجد، وإذا وجد رضي، وإذا بقي‏عنده شي‏ء أعطاه في اللَّه، فإن لم يسأل المخلوق فقد أقرّ للَّه عزّوجلّ بالعبوديّة، وإذا وجد فرضي فهو عن اللَّه راض واللَّه تبارك وتعالى عنه راض، وإذا أعطى للَّه ‏عزّوجلّ فهو على حدّ الثقة بربّه عزّوجلّ.

مخلص ؛ كسى است كه چيزى از مردم درخواست نمى‏ كند تا اينكه آن را بيابد، و وقتى ‏آن را دريافت خشنود گردد و هنگامي كه چيزى نزد او باقى ماند در راه خدا بخشش كند.

اگر از مخلوق چيزى درخواست نكرد براى خداوند عظيم الشأن به عبوديّت اقرار كرده، و وقتى يافت و خشنود شد از خدا خشنود گشته، و خداوند تبارك و تعالى از او خشنود شده ‏است، و چون در راه خدا چيزى بخشش كرد علامت اطمينان او به پروردگار است.(3)

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

2 ـ  در كتاب «عيون اخبار الرضا عليه السلام» از اباصلت هروى، از حضرت رضا عليه السلام و آن حضرت از پدرانش:، از اميرالمؤمنين عليه السلام نقل كرده اند كه رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم فرمود:

خداوند برتر از من كسى را نيافريده، و گرامى ‏تر از من نزد او كسى نيست.

اميرالمؤمنين عليه السلام فرمود: عرض كردم يا رسول اللَّه، شما برتر هستيد يا جبرئيل؟ 

فرمود: يا عليّ؛ إنّ اللَّه تبارك وتعالى فضّل أنبياءَه المرسلين على ملائكته ‏المقرّبين، وفضّلني على جميع النبيّين والمرسلين، والفضل بعدي لك يا عليّ، وللأئمّة من بعدك، وإنّ الملائكة لخدّامنا وخدّام محبّينا.

اى على ؛ خداوند تبارك و تعالى پيامبران مرسل را بر فرشتگان مقرّب خود برترى داده ‏است و مرا بر تمام پيغمبران و رسولان برترى داده است و بعد از من فضل و برترى براى توو امامان بعد از تو است و همانا فرشتگان خدمتگزار ما و دوستان ما هستند. 

اى على، فرشتگانى كه عرش باعظمت الهى را بر دوش گرفته اند و آنها كه اطراف عرشند به حمد و ستايش ‏پروردگار او را تسبيح مى‏ كنند و براى آنها كه ايمان به ولايت ما اهل بيت آورده اند از خدا آمرزش مى‏ طلبند.

يا عليّ، لولا نحن ما خلق اللَّه آدم، ولا حوّاء، ولا الجنّة ولا النار، ولا السماء ولا الأرض.

اى على، اگر ما نبوديم خدا آدم و حوّا، بهشت و دوزخ، آسمان و زمين را نمى ‏آفريد.

چگونه ما برتر از فرشتگان نباشيم در حالى كه نسبت به معرفت پروردگار و تسبيح و تهليل و تقديس او از آنها پيشى گرفتيم، زيرا اوّل چيزى كه خداوند آفريد ارواح ما بود، ما را به توحيد و ستايش خود گويا نمود، سپس فرشتگان‏ را آفريد، آنها وقتى ارواح ما را نور يگانه اى مشاهده كردند امر ما را بزرگ شمردند،  ما تسبيح حق تعالى كرديم تا بدانند كه ما خلقى هستيم كه آفريده شده ايم و او منزّه از صفات ما است، به تسبيح ما فرشتگان تسبيح گفتند و او را از صفات ما پاك و منزّه دانستند.

و وقتى عظمت شأن ما را مشاهده كردند حق تعالى را تهليل كرديم تا فرشتگان بدانند خدائى جز خداى ‏بى‏ همتا نيست و ما بندگان او هستيم و خدائى نيستيم كه همراه با او يا بعد از او عبادت ما واجب باشد، پس فرشتگان «لا إله إلاّ اللَّه» گفتند، و وقتى بزرگى محلّ و موقعيّت ما را مشاهده كردند تكبير گفتيم تا فرشتگان بدانند خداوند بزرگتر از آن است كه كسى جز به سبب او به شأن و مقام بزرگى برسد.

و وقتى عزّت و قوّت ما را مشاهده كردند گفتيم: «لا حول ولا قوّة إلّا باللَّه» تا اينكه فرشتگان بدانند هيچ نيرو و قدرتى جز بسبب خداوند نيست. و وقتى نعمتى را كه خدا بما داده و وجوب اطاعت ما را مشاهده كردند گفتيم: الحمد للَّه، تا فرشتگان بدانند حمد و ستايش به خاطر نعمت‏ها سزاوار پروردگار متعال است، آنها هم گفتند : الحمد للَّه.

پس فرشتگان به سبب ما به شناخت توحيد، تسبيح، تهليل، تحميد و تمجيد خداوند هدايت شدند.

ثمّ إنّ اللَّه تبارك وتعالى خلق آدم فأودعنا صلبه، وأمر الملائكة بالسجود له‏ تعظيماً لنا وإكراماً،

سپس خداوند تبارك و تعالى آدم را آفريد و ما را در صلب او به وديعه‏ نهاد و آنگاه فرشتگان خود را دستور داد تا او را به خاطر تعظيم و بزرگداشت ما كه در صلب‏ او بوديم سجده كنند.

پس سجود آنها براى خداوند بخاطر عبادت و پرستش و براى آدم بخاطر اطاعت پروردگار و احترام او بود، زيراما در صلب او بوديم، پس چگونه ما برتر از فرشتگان نباشيم در حالي كه همه آنها به آدم سجده(4) كردند.(5)

و بعضى از مدح كنندگان چه نيكو سروده اند:

تصاعدت في مراقي العزّ رتبتهم               فظنّ أنّهم للَّه أقران

           فلاتقس فضلهم للأنبياء أجل                فإنّ سلمانهم بعد تصغير سليمان

رتبه ايشان در درجات عزّت و عظمت بالا رفت كه گمان مى ‏رفت براى خداوند اينها قرين باشند.

فضل و برترى آنها را با انبياء قياس نكن، همانا سلمانِ آنها را اگر كوچك كنى سليمان‏ مى‏ شود.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

3 ـ على بن ابراهيم قمى رحمه الله از امام صادق عليه السلام نقل كرده است:

ابليس (لعنت خدا بر او باد) نزد حضرت موسى عليه السلام آمد در حالي كه او به مناجات با پروردگار مشغول بود، فرشته اى از فرشتگان گفت: واى بر تو چه اميدى نسبت به او دارى و او در حال مناجات با خداوند است؟

گفت: همان اميدى كه به آدم داشتم و او در بهشت ساكن بود.

و از آنچه خداوند به حضرت موسى عليه السلام فرموده اينست كه:

اى موسى، نماز را قبول نمى‏ كنم مگر از كسى كه براى عظمت من فروتنى داشته باشد، و قلب او خوف مرا در برداشته باشد، روزش را به ياد من سپرى كند و در حالي كه اصرار و پافشارى به خطا و گناه دارد شب نكند، و حقّ ‏اولياء و دوستان مرا بشناسد.

حضرت موسى عرض كرد: آيا مقصودت از اولياء و دوستانت، حضرت ابراهيم، اسحاق و يعقوب است؟

فرمود: آنها از اولياى من مى‏ باشند ولى مقصود من آن كسى است كه بخاطر او آدم و حوّا را آفريدم و بهشت ودوزخ را خلق كردم.

عرض كرد: اى پروردگار من، او را معرّفى كن.

فرمود: او محمّد و نام ديگرش احمد است، اسم او را از اسم خودم مشتق كردم، زيرا من محمودم و او محمّد است.

موسى عرض كرد: پروردگارا، مرا از امّت او قرار بده.

فرمود: يا موسى، أنت من اُمّته إذا عرفته وعرفت منزلته ومنزلة أهل بيته، إنّ‏مثله ومثل أهل بيته فيمن خلقت كمثل الفردوس في الجنان، لاينتثر ورقها ولايتغيّر طعمها.

اى موسى، اگر او و مقام و مرتبه‏ اش را و نيز مرتبه و مقام اهل بيتش را بشناسى تو از امّت ‏او خواهى بود. مثَل او و مثل اهل بيت او در ميان مخلوقات من، مثل فردوس در ميان بهشت‏ است، برگهاى آن نمى ريزد و طعم آن تغيير نمى‏ كند (همواره ثابتند و هيچگاه دچار لغزش وانحراف نمى‏ شوند).

كسى كه آنها را بشناسد و به حقّ آنها معرفت داشته باشد در مواضع جهل و نادانى براى او علم و دانش و درجاى ظلمت و تاريكى برايش نور و روشنائى قرار مى‏ دهم، قبل از اينكه مرا بخواند او را اجابت كنم و قبل از اينكه ازمن درخواست كند به او عطا كنم.

اى موسى، وقتى ديدى فقر و تنگدستى به تو روى آورده، بگو: مرحبا به علامت بندگان صالح، و وقتى ديدى‏ مال و ثروت به تو روى آورده، بگو: اين بر اثر گناهى است كه عقوبت آن پيشى گرفته است.

اى موسى، دنيا مكان عقوبت است، آدم را در آن عقوبت كردم و وقتى خطا كرد كيفر دادم. دنيا و آنچه در آن‏است جز آنچه را كه براى من باشد و به من مربوط باشد مورد لعن خود قرار دادم.

اى موسى، بندگان صالح در دنيا به مقدار معرفت و شناختى كه نسبت به آن داشتند زهد ورزيدند و بى رغبتى‏ به آن نشان دادند، و ديگران به اندازه جهالت و نادانى ايشان نسبت به آن، ميل و رغبت به آن پيدا كردند، و هيچ يك‏از مخلوقاتم آن را بزرگ نشمرد و من چشم او را به آن روشن كنم، و هيچ كس آن را كوچك نشمرد مگر اينكه او را ازآن بهره مند كردم.

   سپس امام صادق عليه السلام فرمود:

اگر مى ‏توانيد كارى كنيد كه شما را نشناسند آن كار را انجام دهيد، و ضررى نمى‏ كنيد اگر مردم شما را مدح و ثنا نكنند، و براى شما هيچ اشكالى ندارد مردم شما را سرزنش كنند در حالى كه نزد خداوند مورد مدح و ستايش قرارگيريد. همانا اميرالمؤمنين عليه السلام فرموده است:

لا خير في الدنيا إلاّ لأحد رجلين: رجل يزداد كلّ يوم إحساناً، ورجل يتدارك‏ منيته بالتوبة، وأنّى له بالتوبة، واللَّه لو سجد حتّى ينقطع عنقه ما قبل اللَّه منه إلّا بولايتنا أهل البيت.

خيرى در دنيا جز براى دو نفر نيست: يكى آنكه هر روز احسان جديدى به خوبى‏ هايش‏ زياد كند، و يكى آنكه گذشته ‏اش را با توبه جبران كند، و كجا مى‏ تواند توبه كند؟ بخدا قسم ‏اگر سجده كند بحدّى كه گردنش جدا گردد خداوند از او نمى ‏پذيرد مگر ولايت ما اهل بيت‏ را داشته باشد.

آگاه باشيد، كسى كه حق ما را بشناسد و اميد پاداش و ثواب در مورد ما داشته باشد به مقدار خوراكش - پنج سير- در هر روز، و آنچه عورت او را بپوشاند و سرّ او را پنهان كند (كنايه از خانه اى كه سقف داشته باشد) خشنود باشد، وايشان با اين وصف خائف و مضطرب باشند.(6)

مؤلّف رحمه الله گويد: فيض قدس سره اين روايت را نقل كرده و در آخر روايت ‏اين اضافه را آورده است:

دوست دارند كه بهره و نصيب آنها از دنيا اين مقدار باشد، و خداى تبارك و تعالى آنها را در قرآن چنين توصيف‏ نموده است:

«الَّذينَ يُؤْتوُن ما آتوُا وَقُلُوبُهم وَجِلَة»(7) «آنانكه آنچه وظيفه بندگى است بجاى ‏آورده و باز دلهايشان ترسناك است».

آن عملى را كه آورده اند و انجام داده اند چيست؟

فرمود: اطاعت پروردگار با محبّت و ولايت، و ترسانند از آنكه پذيرفته نشود، و بخدا قسم ترس آنها ترس از اين‏ نيست كه آيا راه صحيح پيموده اند يا نه؟ بلكه ترس آنها از اين است كه مبادا در محبّت و اطاعت ما كوتاهى كرده ‏باشند.

سپس فرمود: اگر مى‏ توانى از خانه ات خارج نشوى، خارج نشو، زيرا وقتى بيرون رفتى بر تو واجب مى‏ شود غيبت نكنى، دروغ نگوئى، حسد نورزى، سستى و تنبلى نكنى، خودنمائى و ظاهرفريبى نكنى، و به مردم خدعه ونيرنگ نزنى.

بعد فرمود: بهترين عبادتگاه مسلمان خانه او است، در آن مى تواند چشم، زبان، تمايلات و اعضاء شهوانى خودرا حفظ كند.

كسى كه در دل به نعمت خدا پى ببرد و آن را بشناسد سزاوار زيادى نعمت از طرف پروردگار مى‏گردد قبل ازآنكه شكر آن نعمت را بر زبان جارى كند، و كسى كه خود را از ديگرى برتر بپندارد از متكبّرين است.

عرض كرد: فضل و برترى خود را در عافيتى كه نصيب او شده مى‏ بيند، زيرا او را در حال ارتكاب معاصى ‏مشاهده مى‏ كند.

فرمود: هيهات، چه بسا گناه او را خدا بيامرزد و تو را براى حساب نگهداشته باشند، آيا قصّه ساحران موسى را نخوانده ‏اى؟

سپس فرمود: چه بسيارند اشخاصى كه بخاطر نعمتى كه پروردگار به آنها عنايت كرده دچار غفلت و غرور شده ‏اند، و چه بسيارند كسانى كه به خاطر پوشش الهى غافلگير شده اند، و چه بسيارند كسانى كه ثنا و مدح مردم آنها رادچار عجب كرد. سپس فرمود:

إنّي لأرجو النجاة لمن عرف حقّنا من هذه الاُمّة إلاّ لأحد ثلاثة: صاحب ‏سلطان جائر وصاحب هوى فاسد، والفاسق المعلن.

من اميد نجات دارم براى كسانى از اين امّت كه حقّ ما را مى‏ شناسند مگر براى سه طايفه: آنها كه سلطنت ظالمانه دارند، و آنها كه داراى هواها و خواهشهاى فاسدند، و كسى كه علنى‏و آشكارا زشتيها را مرتكب مى‏ شود.

سپس اين آيه را تلاوت فرمود: «قُلْ إنْ كُنْتُم تُحِبُّونَ اللَّه فَاتَّبِعُوني يُحْبِبْكُم اللَّه»(8) «بگواگر خدا را دوست داريد از من پيروى كنيد تا خدا شما را دوست داشته باشد».

بعد فرمود: اى حفص، محبّت و دوستى برتر از خوف و ترس است. سپس فرمود: واللَّه ما أحبّ اللَّه من‏أحبّ الدنيا ووالى غيرنا، ومن عرف حقّنا وأحبّنا فقد أحبّ اللَّه تبارك وتعالى.

به خدا قسم ؛ كسى كه محبّت دنيا داشته و ولايت غير ما را بپذيرد دوستى خدا را نخواهد داشت، و كسى كه حقّ ما را شناخته و ما را دوست داشته باشد خداى تبارك و تعالى رادوست دارد.

در اين هنگام شخصى گريه كرد، حضرت فرمود: آيا گريه مى‏ كنى؟ اهل آسمان و زمين اگر همگى ناله و زارى ‏كنند در پيشگاه پروردگار كه ترا از آتش نجات دهند و داخل بهشت كنند شفاعت آنها در مورد تو پذيرفته نمى شود.

سپس فرمود: اى حفص، همواره بدنبال باش و خودت را در رأس امور قرار نده (به دنبال رياست طلبى نباش).

اى حفص، پيغمبر اكرم صلى الله عليه وآله وسلم فرموده است: كسى كه از خدا ترسيد، زبان او از كار افتاد.

بعد فرمود: حضرت موسى بن عمران عليه السلام روزى اصحابش را موعظه مى ‏فرمود يكى از آنها برخاست و پيراهن‏ خود را شكافت، پروردگار متعال به حضرت موسى پيغام فرستاد: به اين بنده ما بگو: پيراهن خود را نشكافد قلب خودرا براى ما باز كند (تا گفتار ما و مواعظ ما در آن جاى بگيرد).

سپس فرمود: موسى بن عمران عليه السلام از كنار يكى از اصحابش گذشت و او در سجده بود، بعد از انجام كارش‏ برگشت و هنوز او در حال سجده بود، فرمود: اگر حاجت تو در دست من بود آن را برآورده مى كردم. از طرف پروردگاربه او خطاب شد:

يا موسى، لو سجد حتّى ينقطع عنقه ما قبلته حتّى يتحوّل عمّا أكره إلى ما أحبّ. اى موسى، اگر سجده ‏اش را بقدرى طولانى كند كه گردنش جدا گردد او را نمى‏ پذيرم‏ تا فكر و قلبش را از آنچه مورد اكراه و ناخشنودى من است به آنچه آن را دوست دارم تغيير دهد.(9)

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

4 ـ در كتاب «تفسير امام عسكرى عليه السلام» از آن حضرت نقل شده است كه‏ فرمود:

جبرئيل محضر رسول اكرم صلى الله عليه وآله وسلم شرفياب شد در حالى كه آن حضرت عباى سفيدرنگ كوفى را بر روى خود و اميرالمؤمنين، فاطمه، حسن و حسين: كشيده بود و مى‏ فرمود:

اللهمّ هؤلاء أهلي، أنا حرب لمن حاربهم، وسلم لمن سالمهم.

بار پروردگارا ؛ اينها اهل بيت من هستند، جنگ با آنها جنگ با من و صلح و سازش با آنها سازش با من است.

جبرئيل عرض كرد: اى رسول خدا ؛ مرا هم از خودتان قرار دهيد. فرمود: تو از ما هستى.

عرض كرد: اجازه مى‏ فرمائيد عبا را كنار زده و داخل شوم؟ فرمود: بلى. جبرئيل در آن عبا وارد شد و سپس خارج‏ گرديد و به سوى آسمان به طرف ملكوت اعلى كه جايگاه فرشتگان است بالا رفت در حالي كه به زيبائى ودرخشندگى او افزوده شده بود.

فرشتگان  عرض كردند: با جمالى نورانى‏ تر از سابق كه از نزد ما رفتى برگشته اى؟

فرمود: چگونه اين طور نباشد در حالي كه شرافت يافتم به اينكه از آل محمّد و اهل بيت او قرار داده شدم. فرشتگان در ملكوت آسمانها و حجابها و كرسى و عرش گفتند: اين شرف سزاوار تو است كه همان طور كه گفتى‏ بوده باشى.(10)

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

5 - در كتاب «محاسن» آمده است: زنى از طايفه جنّ نزد رسول اكرم‏ صلى الله عليه وآله وسلم رسيده و به آن حضرت ايمان آورد و اسلام نيكوئى پيدا كرد، در هر هفته يك‏ بار خدمت حضرت شرفياب مى شد، مدّت چهل روز گذشت كه ‏آنجا ديده نشد و سپس حضور يافت. حضرت از علّت تأخير او سئوال‏ فرمود.

   عرض كرد: اى رسول خدا ؛ به دريائى كه احاطه بر اين دنيا داردبراى انجام كارى رفته بودم، بر ساحل آن دريا سنگ سبز بزرگى ديدم كه ‏بر روى آن شخصى نشسته بود، دو دستش را براى دعا بالا برده بود ومى‏ گفت:

اللهمّ إنّي أسألك بحقّ محمّد وعليّ وفاطمة والحسن والحسين‏ عليهم السلام إلّا ماغفرت لي.

خداوندا ! ترا به حقّ محمّد، على، فاطمه، حسن و حسين قسم مى‏ دهم كه مرا بيامرزى.

   از او سئوال كردم: تو كيستى؟ گفت: من ابليس ‏ام.

   گفتم: اينها را كه نام بردى از كجا مى‏ شناسى؟ گفت: پروردگارم را برروى زمين فلان مقدار سال و در آسمان فلان مقدار سال عبادت كردم، درآسمان ستون و پايه اى را نديدم مگر اينكه بر آن نوشته شده بود:

لا إله إلاّ اللَّه، محمّد رسول اللَّه، عليّ أميرالمؤمنين، أيّدته به.

خدائى جز خداى يگانه نيست، محمّد فرستاده پروردگار است، على امير و فرمانرواى‏ مؤمنان است، پيغمبرم را به او تأييد و يارى نمودم.(11)

مؤلّف رحمه الله گويد: اين روايت در كتاب «خصال» با كمى تفاوت از امام‏ صادق عليه السلام نقل شده و قسمت آخر روايت چنين است:

خداوندا ! وقتى به قسمى كه درباره من خورده ‏اى جامه عمل پوشيدى و مرا در جهنّم داخل كردى، از تو درخواست مى ‏كنم به حقّ محمّد، على، فاطمه، حسن و حسين (عليهم السلام) مرا از آن رهائى بخشيده و با آنها محشور فرمائى.

به او گفتم: اى حارث (نام ابليس است) اين نام‏هائى كه خدا را به آنها خواندى چيست؟

به من گفت: هفت هزار سال قبل از آفرينش آدم بر ساق عرش الهى اين نام‏ها را ديدم، دانستم اينها عزيزترين‏ آفريده خدايند و نزد او گرامى هستند لذا به حقّ آنها از خدا مسألت مى‏ نمايم.

پيغمبر اكرم صلى الله عليه وآله وسلم فرمود:

واللَّه لو أقسم أهل الأرض بهذه الأسماء لأجابهم،

بخدا قسم اگر اهل زمين خدا رابه اين نامها قسم دهند و دعا كنند خدا آنها را اجابت فرمايد.(12)

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

6 - در كتاب «مصباح الأنوار» از مفضّل نقل كرده است كه گفت: روزى‏ خدمت امام صادق عليه السلام رسيدم، آن حضرت به من فرمود:

اى مفضّل ! آيا محمّد، على، فاطمه، حسن و حسين: را آن طور كه بايد شناخته اى، و به حقيقت معرفت آنها رسيده‏ اى؟

عرض كردم: اى سرور من، حقيقت معرفت آنها چگونه است؟ فرمود:

يا مفضّل ! من عرفهم كنه معرفتهم كان مؤمناً في السنام الأعلى.

اى مفضّل ! هر كه آنها را به حقيقت معرفت بشناسد مؤمن است و در درجات بالاى‏ايمان قرار دارد.

مفضّل مى‏ گويد: عرض كردم: اى سرور من، آن را به من بشناسان.

فرمود: يا مفضّل ! تعلم أنّهم علموا ما خلق اللَّه عزّوجلّ وذرأه وبرأه، وأنّهم‏ كلمة التقوى، وخزّان السماوات والأرضين والجبال والرمال والبحار، وعلموا كَم‏في السماء من نجم وملك، ووزن الجبال وكيل ماء البحار وأنهارها وعيونها؛ وماتسقط من ورقة إلّا علموها، ولا حبّة في ظلمات الأرض ولا رطب ولا يابس إلّافي كتاب مبين وهو في علمهم وقد علموا ذلك.

اى مفضّل ! بدانى آنها آنچه را كه خداوند آفريده و از عدم و نيستى به وجود آورده است ‏مى ‏دانند، آنها مظهر تقوا و خزانه‏ دار آسمانها و زمين‏ها و كوهها و صحراها و درياها هستند، و مى ‏دانند چه مقدار ستاره و چه اندازه فرشته در آسمان است، وزن كوه‏ها و اندازه آب ‏درياها و رودخانه ها و چشمه ها را مى‏ دانند، هر برگى از درختى مى‏ افتد آن را خبر دارند، هر دانه اى كه در تاريكى‏ هاى زمين قرار گرفته آن را مى‏ دانند، و هيچ تر و خشكى نيست مگر اينكه در كتاب مبين يعنى در علم آنها نقش بسته و آن را مى ‏دانند. 

عرض كردم: اى سرور من ؛ آن را فهميدم و اقرار كرده و به آن ايمان آوردم.

حضرت فرمود: بلى درست گفتى اى مفضّل، اى بزرگوار، اى نعمت داده‏ شده و اى پاكمرد، پاك شدى و بهشت‏ براى تو و ديگر اشخاصى كه چنين ايمانى داشته باشند گوارا باد.(13)

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

7 - شيخ صدوق رحمه الله در كتاب «امالى» از امام باقر عليه السلام و آن حضرت از پدربزرگوارش، از جدّش: نقل كرده است كه رسول اكرم صلى الله عليه وآله وسلم فرمود:

من أراد التوسّل إليّ وأن تكون له عندي يد ينتقع بها يوم القيامة، فليصل ‏أهل بيتي، ويدخل السرور عليهم.(14)

هر كه مى‏ خواهد به من تقرّب پيدا كند و حقّى بر من داشته باشد كه فرداى قيامت از آن بهره‏ مند شود بايد به اهل بيت من احسان كند و سبب خشنودى آنها را فراهم آورد.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

8 - برقى رحمه الله در كتاب «محاسن» از امام باقر عليه السلام نقل مى‏ كند كه فرمود:

هنگامى كه قيامت فرا رسد خداوند تمام مخلوقاتش را از ابتداى خلقت تا انتهاى آن در محلّى جمع كند، ندا كننده ‏اى در آن هنگام فرياد برآورد: هر كس بر رسول اكرم صلى الله عليه وآله وسلم حقّى دارد بپا خيزد، پس عدّه ‏اى از جا برخيزند، از آنها سئوال شود: حقّ شما بر پيامبر چيست؟

در جواب مى‏ گويند: كنّا نصل أهل بيته من بعده.

ما بعد از آن حضرت به اهل بيت او احسان مى ‏كرديم.

به آنها گفته شود: اذهبوا فطوفوا في الناس فمن كانت له عندكم يد فخذوا بيده‏ فأدخلوه الجنّة.

برويد و در ميان مردم بگرديد هر كس به شما لطفى كرده و نعمتى بخشيده دست او راگرفته وارد بهشت كنيد.(15)

در روايت ديگرى از آن حضرت نقل شده است كه فرمود:

من اصطنع إلى أحد من أهل بيتي يداً اُكافيه يوم القيامة.(16)

هر كس به يكى از اهل بيت من نعمتى بخشيده و احسانى كرده فرداى قيامت من او راپاداش خواهم داد.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

9 - در كتاب «تفسير امام حسن عسكرى عليه السلام» آن حضرت در ضمن‏ روايتى طولانى كه مربوط به گرفتن ميثاق پروردگار از بندگانش مى‏ باشد فرمايش خداوند تبارك و تعالى را نقل مى‏ كند كه فرمود:

يا آدم! لو أحبّ رجل من الكفّار أو جميعهم رجلاً من آل محمّد وأصحابه ‏الخيّرين، لكافأه اللَّه عن ذلك بأن يختم له بالتوبة والإيمان ثمّ يدخله اللَّه الجنّة.

اى آدم ! اگر يكى از كفّار يا تمامى كافران يكى از اهل بيت پيغمبر و اصحاب خوب آن‏ حضرت را دوست داشته باشد خداوند اين عملش را جبران مى ‏كند به اينكه سرانجام توفيق ‏توبه كردن و ايمان آوردن به او عنايت مى‏ كند، و سپس او را به بهشت خود وارد مى‏ كند.(17)

خداوند بر هر يك از دوستان محمّد و آل محمّد و اصحاب آن بزرگوار رحمتى سرازير مى‏ كند كه اگر به تعداد خلائق پروردگار از ابتداى آفرينش تا آخر روزگار تقسيم شود و همگى آنها كافر باشند تمام آنها را كفايت مى ‏كند و به‏ سرانجام نيكو كه ايمان به خداوند است مى‏ كشاند تا اينكه بسبب آن سزاوار بهشت گردند.

ولو أنّ رجلاً يبغض آل محمّد وأصحابه الخيّرين أو واحداً منهم، لعذّبه اللَّه‏ عذاباً لو قسّم على مثل عدد ما خلق اللَّه لأهلكهم اللَّه أجمعين.

و اگر شخصى با اهل بيت پيغمبر و اصحاب خوب او يا يكى از آنها دشمنى كند خداوند او را مبتلا به عذابى كند كه اگر بر همه آفريدگان تقسيم شود تمام آنها هلاك خواهند شد.(18)

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

10 - شيخ صدوق رحمه الله در كتاب «خصال» از حضرت رضا عليه السلام، از پدران ‏بزرگوارش: نقل كرده كه پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله وسلم فرموده است:

أربعة أنا الشفيع لهم يوم القيامة ولو آتوني بذنوب أهل الأرض: المعين‏ لأهل بيتي، والقاضي لهم حوائجهم عند ما اضطرّوا إليه، والمحبّ لهم بقلبه‏ ولسانه، والدافع عنهم بيده.

فرداى قيامت براى چهار گروه شفاعت خواهم كرد گرچه با گناهان اهل زمين بر من‏ وارد شوند: آنان كه به اهل بيت من كمك كرده اند، و كسانى كه هنگام احتياج حوائج آنها را برآورده كرده اند، و آنها كه به قلب و زبان خود با اهل بيت من دوستى كرده اند، و كسانى كه ‏از ايشان با نيروى خود دفاع نموده و آنها را حمايت كرده اند.(19)

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

11 - اربلى رحمه الله در كتاب «كشف الغمّه» از مسند احمد بن حنبل، از ابن‏ مسعود نقل كرده كه پيغمبر اكرم صلى الله عليه وآله وسلم فرموده است:

حبّ آل محمّد يوماً خير من عبادة سنة، ومن مات عليه دخل الجنّة.(20)

يك روز دوستى آل محمّد: از يك سال عبادت بهتر است و هر كه با دوستى آل محمّد: از دنيا رود وارد بهشت مى‏ شود.

و در همان كتاب از ابو هريره نقل كرده است كه رسول اكرم صلى الله عليه وآله وسلم فرمود:

خيركم [منّي] خيركم لأهلي.(21)

بهترين شما نزد من كسى است كه نسبت به اهل بيت من بهتر باشد.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

 12- راوندى رحمه الله در كتاب «نوادر» از امام صادق عليه السلام، از پدرانش: نقل كرده ‏است كه پيغمبر اكرم صلى الله عليه وآله وسلم فرمود:

أثبتكم على الصراط أشدّكم حبّاً لأهل بيتي ولأصحابي.(22)

ثابت‏ترين شما بر صراط (23) كسى است كه محبّت و دوستى او به اهل بيت من شديدتر وبيشتر باشد.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

13 - شيخ صدوق رحمه الله در كتاب «خصال» از امام باقر عليه السلام، از پدرانش:، از امام‏ حسين عليه السلام نقل كرده است كه پيغمبر اكرم صلى الله عليه وآله وسلم فرمود:

حبّي وحبّ أهل بيتي نافع في سبعة مواطن، أهوالهنّ عظيمة: عند الوفاة، وفي القبر، وعند النشور، وعند الكتاب، وعند الحساب، وعند الميزان وعندالصراط.(24)

محبّت من و اهل بيت من در هفت جايگاه كه ترس و وحشت آن زياد است سود مى‏ بخشد: هنگام مرگ، در ميان گور، وقت رستاخيز، زمانى كه نامه اعمال را بدست آدمى ‏مى‏ دهند، هنگام محاسبه اعمال، وقت سنجش كارهاى خوب و بد، و زمان عبور از صراط.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

14 - برسى رحمه الله در كتاب «مشارق الأنوار» از ابن عبّاس نقل كرده است كه ‏فرمود: بر درب‏هاى بهشت نوشته شده است:

«لا إله إلاّ اللَّه، محمّد رسول اللَّه، عليّ وليّ اللَّه، فاطمة خيرة اللَّه، الحسن‏ والحسين صفوة اللَّه، على محبّيهم رحمة اللَّه، وعلى مبغضيهم لعنة اللَّه».

«خدائى جز خداى يگانه نيست، محمّد فرستاده خداست، على‏ صاحب ولايت از طرف خداست، فاطمه انتخاب شده خداوند است، حسن و حسين برگزيدگان خدا هستند، رحمت خدا شامل حال دوستان‏ ايشان، و لعنت خدا بر دشمنانشان باد».(25)

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

15 - ابن شهر آشوب رحمه الله از رسول اكرم صلى الله عليه وآله وسلم نقل مى‏ كند كه فرمود:

اى اباذر ! هنگامى كه در آسمان‏ها سير داده شدم، فرشته اى را ديدم كه بر تختى از نور نشسته و بر روى سرش‏تاجى از نور بود، يكى از دو پاى او در طرف مشرق و ديگرى در طرف مغرب بود، در مقابل او تخته اى بود كه به اونگاه مى‏ كرد و تمام دنيا پيش روى او و مخلوقات بين دو زانوى او و دو دستش به مشرق و مغرب مى‏ رسيد.

گفتم: اى جبرئيل، اين كداميك از فرشتگان است؟ در ميان ملائكه پروردگارم بزرگتر از اين مخلوقى نديده ام.

عرض كرد: اين ملك ‏الموت عزرائيل است، نزديك شو و بر او سلام كن، به او نزديك شدم و گفتم: سلام بر تواى دوست من، اى ملك الموت.

عرض كرد: وعليك السلام يا أحمد، ما فعل ابن عمّك عليّ بن أبي طالب عليه السلام؟ درود و سلام بر شما اى احمد، از پسر عمويت على عليه السلام چه خبر؟ او چه مى‏ كند؟

گفتم: آيا پسر عموى مرا مى‏ شناسى؟ عرض كرد:

وكيف لا أعرفه، فإنّ اللَّه جلّ جلاله وكّلني بقبض أرواح الخلائق، ماخلا روحك وروح عليّ بن أبي طالب عليه السلام، فإنّ اللَّه يتوفّاهما بمشيّته.

چگونه او را نشناسم در حالى كه خداوند تبارك و تعالى مرا مأمور گرفتن ارواح همه ‏بندگانش جز روح شما و روح على بن ابى ‏طالب عليه السلام نموده است؟ اين دو روح مقدّس را خداوند به مشيّت خود خواهد گرفت.(26)

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

16 - از پيغمبر اكرم صلى الله عليه وآله وسلم در تفسير آيه شريفه «قُلْ لا أسْألُكُم عَلَيْه أجْراً إلَّاالمَوَدَّة فِي القُرْبى»(27) «بگو از شما اجرت و پاداشى جز مودّت و دوستى‏ اهل بيتم را درخواست نمى‏ كنم»، روايت شده است كه فرمود:

من در قيامت براى چهار طايفه شفاعت مى‏ كنم گرچه با گناه اهل دنيا وارد محشر شوند:

رجل نصر ذرّيّتي، ورجل بذل ماله لذرّيّتي عند الضيق، ورجل أحبّ ذرّيّتي‏ باللسان والقلب، ورجل سعى في حوائج ذرّيّتي إذ طردوا أو شردوا.

آن كس كه ذريّه و فرزندان مرا يارى كند، كسى كه مال خود را به ذريّه من در حال‏ تنگدستى ببخشد، كسى كه با ذريّه و اولاد من با زبان و قلب خود دوستى كند، و كسى كه‏ حاجت فرزندان مرا به هنگام پراكندگى و آوارگى آنها برآورده نمايد.(28)

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

17 - شيخ صدوق قدس سره از ابوذر رحمه الله نقل كرده است كه گفت: از رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم شنيدم كه مى‏ فرمود:

اسرافيل بر جبرائيل مباهات كرد و گفت: من از تو بهتر هستم.

جبرائيل گفت: چگونه و به چه دليل تو از من بهترى؟

گفت: به خاطر اينكه من يكى از هشت فرشته اى هستم كه عرش الهى را بدوش دارند، و من مأمور دميدن در صور هستم، و من نزديك‏ترين فرشته به درگاه ربوبى ‏ام.

جبرئيل گفت: من از تو بهترم.

اسرافيل گفت: چگونه و به چه علّت تو از من بهترى؟

گفت: به خاطر اينكه من امين پروردگار بر وحى، و فرستاده او بسوى انبياء و رسولانم، امر خسوف (ماه‏ گرفتگى) و غرق كردن اشياء به دست من است، و خداوند امّت‏هائى را كه بخواهد هلاك كند به دست من هلاك ونابود مى ‏كند.

بعد فرمود: اين دو نزاع خود را به پيشگاه الهى عرضه داشتند، خداوند به آنها خطاب كرد و فرمود: ساكت باشيد و مباهات نكنيد، به عزّت و جلالم قسم كسى را آفريده ام كه از شما بهتر است.

عرض كردند: آيا مخلوقى بهتر از ما آفريده ‏اى در حاليكه ما از نور آفريده شده ايم؟

فرمود: بلى، آنگاه به حجاب قدرت فرمان داد كه ظاهر شود، وقتى آشكار شد ديدند كه بر ساق عرش نوشته شده است:

لا إله إلّا اللَّه، محمّد رسول‏ اللَّه، وعليّ وفاطمة والحسن والحسين خير خلق ‏اللَّه.

«خدائى جز خداى يگانه نيست، محمّد فرستاده خداست، على، فاطمه، حسن و حسين‏ بهترين مخلوقات پروردگار هستند».

جبرئيل عرض كرد: يا ربّ؛ أسألك بحقّهم عليك أن تجعلني خادمهم. «خداوندا ! ازتو درخواست مى ‏كنم بحقّ اين بزرگواران كه مرا خدمتگزار ايشان قرار دهى»، و خداوند آن را پذيرفت، پس جبرئيل از اهل بيت قرار گرفت و او خادم و خدمتگزار ما مى‏ باشد.(29)

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

18 - سيّد شرف الدين ‏رحمه الله در كتاب «تأويل الآيات الظاهرة في العترة الطاهرة» حديثى بسيار جالب و دقيق از امام عالم حضرت موسى بن جعفر عليهما السلام نقل‏ كرده است كه آن حضرت فرمود:

خداوند تبارك و تعالى نور حبيب خود محمّد صلى الله عليه وآله وسلم را از نورى آفريد كه آن را از نور عظمت و جلال خودشكافته و آن همان نور الهى است كه در طور سينا براى حضرت موسى بن عمران ظاهر شد و درخشيد و او توان‏ديدنش را نداشت، پس فريادى كشيد و بر روى زمين بیهوش افتاد.

هنگامى كه خداوند تبارك و تعالى اراده فرمود محمّد صلى الله عليه وآله وسلم را بيافريند آن نور را دو بخش كرد، از بخش اوّل‏ محمّد صلى الله عليه وآله وسلم و از بخش دوّم علىّ بن ابى طالب عليه السلام را آفريد، و غير اين دو بزرگوار را از آن نور نيافريده است.

با دست قدرت خود آن دو را آفريد، و از نفس خود در آن دو دميد و صورت آنها را تصوير نمود و آنها را امثال خودقرار داد.

آن دو گواهان او بر آفرينش، و جانشينان او در ميان خلائق، و چشم بيناى او بر مخلوقات، و زبان گوياى او درميان مردمند، علم خود را در وجود آنها وديعه نهاد و قدرت بيان به آنها آموخت، بر غيب و پنهانى و اسرار خود آنها راآگاه ساخت، يكى از آن دو را نفس خود و ديگرى را روح خود قرار داد، آن دو را مؤيّد يكديگر ساخت بگونه اى كه‏ يكى بدون ديگرى مقاومت و استوارى ندارد.

ظاهرهما بشريّة وباطنهما لاهوتيّة، ظهرا للخلق على هياكل الناسوتيّة، حتّى‏ يطيقوا رؤيتهما.

ظاهر آن دو به بشر و باطنشان به خدا منسوب و مربوط است، در ميان مردم به شكل ‏مردمان اين عالم ظاهر شدند تا تحمّل ديدن آنها را داشته باشند.

و اين فرمايش خداوند است كه فرمود: «وَلَلَبَسْنا عَلَيْهِمْ ما يَلْبِسُون»(30) «و همان لباسى كه‏ مردمان پوشند بر آنان بپوشانيم».

فهما مقاما ربّ العالمين، وحجابا خالق الخلائق أجمعين، بهما فتح بدء الخلائق، وبهما يختم الملك والمقادير.

آن دو جانشينان پروردگار و حجاب خداوند يكتا مى‏ باشند، آفرينش را با آنها آغاز كرده‏ و هستى و مقدّرات را به آنها پايان بخشد.

سپس فاطمه عليها السلام را از نور محمّد صلى الله عليه وآله وسلم آفريد همان طور كه نور محمّد صلى الله عليه وآله وسلم را از نور خود اقتباس كرد، و از نور فاطمه و على‏ عليهما السلام، حسن و حسين عليهما السلام را آفريد مثل نورى كه از چراغها مى‏ توان اقتباس كرد.

اينها از نور آفريده شده اند و از نسلى به نسل ديگر و از صلب پدرى به پدر ديگر، و از رحم مادرى به مادر ديگرمنتقل شده اند، نه اينكه از آب گنديده و نطفه پست نجس باشند بلكه نورى هستند كه از صلب‏هاى پاك به ‏رحم ‏هاى پاكيزه منتقل شده اند، به خاطر اينكه ايشان برگزيده برگزيدگان و جوهر جواهرند.

اصطفاهم لنفسه، [وجعلهم خزّان علمه، وبلغاء إلى خلقه، أقامهم مقام نفسه] لأنّه لايرى ولايدرك ولاتعرف كيفيّته ولا اينيّته.

آنها را براى خود انتخاب كرده و برگزيده و خزانه‏ دار علم و دانش خود و ابلاغ‏ كننده‏ پيغام خود به خلق قرار داده، آنها را به جاى خود نشانده، زيرا او ديده نمى ‏شود و درك نمى‏ گردد، و چگونگى و مكان براى او شناخته نمى‏ شود.

فهؤلاء الناطقون المبلّغون عنه، المتصرّفون في امره ونهيه، فبهم يظهر قدرته، ومنهم ترى آياته ومعجزاته، وبهم ومنهم عرّف عباده نفسه، وبهم يطاع ‏أمره.

اينها از طرف او سخن مى‏ گويند و پيام او را مى ‏رسانند، و دستورات و نواهى او را بازگو مى ‏كنند، پس به سبب آنها خداوند قدرت خود را آشكار كرد و نشانه ها و معجزاتش را نشان‏ داد، و بندگانش را با خود آشنا نمود، و توسّط ايشان فرمان او اطاعت مى ‏شود.

ولولاهم ما عرف اللَّه ولايدرى كيف يعبد الرحمان، و اگر ايشان نبودند خداوند شناخته نمى‏ شد و فهميده نمى‏ شد كه چگونه او را عبادت كنند، و خداوند است كه امر خود را آنطور كه بخواهد اجرا مى‏ كند، «لايُسْئَلُ عَمّا يَفْعَل وَهُمْ يُسْئَلُون»(31) «از آنچه او انجام مى‏ دهد سئوال نمى ‏شود و مردمند كه بازخواست مى‏ شوند و از آنها سئوال مى ‏شود».(32)

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

19 - در كتاب «محتضر» از پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله وسلم روايت شده است كه آن‏ حضرت فرمود:

- در معراج و سيرى كه در ملكوت آسمان‏ها داشتم - فرشته اى نزد من آمد و عرض كرد: اى محمّد ! از آنها كه ‏قبل از تو به رسالت رسيده اند سئوال كن بر چه عقيده ‏اى مبعوث شده اند؟

گفتم: اى پيامبران و اى فرستاده شدگان ؛ شما قبل از من بر چه عقيده ‏اى به رسالت برانگيخته شديد؟ عرض ‏كردند:

على ولايتك وولاية عليّ بن أبي‏طالب عليه السلام.

بر ولايت تو و ولايت علىّ بن ابیطالب عليه السلام.(33)

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

20 - در كتاب «تفسير امام حسن عسكرى عليه السلام» در تفسير آيه شريفه «مالِكِ‏ يَوْم الدين» از آن حضرت نقل مى‏ كند كه اميرالمؤمنين عليه السلام فرمود:

مراد از يوم‏ الدين روز حساب است كه به حساب مردمان رسيدگى مى‏ شود.

بعد فرمود: از پيغمبر اكرم صلى الله عليه وآله وسلم شنيدم كه فرمود: آيا به شما از باهوش ‏ترين افراد و احمق‏ ترين اشخاص خبر دهم؟

گفتند: بفرمائيد اى رسول خدا. فرمود:

أكيس الكيّسين من حاسب نفسه وعمل لما بعد الموت، وأحمق الحمقاء من ‏اتّبع نفسه هواه، وتمنّى على اللَّه الأمانيّ.

زيرك ‏ترين و باهوش ‏ترين افراد كسى است كه به حساب خود رسيدگى كند و براى عالم‏ بعد از مرگ تلاش و كوشش كند، و احمق ‏ترين احمقان كسى است كه از هواهاى نفسانى ‏خود پيروى كند و دل به آرزوها ببندد و آن را از خدا تقاضا كند.

آنگاه شخصى از امير مؤمنان عليه السلام سئوال كرد: چگونه انسان مى‏ تواند خود را مورد محاسبه قرار دهد و از خود بازجوئى كند؟

آن حضرت فرمود: هنگامى كه صبح را به شب رسانيد به خودش مراجعه كند و خطاب به نفس كرده بگويد: اى نفس ؛ روزى كه گذشت برنمى‏ گردد و خداوند از تو سئوال خواهد كرد كه چگونه آن را از دست دادى؟ و چه عملى درآن انجام دادى؟

آيا به ياد خدا بودى و او را سپاس گفتى؟ آيا حقّ برادر مؤمن را ادا كردى، يا غم و غصّه اى از او برطرف نمودى؟ آيا در غياب او آبرويش را نسبت به اهل و عيال و اولادش حفظ كردى؟ آيا بعد از مرگش در مورد بازماندگانش‏ حرمت او را نگهداشتى؟ آيا از غيبت برادر مؤمنى با موقعيّتى كه داشتى جلوگيرى كردى؟ آيا مسلمانى را كمك‏ كردى؟ امروز چه كارى كردى؟ و كارهاى خود را از خاطر بگذراند.

فإن ذكر أنّه جرى منه خير حمد اللَّه عزّوجلّ وكبّره على توفيقه.

وإن ذكر معصية أو تقصيراً استغفر اللَّه عزّوجلّ وعزم على ترك معاودته، ومحا ذلك  [عن نفسه] بتجديد الصلاة على محمّد وآله الطيّبين وعرض بيعة أميرالمؤمنين على نفسه وقبولها، وإعادة لعن شانئيه وأعدائه، ودافعيه عن‏ حقوقه.

اگر ديد همه كارهايش خوب بوده سپاس و ستايش پروردگار نمايد كه او را به انجام‏ دادن آنها موفّق نموده است.

و اگر در پرونده عملش نافرمانى و خطا و تقصير مشاهده كرد از خداوند طلب مغفرت‏ كند و تصميم بگيرد دوباره آن گناهان را مرتكب نشود، و اين گناه را با تكرار صلوات وعرضه كردن ولايت اميرالمؤمنين عليه السلام بر نفس و پذيرش آن، و اظهار لعن و نفرت از دشمنان ‏او - كه حقّش را غصب كرده و او را از مقامش محروم نمودند - از صفحه اعمالش پاك كند.

هنگامى كه چنين كرد خداوند تبارك و تعالى فرمايد: لست اُناقشك في شي‏ء من الذنوب مع‏موالاتك أوليائي ومعاداتك أعدائي.

با ولايتى كه نسبت به اولياء من دارى و برائتى كه از دشمنانم اظهار نمودى در حساب تونسبت به گناهت سخت‏گيرى نخواهم كرد.(34)

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

21 - ابن عبّاس مى‏ گويد: رسول اكرم صلى الله عليه وآله وسلم فرمود:

من قال لا إله إلّا اللَّه تفتّحت له أبواب السماء، ومن تلاها بـ«محمّد رسول‏ اللَّه» تهلّل وجه الحقّ سبحانه واستبشر بذلك، ومن تلاها بـ«عليّ وليّ اللَّه» غفراللَّه له ذنوبه ولو كانت بعدد قطر المطر.(35)

هر كس بگويد: «لا إله إلّا اللَّه» درهاى آسمان برايش باز مى ‏شود، و هر كس بعد از آن ‏بگويد: «محمّد رسول اللَّه»، چهره حق تعالى درخشنده و تابان شود(36) و به آن خشنود گردد، وهر كس بعد از آن «عليّ وليّ اللَّه» بگويد، خداوند متعال او را ببخشد اگر چه گناهانش به‏ تعداد دانه هاى باران باشد.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

22 - شيخ صدوق قدس سره در كتاب «امالى» از حضرت صادق عليه السلام نقل كرده ‏است كه فرمود:

يك نفر يهودى خدمت پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله وسلم رسيد و در مقابل آن حضرت كه قرار گرفت خيره خيره به ايشان‏ نگاه كرد، رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم به او فرمود: اى يهودى، چه كارى با من دارى و حاجت تو چيست؟

عرض كرد: مى‏ خواهم سئوال كنم آيا تو برتر هستى يا موسى بن عمران كه خدا با او تكلّم كرده و تورات را بر او نازل نمود و عصا به او مرحمت كرد، و دريا را برايش شكافت، و دستور داد ابرها بر او سايه افكنند؟

پيغمبر اكرم صلى الله عليه وآله وسلم فرمود: شايسته نيست كسى از خودش تعريف كند ولى در جواب تو مى گويم:

حضرت آدم وقتى آن خطا را مرتكب شد، براى توبه كردن چنين گفت: «اللهمّ إنّي أسألك بحقّ ‏محمّد وآل محمّد لمّا غفرت لي ».

خداوندا ! از تو مى‏ خواهم كه به حقّ محمّد و آل محمّد گناه مرا بيامرزى، و خدا او را آمرزيد.

وقتى حضرت نوح عليه السلام در ميان كشتى از غرق شدن ترسيد گفت: «اللهمّ إنّي أسألك بحقّ محمّد وآل محمّد لمّا أنجيتني من الغرق»، خداوندا ! از تو درخواست مى ‏كنم به حقّ محمّد وآل محمّد كه مرا از غرق شدن نجات دهى، و خداوند او را نجات داد.

وقتى حضرت ابراهيم عليه السلام به طرف آتش رها شد گفت: «اللهمّ إنّي أسألك بحقّ محمّد وآل ‏محمّد لمّا أنجيّتني منها»، خداوندا ! از تو درخواست مى ‏كنم حقّ محمّد و آل محمّد كه‏ مرا از اين آتش نجات بخشى، و خداوند آتش را بر او سرد و بى ‏آزار قرار داد.

حضرت موسى عليه السلام وقتى عصا را رها كرد و در وجود خود ترسى احساس نمود گفت: «اللهمّ إنّي أسألك ‏بحقّ محمّد وآل محمّد لمّا أمنتني» خداوندا ! از تو درخواست مى‏ كنم به حقّ محمّد وآل محمّد كه مرا ايمن گردانى و از وحشت رها سازى.

خداوند تبارك و تعالى فرمود: «لاتَخَفْ إنَّكَ أنْتَ الأعْلى»(37) «نترس زيرا تو برتر هستى».

اى يهودى ! اگر موسى مرا درك كند و بيابد سپس به من و نبوّت من ايمان نياورد، هرگز ايمانش براى او نفعى‏ ندارد و از نبوّتش سودى نمى‏ برد.

يا يهودي؛ ومن ذرّيّتي المهديّ عليه السلام إذا خرج نزل عيسى بن مريم لنصرته ‏فقدّمه وصلّى خلفه.

اى يهودى ! مهدى از ذريّه و نسل من است كه وقت ظهورش عيسى بن مريم از آسمان‏ براى يارى او حاضر مى ‏شود و هنگام نماز او را مقدّم مى ‏دارد و به او اقتدا مى‏ كند.

و اگر موسى در اين زمان زنده بود چاره‏اى جز متابعت و پيروى از من نداشت.(38)

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

23 - ابن بابويه رحمه الله در كتاب «بشارة الشيعه» از امام صادق عليه السلام، از پدربزرگوارش عليه السلام نقل كرده است كه پيغمبر اكرم صلى الله عليه وآله وسلم فرمود:

أثبتكم قدماً على الصراط أشدّكم حبّاً لأهل بيتي.(39)

هنگام عبور از صراط ؛ قدمهاى كسى استوارتر است كه دوستى او با اهل بيت من بيشترباشد.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

24 - سيّد بن طاووس رحمه الله در كتاب «طرائف» از اميرالمؤمنين عليه السلام نقل كرده ‏است كه رسول اكرم صلى الله عليه وآله وسلم فرمود:

من شما را بر حوض وارد خواهم كرد و تو اى على ساقى هستى كه به دوستان خود ظرف آب مى ‏دهى، حسن‏ عليه السلام بيگانه ها را از كنار حوض دور مى‏ كند، حسين عليه السلام در آنجا فرمان مى ‏دهد، علىّ بن الحسين عليه السلام آنها را تقسيم‏ مى‏ كند، محمّد بن على عليه السلام پخش مى ‏كند، جعفر بن محمّد عليه السلام پيشوا و راهنماى آنها است، موسى بن جعفر عليه السلام دوستان و دشمنان را شماره كرده منافقين را نابود مى‏ كند.

علىّ بن موسى عليه السلام مؤمنان را زينت بخشيده و آراسته مى‏ گرداند، محمّد بن على عليه السلام اهل بهشت را در جايگاه ‏مخصوص خودشان منزل مى ‏دهد، علىّ بن محمّد عليه السلام آنها را به ازدواج حورالعين درآورده خطبه عقد آنها را مى‏ خواند، حسن بن على عليه السلام چراغ فروزان اهل بهشت است كه از نورش بهره‏ مند مى‏ شوند.

والمهديّ عليه السلام شفيعهم يوم القيامة حيث لايأذن إلّا لمن يشاء ويرضى.

و مهدى عليه السلام در روز قيامت - هنگامى كه اجازه شفاعت كردن جز در مورد آنهائى كه ‏خداوند بخواهد و خشنود باشد داده نمى‏ شود - دوستانش را شفاعت مى‏ كند.(40)

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

25 - ابن شهراشوب رحمه الله از شخصى به نام كليب نقل مى‏ كند كه گفت:

   در يكى از شهرهاى هند درختى را ديدم كه گل سرخى داشت و برآن نوشته شده بود: «محمّد رسول اللَّه»، و درختها و سنگ‏هاى زيادى ‏يافت شده كه بر آنها نام مبارك «محمّد صلى الله عليه وآله وسلم» و «على عليه السلام» نوشته شده ‏است.(41)

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

26 - در كتاب «بستان الواعظين» از محمّد بن ادريس نقل مى‏ كند:

   يكى از رهبران مسيحيّت را در مكّه مشاهده كردم كه طواف مى‏ كرد، به او گفتم: چه چيزى باعث شد كه از دين پدرانت روى بگردانى؟

   گفت: دين بهترى را جايگزين آن ساختم.

   گفتم: چگونه شد كه اسلام آوردى؟

   گفت: در ميان دريا بر مركبى سوار شده بودم، ناگهان در وسط دريا آن مركب شكست، به تخته ‏پاره ‏اى چسبيده و بر او قرار گرفتم، امواج دريا مرا به اين طرف و آن طرف مى‏ كشانيد تا آنكه به جزيره‏اى انداخت كه درآن درختان فراوانى بود، بر آنها ميوه‏ هائى بود شيرين‏تر از عسل، و در آنجا نهرى جارى بود كه آب گوارائى از آن عبور مى‏ كرد، خدا را بر اين نعمتش‏ سپاسگزارى كردم و با خود گفتم: از ميوه‏ هاى درختان خورده و از آب اين ‏نهر مى ‏آشامم تا برايم گشايشى حاصل شود و راه نجاتى پيدا كنم.

   روز را در آنجا گذراندم همين كه شب فرا رسيد ترسيدم مبادا حيوانى پيدا شود و مرا اذيّت كند، به درختى بالا رفتم و بر روى شاخه اى ‏خوابيدم، نيمه هاى شب جنبنده ‏اى را بر روى آب مشاهده كردم كه تسبيح ‏خدا مى‏ كرد و مى‏ گفت:

 «لا إله إلاّ اللَّه العزيز الجبّار، محمّد رسول اللَّه النبيّ المختار، عليّ بن أبي طالب سيف اللَّه على الكفّار، فاطمة وبنوها صفوة الجبّار، على مبغضيهم لعنة اللَّه‏ الجبّار ومأواهم جهنّم وبئس القرار».

 «خدائى جز خداوند عزيز و جبّار نيست، محمّد فرستاده خدا و پيغمبر انتخاب شده اوست، علىّ بن ابى طالب شمشير انتقام خدا بركافران است، فاطمه و فرزندانش برگزيدگان خداى جبّارند. لعنت خدا بردشمنان آنها باد و جايگاه ايشان دوزخ است كه بد آرامگاهى است».

   پى در پى اين كلمات را تكرار مى‏ كرد تا اينكه سپيده صبح طلوع‏ كرد، سپس گفت:

   خدائى جز خداى يگانه نيست، او در وعده‏ ها و وعيدهايش صادق ‏و راستگو است، محمّد فرستاده خدا است كه هدايت كننده و باعث رشد و كمال است، على عذابش بر دشمنان شديد است، فاطمه و فرزندانش را خداوندى كه داراى اوصاف پسنديده است برگزيده و اختيار كرده است، بر دشمنان آنها لعنت خداوند باعزّت و عظمت باد.

   وقتى به خشكى رسيد خوب نگاه كردم ديدم سر او مانند شترمرغ ‏و صورت او شبيه انسان، و دست و پايش مانند شتر، و دمش مثل دم ماهى‏ است، از هلاكت و نابودى خود ترسيدم، پا به فرار گذاشتم، صدائى شنيدم ‏كه گفت: بايست و گرنه هلاك مى‏ شوى، در همانجا ايستادم.

   به من گفت: چه دينى دارى؟ گفتم: نصرانى هستم.

   گفت: واى بر تو، رجوع به اسلام كن، زيرا در ميان گروهى ازمسلمانان جنّ قرار گرفته اى و تنها كسى نجات پيدا مى ‏كند كه مسلمان‏ باشد. گفتم: چگونه اسلام آورم؟

   گفت: شهادت به يكتائى خدا و رسالت محمّد صلى الله عليه وآله وسلم بده و بگو: «لا إله إلّا اللَّه، محمّد رسول اللَّه»، آن را گفتم.

   به من گفت: اسلام خود را با ولايت اميرالمؤمنين على عليه السلام و اولاد او و بيزارى از دشمنان ايشان كامل كن.

   گفتم: اين عقايد از كجا به شما رسيده و چه كسى به شما آموخته ‏است؟

   گفت: عدّه‏ اى از ما نزد رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم شرفياب شده و از او شنيده ‏اند كه فرمود:

قيامت هنگامى فرا رسد بهشت با صداى رسا و زبان فصيح ندا كند: «يا إلهي قد وعدتني تشدّ أركاني وتزيّنني»، بار پروردگارا ! به من وعده فرموده ‏اى اركانم را تقويت كنى و مرا زينت‏ بخشى.

خداوند عظيم الشأن مى ‏فرمايد:

قد شددت أركانك وزيّنتك بإبنة حبيبي فاطمة الزهراء، وبعلها عليّ بن أبي‏طالب، وابنيهما الحسن والحسين، والتسعة من ذرّيّة الحسين.

اركانت را محكم نمودم و تو را به وجود دختر حبيبم يعنى فاطمه زهرا عليها السلام و شوهر آن‏ حضرت، على بن ابى طالب عليه السلام و دو فرزندش حسن و حسين و نه تن از ذريّه امام حسين: زينت دادم.

   سپس آن جنبده به من گفت: در اينجا اقامت مى‏ كنى يا به سوى اهل‏ خود بر مى‏ گردى؟ گفتم: برمى‏ گردم.

   گفت: مقدارى صبر كن تا مركبى عبور كند، ناگهان مركبى را در آبها ديد، به آنها اشاره كرد، و مرا با كشتى كوچكى به طرف آن فرستاد، هنگامى‏ كه به آن مركب وارد شدم، در آن دوازده نفر از طايفه نصارى را مشاهده ‏كردم و وقتى قصّه خود را به آنها گفتم همگى اسلام آوردند.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

27 - محمّد بن يعقوب از ابن اُذينه نقل مى‏ كند كه امام صادق عليه السلام فرمود:

اين ناصبى‏ ها (دشمنانى كه اظهار عداوت و برائت مى‏ كنند) چه مى‏ گويند؟

عرض كردم: فداى شما شوم در چه موضوعى؟

فرمود: در اذان و ركوع و سجودشان.

عرض كردم: مى‏ گويند اُبىّ بن كعب آنها را در خواب ديده است.

فرمود: دروغ گفته اند، دين خدا عزيزتر از آن است كه در خواب ديده شود.

سدير كه يكى از اصحاب آن حضرت است عرض كرد: فداى شما شوم، گوشه اى از آن را براى ما يادآورى ‏فرمائيد.

امام صادق عليه السلام فرمود: خداى تبارك و تعالى چون پيغمبرش را به آسمان‏هاى هفتگانه بالا برد، در مرتبه اوّل ‏وجود او را بابركت و سرچشمه خير و رحمت گردانيد، و در مرتبه دوّم نماز را به او تعليم داد، كجاوه ‏اى از نور به سوى او فرستاد كه در آن چهل گونه نور بود كه اطراف عرش الهى را احاطه كرده و چشم بينندگان را خيره مى‏ كردند.

يكى از آنها زرد رنگ بود و آنچه زرد رنگ است بخاطر آن زرد شدند، يكى از آنها سرخ رنگ بود و آنچه سرخ‏ رنگ است به خاطر آن سرخ شدند، و يكى از آنها سفيد رنگ بود و آنچه سفيد رنگ است به خاطر آن سفيد شدند، وبقيّه به عدد ساير مخلوقات انواع مختلف نورها و رنگها بودند. در آن كجاوه حلقه ها و زنجيرهائى از نقره بود.

پيغمبر اكرم صلى الله عليه وآله وسلم در آن نشستند و او را به طرف آسمان بردند، فرشتگان با مشاهده آن به كنارى رفته به ‏سجده افتادند و در سجده مى‏ گفتند: «سبّوح قدّوس» پاك و منزّه است پروردگار، چقدر اين نور شبيه نور آفريدگار مااست.

جبرئيل دو مرتبه گفت: اللَّه اكبر، فرشتگان همه ساكت شدند، سپس درهاى آسمان باز گرديد، ملائكه گروه ‏گروه آمدند و بر آن حضرت سلام عرض كردند و گفتند: اى محمّد، برادرت چطور است؟

فرمود: خوب است، عرض كردند: وقتى برگشتى سلام ما را به محضر او ابلاغ فرما.

پيغمبر اكرم صلى الله عليه وآله وسلم فرمود: آيا او را مى ‏شناسيد؟ عرض كردند:

وكيف لانعرفه وقد أخذ [اللَّه عزّوجلّ] ميثاقك وميثاقه منّا [وشيعته إلى يوم‏ القيامة علينا، وإنّا لنتصفّح وجوه شيعته في كلّ يوم وليلة خمساً - يعنون في وقت‏كلّ صلاة -] وإنّا لنصلّي عليك وعليه.

چگونه او را نشناسيم در حالى كه خداوند درباره تو و او از ما عهد و پيمان گرفته و ما چهره شيعيان او را در هر روز پنج مرتبه - هنگام نمازهاى پنجگانه - جستجو كرده و بر آنها نظر مى‏ كنيم، و ما بر شما و او همواره صلوات مي ‏فرستيم.

سپس پروردگار چهل نوع ديگر از انواع نور كه مشابه نورهاى اوّليه نبودند و حلقه ها و زنجيرهاى نقره ‏اى رازياد كرد و مرا به طرف آسمان دوّم بالا برد، نزديك آن فضا كه شديم فرشتگان به اطراف آسمان رفته به سجده‏ افتادند و مى ‏گفتند:

«سبّوح قدّوس ربّ الملائكة والرّوح» «پاك و منزّه است پروردگار فرشتگان وروح»، چقدر اين نور شبيه نور آفريدگار ما است !

جبرئيل عليه السلام دو مرتبه گفت: «أشهد أن لا إله إلّا اللَّه»، فرشتگان جمع شدند و از او سئوال كردند: شخصى كه به همراه آورده ‏اى كيست؟

در جواب گفت: اين وجود نازنين محمّد صلى الله عليه وآله وسلم است، گفتند: آيا به رسالت مبعوث شده است؟ گفت: بلى.

رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم فرمود: فرشتگان شبيه كسانى كه معانقه مى‏ كنند نزد من آمده بر من سلام كردند و گفتند: به ‏برادرت سلام ما را برسان.

گفتم: آيا او را مى ‏شناسيد؟

گفتند: چگونه او را نشناسيم در حالى كه خداوند درباره تو و او و شيعيانش تا روز قيامت از ما پيمان گرفته است وما چهره شيعيان او را در هر روز پنج مرتبه - هنگام نمازهاى پنجگانه - جستجو كرده و بر آنها نظر مى‏ كنيم.

فرمود: سپس چهل نوع ديگر از انواع نور كه شبيه آن نورهاى اوليّه نبودند و حلقه ها و زنجيرهاى نقره‏اى رابرايم زياد كرد و مرا بطرف آسمان سوّم بالا برد، فرشتگان آنجا به اطراف رفته و به سجده افتادند و مى‏ گفتند: «سبّوح قدّوس ربّ الملائكة والرّوح»، اين نور كيست كه شبيه نور پروردگار ما است؟

جبرئيل دو مرتبه گفت: «أشهد أن محمّداً رسول اللَّه»، ملائكه اجتماع كردند و به آن حضرت‏ عرض كردند: خوش آمدى اى كسى كه اوّلين خلق خدا و آخر آنها هستى، خوش آمدى اى كسى كه گردآورنده مردم‏ و پخش كننده آنها هستى، محمّد صلى الله عليه وآله وسلم در ميان پيامبران بهترين آنها، و على عليه السلام در ميان اوصياء بهترين وصى‏ است.

رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم فرمود: سپس بر من سلام گفتند و از برادرم على عليه السلام سئوال كردند، گفتم: او را به آسمانها نياورده ام و بر روى زمين است آيا او را مى‏ شناسيد؟ گفتند:

وكيف لانعرفه وقد نحجّ البيت المعمور كلّ سنة، وعليه رقّ أبيض فيه اسم ‏محمّد صلى الله عليه وآله وسلم والأئمّة واسم عليّ والحسن والحسين: وشيعتهم إلى يوم القيامة، وإنّا لنبارك عليهم كلّ يوم وليلة خمساً - يعنون في وقت كلّ صلاة – يمسحون ‏رؤوسهم بأيديهم.

چگونه او را نشناسيم در حالي كه هر سال بيت المعمور را طواف مى‏ كنيم و بر آن ورقه‏ سفيد رنگى است كه در آن نام محمّد، على، حسن، حسين و ساير ائمّه: و شيعيان ايشان تاروز قيامت نوشته شده است، و ما در هر روز پنج مرتبه - وقت نمازهاى پنجگانه - دست برسر شيعيان كشيده و دعا مى‏كنيم خداوند خير و بركت در وجود آنها قرار دهد.

فرمود: سپس چهل نور ديگر از انواع نور كه شبيه آن نورهاى قبلى نبودند و حلقه ها و زنجيرهاى نقره ‏اى برايم ‏افزودند و مرا به طرف آسمان چهارم بردند، در آنجا فرشتگان چيزى نمى‏ گفتند و فقط زمزمه هائى مى‏ شنيدم، فرشتگان جمع شدند و درب آسمان گشوده شد آنها به طرف من مثل كسى كه بخواهد معانقه كند آمدند.

جبرئيل عليه السلام دو بار گفت: «حيّ على الصلاة» و دو بار گفت: «حيّ على الفلاح»، فرشتگان‏ گفتند: اين دو صدائى نزديك به هم و معروفند، به سبب محمّد صلى الله عليه وآله وسلم نماز برپا مى‏ گردد و به سبب على عليه السلام به ‏نجات و رستگارى مى‏ رسند.

آنگاه جبرئيل دو بار گفت: «قد قامت الصلاة»، فرشتگان گفتند: اين مخصوص شيعيان است تا روز قيامت، آنها هستند كه نماز را برپا مى‏ دارند، در اين هنگام فرشتگان از من سئوال كردند: حال برادرت چگونه است؟ به آنها گفتم: آيا او را مى ‏شناسيد؟ گفتند:

نعرفه وشيعته وهم نور حول عرش اللَّه، وأنّ في البيت المعمور قالباً من ‏نور، فيه كتاب من نور، فيه اسم محمّد وعليّ والحسن والحسين والأئمّة وشيعتهم‏ إلى يوم القيامة، لايزيد فيهم رجل، ولاينقص منهم رجل وأنّه لميثاقنا [الّذي‏ اُخذ علينا] وإنّه ليقرأ علينا في كلّ يوم جمعة.

او و شيعيانش را مى‏ شناسيم، آنها نورى بودند در اطراف عرش الهى، و در بيت المعمور تخته اى يا قالبى از نور است كه در آن با نور نام محمّد، على، حسن، حسين و ساير ائمّه علیهم السلام وشيعيان آنها تا روز قيامت نوشته شده، به تعداد اين شيعيان نه كسى اضافه مى‏ گردد و نه از آنها كسى كم مى ‏شود، و اين عهد و پيمانى است كه از ما گرفته شده و در هر جمعه آن را بر ما مى خوانند.

   سپس كيفيّت وضو، ركوع و سجود در اين حديث بيان شده كه ‏طولانى است و ما قسمتى از آن را كه به اين بخش مربوط مى‏ باشد ذكر كرديم.(42)

   مؤلّف رحمه الله گويد: دو اشكال در حديث معراج كرده اند، يكى اينكه‏ گذشتن از آسمان‏ها لازمه ‏اش شكاف برداشتن آنها و دوباره بهم آمدن آنها است، دوّم اينكه جسم سنگين چگونه مى ‏تواند صعود كند و به آسمان‏ها بالا رود؟

   ما از اشكال اوّل جواب مى‏ دهيم به اينكه ممكن است آسمان جسم ‏لطيفى همانند آب و امثال آن باشد لذا اشكال وارد نمى‏ شود، و در مورد اشكال دوّم مى‏ گوئيم: تعجّب در پائين آمدن آنها از آن عالم لاهوت به اين‏ عالم خاكى است، نه در بالا رفتن ايشان به عالمى كه از سنخ خود آنها است، بلكه وجود ايشان سبب آفرينش و علّت خلقت آن عالم است همان‏طور كه در بسيارى از روايات اين مطلب ذكر شده است.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

28 - شيخ مفيد قدس سره در كتاب «امالى» از امام باقر عليه السلام و آن حضرت ازپدرانش: نقل مى‏ كند كه رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم فرموده است:

هنگامى كه قيامت برپا شد و اهل بهشت در بهشت و اهل دوزخ در دوزخ جاى گرفتند، شخصى در ميان آتش‏ هفتاد خريف كه هر خريف هفتاد سال است توقّف مى ‏كند آنگاه خدا را مى‏ خواند و عرض مى ‏كند:

«يا ربّ أسألك بحقّ محمّد وأهل بيته لمّا رحمتني».

پروردگارا ! از تو درخواست مى‏ كنم بحقّ محمّد و آل محمّد: كه به من رحم كنى.

خداوند به جبرئيل فرمان مى ‏دهد كه نزد اين بنده ما برو و او را از دوزخ خارج كن، جبرئيل عرض مى‏ كند: خدايا من چگونه در ميان آتش فرود آيم؟ از محضر ربوبى ندا رسد كه ما دستور داديم آتش براى تو سرد و بى‏ آزار باشد.

عرض مى‏ كند: خدايا ؛ محلّ او را در آتش نمى دانم.

مى‏ فرمايد: ميان چاهى در سجّين (كه نام محلّى در دوزخ است) مى‏ باشد. جبرئيل فوراً به طرف دوزخ فرود آيد و او را گرفتار و در بند مشاهده كند، و طبق دستور الهى خلاصش نمايد.

آنگاه آن شخص در پيشگاه خداوند تبارك و تعالى توقّف كند تا چه فرمانى صادر شود؟ پروردگار عالم ‏مى ‏فرمايد: اى بنده من ؛ چه مدّت در آتش مرا مى‏ خواندى؟ عرض كند: خدايا حسابش را نمى‏ دانم.

مى ‏فرمايد: أما وعزّتي وجلالي لولا ما سألتني بحقّهم عندي لأطلت هوانك في‏ النار، ولكنّه حتمٌ على نفسي أن لايسألني عبد بحقّ محمّد وأهل بيته إلّا غفرت ‏له ما كان بيني وبينه، وقد غفرت لك اليوم، ثمّ يؤمر به إلى الجنّة.

به عزّت و جلالم سوگند ؛ اگر مرا به حقّ عزيزانم و حرمت ايشان قسم نمى‏ دادى هنوز بايد براى مدّت طولانى در آتش مى‏ ماندى، ولى بر خودم واجب كرده ام كه هر كس مرا بحقّ‏ محمّد و اهل بيت او قسم دهد گناهان او را ببخشم و او را بيامرزم، و امروز ترا آمرزيدم. سپس دستور دهد كه او را به بهشت وارد كنند.(43)

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

29 - در كتاب «تفسير امام حسن عسكرى عليه السلام» از آن حضرت نقل مى‏ كند كه رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم فرمود:

هنگامى كه خداوند تبارك و تعالى عرش را آفريد براى آن سيصد و شصت هزار ركن قرار داد و در كنار هر ركنى‏ سيصد و شصت هزار فرشته آفريد، اگر به كوچك‏ترين آنها اجازه دهد كه آسمان‏ها و زمين را ببلعد بين دو لب آن‏ همانند ريگى در بيابانى وسيع خواهد بود.

خداوند تعالى به آنها فرمود: اى بندگان من ؛ عرش مرا برداريد، آنها روى پا ايستادند و دست‏ها را به طرف آن‏بالا بردند كه آن را بردارند ولى توانائى برداشتن آن بلكه حركت دادنش را نداشتند.

خداوند عزّوجلّ به تعداد آنها فرشته ديگر آفريد كه آنها را كمك كنند ولى نتوانستند عرش را حركت دهند، جمعيّت آنها را ده برابر كرد باز هم قدرت نداشتند آن را حركت دهند، خداوند تبارك و تعالى در مقابل هر يك از آنها به تعداد همه آنها آفريد باز هم نتوانستند آن را تكان دهند.

خطاب فرمود: آن را رها كنيد خودم به قدرت بى‏ نهايتم نگه مى ‏دارم، آنگاه فرشتگان كنار رفتند و خداوند آن را به قدرتش حفظ كرد، سپس به هشت نفر از آنها دستور داد كه شما عرش مرا به دوش بگيريد، عرض كردند: بارپروردگارا ! ما همراه اين جمعيّت بسيار زياد نتوانستيم، چگونه بدون آنها توانائى برداشتن آن را داريم؟

خداوند عزّوجلّ فرمود: من دور را نزديك، سنگين را سبك و سخت را آسان مى‏ كنم، آنچه را بخواهم انجام ‏دهم و آنچه اراده كنم فرمان دهم، كلماتى را بشما مى‏ آموزم آنها را بگوئيد و براحتى آن را برداريد.

عرض كردند: آن كلمات چيست؟ فرمود: بگوئيد:

«بسم اللَّه الرحمن الرحيم، ولا حول ولا قوّة إلّا باللَّه العليّ العظيم، وصلّى اللَّه ‏على محمّد وآله الطيّبين الطاهرين».

«به نام خداوند بخشنده مهربان، هيچگونه نيرو و توانائى جز به سبب خداوند بلندمرتبه ‏بزرگوار نيست، و درود خداوند بر محمّد و آل پاك و پاكيزه او باد».

فرشتگان اين ذكر شريف را گفتند و عرش الهى را به دوش گرفتند و بقدرى برايشان سبك گرديد كه گويا موئى‏ بر شانه شخصى چابك و قوى روئيده است.

آنگاه خداوند عظيم ‏الشأن به بقيّه فرشتگان فرمود: اين هشت نفر عرش مرا بدوش دارند و شما اطراف آن‏ طواف كنيد و تسبيح و تمجيد و تقديس من نمائيد، و اين نمونه اى از قدرت من بود كه مشاهده كرديد و من بر هرچيزى توانا هستم.(44)

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

30 - در كتاب «تفسير امام حسن عسكرى عليه السلام» از آن حضرت نقل كرده ‏است كه:

رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم روزى نشسته بودند ناگاه چوپانى كه به خود مى‏ لرزيد و تعجّب تمام وجودش را فرا گرفته بودوارد شد، از دور كه پيغمبر اكرم صلى الله عليه وآله وسلم او را ديدند به اصحاب فرمودند:

اين شخص امر عجيبى را مشاهده كرده و براى شما خبر آورده است.

وقتى چوپان نزديك شد رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم به او فرمود: حادثه اى كه ترا پريشان كرده براى ما نقل كن.

عرض كرد: اى رسول خدا ؛ مطلب بسيار عجيبى است، در ميان گوسفندانم بودم كه گرگى آمد و گوسفندى را برداشت، فلاخن خود را به طرف او پرتاب كردم و گوسفند را از او گرفتم، دو مرتبه بطرف راست گوسفندان حمله كردو يكى از آنها را برداشت، من هم فلاخن را به طرف او رها كرده و گوسفند را بازپس گرفتم، سپس به طرف چپ گلّه‏ هجوم آورد و گوسفندى را برداشت، من هم با همان حربه دنبال او كرده و گوسفند را گرفتم، و اين عمل چهار بار تكرار شد، براى مرتبه پنجم او به همراه ماده ‏اش آمد كه گوسفندى را بردارد و من در مقام دفاع برآمدم ناگهان بر نشيمنگاه خود قرار گرفت و به من گفت:

آيا حيا نمى‏ كنى بين من و روزى من كه خدا برايم قرار داده مانع مى ‏شوى؟ آيا من احتياج به غذا ندارم كه به آن‏ گرسنگى خود را برطرف كنم؟

با خود گفتم: چقدر عجيب است گرگ اين حيوان بى ‏زبان با من به لغت آدمى صحبت مى‏ كند.

گرگ گفت: مى‏ خواهى ترا از مطلب عجيب‏ترى باخبر كنم؟ محمّد فرستاده پروردگار عالميان در ميان مردمان‏ است به آنها اخبار گذشتگان را كه به وقوع پيوسته و آنچه هنوز واقع نشده مى‏ گويد، و طايفه يهود با اينكه مى ‏دانند او راست مى‏ گويد و در كتب آسمانى خوانده اند كه او از همه راستگوتر و از همه برتر است او را تكذيب مى ‏كنند و انكارمى‏ كنند ! او شفاى دردهاى آنهاست، و آنها را از مرض جهالت و ضلالت مى ‏رهاند.

واى بر تو اى چوپان، به او ايمان بياور تا از عذاب الهى ايمن گردى، و تسليم او باش تا از عذاب دردناك دوزخ ‏سالم بمانى.

گفتم: به خدا قسم، از كلام تو تعجّب مى‏ كنم و از اينكه ترا از خوراكت منع كردم خجالت مى ‏كشم، حالا اين تو واين گوسفندان من هر چقدر مى‏ خواهى از آنها بخور، ترا از آنها منع نخواهم كرد.

گرگ گفت: اى بنده خدا ؛ شكر خداوند را بجاى آور، زيرا تو از كسانى هستى كه به آيات و نشانه هاى قدرت‏ پروردگار عبرت گرفته و تسليم امر او مى‏ شوى، ولى بدبخت و گمراه كسانى هستند كه نشانه هاى قدرت پروردگار رادر مورد محمّد صلى الله عليه وآله وسلم و برادرش على بن ابى طالب عليه السلام مشاهده كنند، فضائل و كراماتى كه خدا به آنها مرحمت ‏كرده، و علم و دانش فراوانى كه براى هيچ كس نظير آن نيست، و زهد و بى‏ رغبتى آنها را به دنيا كه كسى در آن‏ مرتبه يافت نشود، و شجاعتى را كه برايش همتائى نباشد و يارى ايشان را در مورد اسلام كه هيچ كس به آن مقدارفداكارى نكرده است ببينند و با همه اينها وقتى پيغمبر اكرم صلى الله عليه وآله وسلم به آنها دستور دهد ولايت او و اوليائش را داشته ‏باشند و از دشمنانش بيزارى جويند، و به آنها خبر دهد كه خداوند عمل كسى را گرچه بسيار زياد باشد در صورتى كه‏ مخالفت با او كنند نمى‏ پذيرد اينها با او ستيزه‏ جوئى كرده و حقّ او را اداء نكرده و به او ظلم مى‏ كنند و با دشمنان او دوستى و نسبت به دوستان او دشمنى مى‏ كنند، اين عجيب‏تر و شگفت انگيزتر است از كار تو كه مرا منع كردى.

بعد چوپان گفت: به آن گرگ گفتم: چنين چيزهائى مى‏ شود؟

گفت: بلى و از اينها بزرگتر آنكه او را به زودى ناروا و به ناحق مى‏ كشند و اولاد او را به قتل مى‏ رسانند و حرمت‏ايشان را حفظ نمى‏ كنند و با اين وصف خود را مسلمان مى‏ دانند. و ادّعاى اينها كه بر دين اسلام هستند و نسبت به‏ سرور اهل زمان خود چنين رفتارى مى ‏كنند عجيب‏تر از كار تو است كه مرا منع كردى. و سرانجامِ كار خداوند ما طايفه گرگ‏ها - يعنى من و امثال من - را مأموريّت مى‏ دهد كه اينها را در دوزخ پاره پاره كنيم و شهوت ما را در اين‏ قرار مى‏ دهد كه آنها را شكنجه كنيم، و از اينكه اينها دچار درد و رنج شديد باشند لذّت ببريم.

بعد چوپان گفت: به او گفتم: بخدا قسم اگر محافظت از اين گوسفندان را كه بعضى از آنها مال من و بعضى‏ امانت است به عهده نداشتم به دنبال محمّد صلى الله عليه وآله وسلم مى‏ رفتم تا او را ببينيم.

گرگ گفت: اى بنده خدا ؛ تو برو و گوسفندانت را به من واگذار تا برايت آنها را حفظ كنم.

گفتم: چگونه به امانتدارى تو اطمينان پيدا كنم؟

گفت: اى بنده خدا ؛ كسى كه زبان مرا گويا كرده، مرا قوى و بر اينها امين قرار مى ‏دهد، آيا من ايمان به محمّد صلى الله عليه وآله وسلم نياورده ام؟ آيا آنچه درباره برادرش علىّ بن ابى طالب عليه السلام گفته از او نپذيرفته‏ ام؟ تو دنبال كار خود برو و من‏ از اينها مراقبت مى‏ كنم، خدا و فرشتگان مقرّب او هم مراقب من خواهند بود، زيرا من خدمتگزار دوست على عليه السلام ‏هستم.

اى پيامبر خدا ؛ اكنون گوسفندانم را نزد اين گرگ و مادّه او رها كرده و آمده ام.

پيمغبر اكرم صلى الله عليه وآله وسلم به چهره ‏ها نگاهى كرد، ديد بعضى از خوشحالى و تصديق اين قضيّه باز و درخشنده است وبعضى به خاطر شكّ و تكذيب اين قضيّه درهم كشيده شده است، و بعضى از منافقين به بعضى ديگر مخفيانه ‏مى‏ گويند: اين توطئه است پيغمبر مى‏ خواهد با اين صحنه‏ سازى اشخاص ضعيف و جاهل را فريب دهد.

رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم تبسّمى نمود و فرمود: اگر شما در اين قصّه شك داريد من يقين دارم و يار من كه در شريف‏ترين محلّ عرش پروردگار عزيز با من بود، و در چشمه هاى حيات با من طواف مى‏ كرد، و كسى كه بعد از من‏ پيشوائى نيكان را به عهده دارد و با من در رحِم‏هاى پاك و صلب‏هاى پاكيزه در رفت و آمد بود، و در مراتب فضل وبرترى با من قدم برمى‏ داشت، و كسى كه در بردارد آنچه من از علم و حكمت و عقل دربردارم، و همتاى من كه وقت‏ خروج به صلب عبداللَّه و صلب ابوطالب از من جدا گرديده است، و او كه در داشتن مناقب و كمالات نظير من است.

آمنت به أنا والصدّيق الأكبر وساقي أوليائه من نهر الكوثر.

من ايمان دارم به اين قصّه و آن كه بزرگ‏ترين راستگو است و دوستان خود را از چشمه‏ كوثر سيراب خواهد كرد.

آمنت به أنا والفاروق الأعظم وناصر أوليائي، السيّد الأكرم.

من ايمان دارم و آنكه بزرگترين جداكننده حقّ و باطل و ياور دوستان من و سرورى‏گرامى است.

آمنت به أنا ومن جعله اللَّه محنة لأولاد الغيّ والرشد، وجعله للموالين له‏ أفضل العدة.

من ايمان دارم و آن كسى كه باعث امتحان گمراهان و راه يافتگان است و بهترين سرمايه ‏براى اهل ولايت است.

آمنت به أنا ومن جعله لديني قوّاماً ولعلومي علاّماً، وفي الحروب مقداماً وعلى أعدائي ضرغاماً أسداً قمقاماً.

من ايمان دارم و كسى كه برپا دارنده دين من و دارنده علوم من است، در جنگها پيشاپيش همه و بر دشمنان من چون شيرى خشمگين است.

آمنت به ومن سبق الناس إلى الإيمان فتقدّمهم إلى رضاء الرحمن وتفرّد دونهم بقمع أهل الطغيان وقطع بحججه و واضح بيانه معاذير [أهل] البهتان.

من ايمان دارم و كسى كه از ديگران سبقت گرفته در ايمان، و پيشى گرفته به رضا وخشنودى پروردگار جهان، و او به تنهائى سركشان را به جاى خود نشانيده و با دلايل و براهين عذر آنها را كه دروغ مى‏ گويند و تهمت مى‏ زنند قطع كرده است.

آمنت به أنا وعليّ بن أبي طالب الّذي جعله اللَّه لي سمعاً وبصراً ويداً ومؤيّداً وسنداً وعضداً، لا اُبالي من خالفني إذا وافقني، ولا أحفل بمن خذلني‏ إذا نصرني ووازرني، ولا أكترث بمن ازورّ وانحرف عنّي إذا ساعدني.

من ايمان دارم و كسى كه خداوند او را به منزله گوش، چشم و دست من قرار داده و او مددكار من، ياور من و پشتيبان من است، وقتى او موافقت كند از مخالفت ديگران باكى ‏ندارم، وقتى او ياور و پشتيبان من باشد به آنهائى كه مرا خوار كرده و يارى نمى‏ كنند اعتنائى ‏ندارم، وقتى او مرا مساعده و كمك كند به خاطر آنهائى كه از من روى بگردانند غمناك‏ نمى‏ شوم.

آمنت به أنا ومن زيّن اللَّه به الجنان وبمحبّيه، وملأ طبقات النيران بشانئيه ‏ولم يجعل أحداً من اُمّتي يكافيه ولايدانيه.

من ايمان دارم و كسى كه خدا بهشتش را به او و دوستان او زينت بخشيده و طبقات‏ دوزخ را از دشمنان او پر كرده است، در ميان اُمّتم هيچ كس همانند او و مشابه او نيست.

وقتى چهره او خندان باشد چهره درهم كشيده اخموها به من ضررى نمى ‏زند، و هنگامى كه دوستى او براى‏ من خالص است از آنها كه به من پشت مى‏ كنند وحشتى ندارم.

[ذاك] عليّ بن أبي طالب الّذي لو كفر الخلق كلّهم من أهل السماوات‏ والأرضين لنصر اللَّه عزّوجلّ به وحده هذا الدين، والّذي لو عاداه الخلق كلّهم ‏لبرز إليهم أجمعين، باذلاً روحه في نصرة [كلمة اللَّه] ربّ العالمين ويستقل‏ كلمات إبليس اللعين.

و او علىّ بن ابى طالب عليه السلام است كسى كه اگر همه خلق از اهل آسمانها و زمين كافر گردند خداوند دينش را به او يارى كند و اگر همه مردمان با او دشمنى كنند در مقابل تمام آنها مى ‏ايستد، و از جان خود در راه دفاع از دين خدا و نابودى افكار شيطان لعين مى‏ گذرد.

سپس فرمود: اين چوپان حاضر است با او به سوى گلّه او بشتابيد آن دو گرگ را مشاهده مى ‏كنيد، اگر ديديد با ما صحبت كردند و گوسفندان او را چوپانى مى ‏كردند گفتار چوپان را تصديق كنيد، و گرنه هر كس به همان عقيده خودباقى باشد.

در اين هنگام رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم به همراه عدّه زيادى از مهاجرين و انصار به راه افتادند، وقتى گلّه گوسفند را ازدور مشاهده كردند چوپان گفت: اين گوسفندان من هستند.

منافقين فوراً گفتند: پس آن دو گرگ كجا هستند؟ وقتى نزديك شدند آن دو گرگ را ديدند كه اطراف‏ گوسفندان مى‏ چرخند و هر چه را كه بخواهد آزارى به گوسفندان بزند دور مى‏ كنند.

رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم فرمود: آيا دوست داريد بفهميد كه اين گرگ غير مرا در كلام خود قصد نكرده است؟ گفتند: بلى يا رسول اللَّه.

فرمود: اطراف مرا احاطه كنيد تا آن دو گرگ مرا نبينند، پس اطراف آن حضرت را گرفتند، آنگاه به چوپان‏ فرمود: به اين دو گرگ بگو: آن محمّد كه تو از او نام بردى در ميان اينها كدام است؟

گرگ به طرف آنها آمد و يكايك آنها را بررسى كرده كنار مى ‏زد تا اينكه وسط آنها داخل شد و به رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم رسيد، گرگ ماده هم به دنبال او رسيد. وقتى آن حضرت را يافتند گفتند:

السلام عليك يا رسول ربّ العالمين وسيّد الخلق أجمعين، سلام و درود بر تواى فرستاده پروردگار جهانيان، و اى سرور تمام مخلوقات.

آنگاه به عنوان احترام دو گونه خود را بر زمين گذاشته در مقابل او به خاك ماليدند و گفتند: ما اين چوپان را به ‏طرف شما فرستاديم و او را از جريان شما باخبر نموديم.

رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم نگاهى به منافقين كرده و فرمود: آنها كه كافرند از اين امر راه فرارى ندارند، و براى منافقين ‏از آنچه مشاهده كردند راه گريزى نيست.

بعد رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم فرمود: اين مورد اوّل كه صداقت و راستگوئى چوپان را درباره آن دانستيد، آيا دوست ‏داريد صداقت او را در مورد دوّم هم بدانيد؟

گفتند: بلى اى پيامبر خدا ؛ درود و رحمت خدا بر شما و آل شما باد.

پيغمبر اكرم صلى الله عليه وآله وسلم فرمود: اطراف على بن ابى طالب عليه السلام را احاطه كنيد و او را در ميان خود قرار دهيد، وقتى‏ اين كار را كردند به آن دو گرگ با صداى بلند فرمود: محمّد را براى اين جمعيّت معرّفى كرديد اكنون به على عليه السلام كه‏ از او نام برده ايد اشاره كنيد.

آن دو گرگ در ميان جمعيّت آمده به جستجو پرداختند هر كدام را با دقّت نگاه مى كردند و او را كنار مى‏ زدند تا اينكه به على عليه السلام رسيدند، همين كه او را مشاهده كردند خود را به خاك افكندند و به عنوان تواضع به روى خاك‏ غلطيدند و دو گونه خود را در مقابلش بر خاك نهادند و عرض كردند:

السلام عليك يا حليف الندى ومعدن النهى، ومحلّ الحجى، والعالم بما في‏ الصحف الاُولى، ووصيّ المصطفى.

السلام عليك يا من أسعد اللَّه به محبّيه، وأشقى بعداوته شانئيه، وجعله سيّدآل محمّد وذويه.

السلام عليك يا من لو أحبّه أهل الأرض كما يحبّه أهل السماء لصاروا الأصفياء، ويا من لو أحسّ بأقلّ قليل من بغضه من أنفق في سبيل اللَّه ما بين‏العرش إلى الثرى، لانقلب بأعظم الخزي والمقت من العليّ الاعلى.

درود و سلام بر تو اى صاحب بخشش و جوانمردى، اى سرچشمه عقل و خرد، اى‏ جايگاه شايستگى و لياقت، اى كسى كه كتاب‏هاى آسمانى گذشته را دانا است و جانشين‏ محمّد مصطفى است.

درود بر تو اى كسى كه دوستانش با محبّت او به سعادت مى ‏رسند و دشمنانش با دشمنى‏ او بدبخت و گمراهند، و اى كسى كه سرور اهل بيت پيامبر و بزرگ آنها هستى.

درود بر تو اى كسى كه اگر اهل زمين تو را مانند اهل آسمان دوست مى ‏داشتند به درجه‏ اصفياء (يعنى برگزيدگان الهى) مى‏ رسيدند، و اى كسى كه با كمترين مقدار از دشمنى تو اگرشخصى بين زمين و آسمان را انفاق و بخشش كند جز خشم و نفرت پروردگار نصيب او نمى‏ شود.

اصحاب رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم كه به همراه آن حضرت بودند با مشاهده رفتار و گفتار اين دو حيوان تعجّب كردند وگفتند: ما گمان نمى‏ كرديم علىّ بن ابى طالب عليه السلام چنين موقعيّتى در ميان درندگان داشته باشد و او را اينگونه احترام‏ كنند !

رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم فرمود: اگر موقعيّت او را در نظر موجودات ديگرى كه در خشكى و دريا و در آسمان‏ها و زمين‏ هستند، و آنها كه در حجاب‏ها و كرسى‏ اند مشاهده كنيد چه خواهيد گفت؟

به خدا قسم ؛ تواضع و فروتنى فرشتگانِ سدرة المنتهى (بالاترين مكان آسمانى) براى تمثال على عليه السلام - كه ‏آن را نصب كرده اند تا هر وقت مشتاق لقاى آن حضرت شدند به جاى نظر كردن به وجود على عليه السلام به آن نگاه كنند - را ديدم و آن به حدّى بود كه تواضع اين دو گرگ در برابر آن بسيار اندك و ناچيز بود.

و چگونه فرشتگان و ساير صاحبان عقل و خرد براى على عليه السلام تواضع نكنند در حالى كه خداوند تبارك و تعالى‏ قسم ياد كرده كه هر كسى براى على عليه السلام به اندازه سر موئى تواضع كند مقام او را در درجات بهشت به اندازه صد هزار سال بالا ببرد، و تواضعى را كه مشاهده كرديد در برابر آن جلالت و عظمت و آن مقام رفيع كمترين مقدارى بود كه نمايش دادند.(45)

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

31 - ابن بابويه قدس سره از ابو سعيد خدرى نقل مى ‏كند كه گفت: نزد رسول ‏خدا صلى الله عليه وآله وسلم نشسته بوديم كه ناگهان شخصى به طرف آن حضرت آمد وعرض كرد: اى رسول خدا ؛ درباره اين آيه كه خداوند به ابليس فرموده: «أسْتَكْبَرْت أمْ كُنْتَ مِن العالين»(46) «تكبّر ورزيدى يا تو از عالى ‏رتبه ها هستى» مرا خبر ده، مقصود از اين بلندمرتبه ها كه از فرشتگان برترند كيستند؟ پيغمبر اكرم صلى الله عليه وآله وسلم فرمود:

من، على، فاطمه، حسن و حسين (عليهم السلام) در سراپرده عرش دو هزار سال پيش از آفرينش آدم بوديم، تسبيح‏ خدا مى‏ كرديم و فرشتگان از ما تسبيح كردن آموختند، هنگامى كه خداوند آدم را آفريد فرشتگان را فرمان داد تا براى آدم سجده كنند (و آنها را چنين فرمانى نداد مگر به خاطر ما كه در صلب او بوديم) تمام فرشتگان اين فرمان را اطاعت كرده و بر او سجده كردند جز ابليس كه از سجده كردن خوددارى كرد.

خداوند تبارك و تعالى فرمود:

«يا إبْليس ما مَنَعَك أنْ تَسْجُد لِما خَلَقْت بِيَديّ أسْتَكْبَرْت أمْ كُنْت مِن‏ العالين»، «اى ابليس ؛ چه چيز مانع شد آدم را كه من به قدرت خود آفريده ام سجده كنى؟ آيا تكبّر ورزيدى يا از عالى ‏رتبگان - يعنى از آن پنج نور مقدّسى كه نام آنها بر سراپرده عرش‏ نوشته شده است - بودى؟»

فنحن باب اللَّه الّذي يؤتى منه، بنا يهتدى المهتدون، فمن أحبّنا أحبّه اللَّه ‏وأسكنه جنّته ومن أبغضنا أبغضه اللَّه وأسكنه ناره ولايحبّنا إلاّ من طاب مولده.

ما آن درِ رحمت پروردگاريم كه هر كه بخواهد به او راه پيدا كند بايد از آن وارد شود، آنها كه هدايت شدند بسبب ما راه يافتند، هر كه دوستى ما را داشته باشد خدا او را دوست دارد و در بهشتش او را ساكن گرداند، و هر كه با ما دشمنى كند خدا او را دشمن دارد و در دوزخش ‏او را جاى دهد، و ما را جز آنكه پاك متولّد شده دوست ندارد.(47)

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

32 - در «تفسير وكيع بن جرّاح» ذيل آيه شريفه «إهْدِنا الصراطَ المُسْتَقيم»(48) از ابن عبّاس نقل كرده است كه گفت:

   قولوا معاشر العباد: أرشدنا إلى حبّ محمّد وأهل بيته‏ عليهم السلام، اى بندگان‏ خدا ؛ بگوئيد:  خدايا ! ما را به محبّت و دوستى محمّد و آل محمّد راهنمائى كن.(49)

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

33 - سيّد هاشم بحرانى رحمه الله در كتاب «غاية المرام» حديثى را از طريق ‏مخالفين نقل كرده كه نجات كشتى نوح از غرق شدن و هلاكت به خاطر محمّد، على، فاطمه، حسن و حسين: بوده است.

   سيّد بن طاووس قدس سره در كتاب «أمان الأخطار» آن حديث را از انس‏ بن مالك روايت كرده است كه پيغمبر اكرم صلى الله عليه وآله وسلم فرمود:

هنگامى كه خداوند تبارك و تعالى اراده فرمود قوم نوح را هلاك كند به حضرت نوح عليه السلام پيغام داد: از درخت‏ ساج(50) تخته هائى شكسته و آماده كن، وقتى تخته ها آماده شد نمى‏ دانست با آنها چه كند؟

جبرئيل عليه السلام فرود آمده شكل يك كشتى را به او نشان داد و به همراه خود صندوقى آورد كه در آن صد هزار ميخ بود، پس تمام آن ميخ‏ها را در ساختن كشتى بكار برد تا اينكه پنج عدد باقى ماند.

يكى از آنها را در دست گرفت، در دست او درخشيد و نورافشانى كرد همان طور كه يك ستاره تابان در كرانه ‏آسمان مى ‏درخشد و حضرت نوح عليه السلام از آن متحيّر گرديد، خداوند آن ميخ را گويا گردانيد، لب گشود و با زبان فصيح‏ گفت: من بر اسم بهترين انبياء محمّد بن عبداللَّه هستم.

در اين هنگام جبرئيل از آسمان فرود آمد، حضرت نوح عليه السلام از او سئوال كرد: اين چگونه ميخى است كه‏ مانندش را نديده ام؟

فرمود: اين به نام بهترين آفريده پروردگار از ابتدا تا انتهاى آفرينش يعنى محمّد بن عبداللَّه است آن را طرف ‏راست كشتى قرار بده.

ميخ دوّم را برداشت، شروع به درخشش و نورافشانى كرد، حضرت نوح از آن سئوال كرد.

جبرئيل گفت: اين ميخ به نام برادر و پسر عموى آن حضرت يعنى علىّ بن ابى طالب عليه السلام است آن را در طرف ‏چپ كشتى قرار بده.

ميخ سوّم را كه در دست گرفت، درخشيد و تابنده و روشن گرديد. جبرئيل فرمود: اين ميخ به نام فاطمه عليها السلام ‏است او را همان طرفى كه ميخ پدرش را نهاده‏ اى قرار بده.

ميخ چهارم را برداشت آن هم درخشيد و روشن گرديد، جبرئيل فرمود: اين ميخ به نام حسن عليه السلام است آن راكنار ميخ پدرش قرار بده.

ميخ پنجم را كه در دست گرفت، درخشيد و روشن گشت و صداى گريه از آن بگوش رسيد، حضرت نوح به‏ جبرئيل عرض كرد: اين ناله چيست؟

جبرئيل فرمود: اين ميخ به نام سرور شهيدان حضرت حسين بن على عليهما السلام است، او را كنار ميخ برادرش امام‏ حسن عليه السلام بزن و خداى تبارك و تعالى در قرآن فرموده است:

«وَحَمَلْناهُ عَلى ذاتِ ألْواحٍ وَدُسُر» (51).

پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله وسلم در تفسير آن فرموده است:

الألواح خشب السفينة، ونحن الدسر، لولانا ما سارت السفينة بأهلها.

«الواح» همان تخته هاى سفينه بود و «دُسر» يعنى ميخ‏ها مقصود ما هستيم، و اگر مانبوديم كشتى به راه نمى‏ افتاد و اهل خود را سير نمى‏ داد.(52)

   مؤلّف رحمه الله گويد: محمد بن نجّار كه حديث را نقل كرده از اشخاص ‏سرشناس و معروف نزد مذاهب چهارگانه است، سپس از اين حديث‏ نتيجه مى‏ گيرد كه وقتى نجات كشتى نوح به بركت اين بزرگواران بوده‏ جاى تعجّبى نيست كه انسان وقت سوار شدن بر مركب بر آنها درود وتحيّت بفرستد و سپاس مقامات عالى آنها را نمايد كه هر گونه رهائى ازهلاكت‏ها و رسيدن به مقصود به بركت آنها است.

   و سزاوار است هر كه بر كشتى مى ‏نشيند و از خطر غرق شدن ‏ترسناك است بر اطراف كشتى همانگونه كه در حديث كشتى نوح ذكر شد نام خمسه طيّبه را بر ورقى نوشته و بچسباند، از فضل و بخشش پروردگار بعيد نيست كه به خاطر آنها به خواسته خود ظفر يابد و آنچه را دوست‏دارد بدست آورد.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

34 - ابن شاذان رحمه الله روايتى را از طريق مخالفين از عبداللَّه بن عمر نقل ‏كرده است كه رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم فرمود:

به واسطه من حجّت براى شما كامل گرديد و به سبب علىّ بن ابى طالب عليه السلام هدايت شديد، و اين آيه را تلاوت‏ فرمود:

«إنَّما أنْتَ مُنْذرٌ وَلكُلِّ قَوْم هاد»(53)، «تو اخطاردهنده و بيم ‏دهنده هستى و براى هرقومى هدايت‏ كننده ‏اى است».

بعد فرمود: به واسطه حسن عليه السلام به شما احسان و نيكى عطا شد، و به سبب حسين عليه السلام عدّه ‏اى به سعادت‏ مى ‏رسند كه از او پيروى مى ‏كنند و گروهى دچار شقاوت و گمراهى مى‏ شوند كه با او سر ستيز و مخالفت دارند، سپس‏ فرمود:

ألا وإنّ الحسين باب من أبواب الجنّة، من عانده حرّم اللَّه عليه ريح الجنّة.

بدانيد حسين عليه السلام درى از درهاى بهشت است، كسى كه با او مخالفت كند خداوند بوى‏ بهشت را بر او حرام گرداند.(54)

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

35 - ابن بابويه رحمه الله از ابو حمزه نقل كرده است كه گفت: از امام سجّاد عليه السلام‏ شنيدم كه فرمود:

إنّ اللَّه تبارك وتعالى خلق محمّداً صلى الله عليه وآله وسلم وعليّاً عليه السلام والأئمّة الأحد عشر عليهم السلام من ‏نور عظمته أرواحاً في ضياء نوره، يعبدونه قبل خلق الخلق، يسبّحون اللَّه ‏عزّوجلّ ويقدّسونه، وهم الأئمّة الهادية من آل محمّد علیهم السلام.(55)

خداوند تبارك و تعالى حضرت محمّد صلى الله عليه وآله وسلم و على عليه السلام و يازده امام بعد از آن حضرت‏ را از نور عظمت خود آفريد در حالى كه ارواح بودند، و در پرتو نور پروردگار قبل ازآفرينش مخلوقات او را عبادت مى‏ كردند، تسبيح خدا و تقديس او مى ‏نمودند و آنها هستند كه پيشوايان هدايت كننده از آل محمّد علیهم السلام هستند.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

36 - ابن بابويه رحمه الله از رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم روايت كرده است كه فرمود:

لايتمّ الإيمان إلّا بمحبّتنا أهل البيت، وإنّ اللَّه تبارك وتعالى عهد إليّ أنّه ‏لايحبّنا أهل البيت إلّا مؤمن تقيّ، ولايبغضنا إلّا منافق شقيّ، فطوبى لمن تمسّك‏ بي وبالأئمّة الأطهار من ذرّيّتي.

ايمان جز به محبّت ما اهل بيت كامل نمى‏ گردد، و اين عهد و پيمان الهى با من است كه ما اهل بيت را جز مؤمن پرهيزكار دوست ندارد و جز منافق گمراه دشمن ما نيست. پس خوشا به حال كسى كه به من و ائمّه اطهار از ذريّه من گرويده و به رشته ولايت ما درآويخته است.

از آن حضرت سئوال شد: ائمّه و پيشوايان بعد از شما چند نفرند؟

فرمود: عدد نقباء بني إسرائيل، به عدد سران و سروران بنى‏ اسرائيل.(56)

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

37 - ابن بابويه رحمه الله در كتاب «امالى» از امام صادق عليه السلام، از پدرانش ‏عليهم السلام نقل ‏مى‏ كند كه رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم فرمود:

الإسلام عريان، فلباسه الحياء، وزينته الوقار، ومروّته العمل الصالح، وعماده ‏الورع، ولكلّ شي‏ء أساس وأساس الإسلام حبّنا أهل البيت.(57)

اسلام در مثَل مانند پيكرى برهنه است، حيا لباس آن، وقار و متانت زيور آن، عمل صالح‏ جوانمردى آن، و ورع - يعنى انجام واجبات و ترك محرّمات - پايه و ستون آن است.

و هر چيزى داراى اساس و زيربنائى است، و اساس اسلام محبّت و دوستى ما اهل بيت ‏است.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

38 - شيخ مفيد قدس سره در كتاب «اختصاص» از اصبغ بن نباته نقل مى‏ كند كه ازابن عبّاس شنيدم و او از رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم شنيده بود كه فرمود:

ذكر اللَّه عزّوجلّ عبادة، وذكري عبادة، وذكر عليّ عبادة وذكر الأئمّة من ولده‏ عبادة.

ياد خدا عبادت است، و ياد من عبادت است، و ياد على عليه السلام و فرزندانش يعنى ائمّه‏ طاهرين: عبادت است.

به حقّ كسى كه مرا به رسالت برانگيخت و بهترين خلق خود قرار داد، وصىّ و جانشين من برترين اوصياء است، و او حجّت خدا بر بندگان و جانشين او در ميان مخلوقات است، و از فرزندان او پيشوايان هدايت كننده هستند، به واسطه ايشان از اهل زمين عذاب را منع مى‏ كند، و به سبب آنها آسمان را از فرو افتادن بر زمين حفظ مى‏ كند مگربه اذن او، و بخاطر ايشان كوهها را از متلاشى شدن حفظ مى‏ كند، و بندگان را از باران رحمت خود سيراب مى‏ كند، وبه بركت ايشان گياهان را از زمين مى‏ روياند و خارج مى‏ كند.

اُولئك أولياء اللَّه حقّاً وخلفاؤه صدقاً، عدّتهم عدّة الشهور وهي إثنا عشر شهراً، وعدّتهم عدّة نقباء موسى بن عمران.

آنها به حقيقت اولياى خدا هستند و به راستى جانشينان من هستند، عدد آنها به تعداد ماه‏ ها يعنى دوازده تا است و به عدد نقباء يعنى بزرگان قوم موسى بن عمران است.

   سپس اين آيه را تلاوت فرمود: «وَالسماء ذاتُ البُرُوج»(58) يعنى قسم‏ به آسمان كه داراى برج‏ها است، بعد فرمود:

اى ابن عبّاس ؛ آيا مى‏ پندارى كه به آسمان و برج‏هاى آن قسم ياد كرده و اين آسمان و برج‏هاى آن را اراده‏ كرده است؟ گفتم: اى رسول خدا، پس مقصود از آنها چيست؟ فرمود:

أمّا السماء فأنا، وأمّا البروج فالأئمّة بعدي، أولّهم علي عليه السلام، وآخرهم المهديّ ‏صلوات اللَّه عليهم اجمعين.

مقصود از آسمان من هستم، و برج‏ها ائمّه و پيشوايان بعد از من مى‏ باشند كه اوّل آنها على و آخر آنها مهدى است كه درود خداوند بر همه آنها باد.(59)

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

39 - شيخ صدوق ‏رحمه الله از امام صادق‏ عليه السلام روايت كرده كه آن حضرت فرمود:

ابليس - لعنت خدا بر او باد - آسمانهاى هفتگانه را طى مى ‏كرد و به آنها بالا مى‏ رفت، هنگامى كه حضرت‏ عيسى عليه السلام متولّد شد از بالا رفتن سه آسمان ممنوع گرديد و تا چهار آسمان بالا مى ‏رفت، و وقتى حضرت محمّد صلى الله عليه وآله وسلم تولّد يافت او را از همه آسمانها  منع كردند و شياطين را به سبب ستارگان از ورود در آسمان‏ها راندند.

قريش گفتند: اينها علامت قيامت است كه از اهل كتاب آن را شنيده بوديم، عمرو بن اميّه كه در كهانت و پيشگوئى حوادث در عهد جاهليّت قوى‏تر از همه بود گفت: به ستارگان نگاه كنيد اگر آنهائى كه مردم در راه‏يابى وتشخيص زمستان و تابستان از آنها كمك مى ‏گيرند رها مى‏ شوند علامت هلاكت و نابودى خلق است، ولى اگر آنها در جاى خود هستند و غير آنها پرتاب مى‏ شوند علامت اين است كه واقعه مهمّى رخ داده است.

صبح ولادت پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله وسلم همه بتها در هر كجا كه بودند به رو بر زمين افتادند، در آن شب ايوان كسرى به‏ لرزه درآمد و 14 كنگره آن درهم ريخت، درياچه ساوه خشكيد، و در وادى سماوه آب جارى گرديد، آتشكده فارس ‏كه هزار سال خاموش نشده بود خاموش گشت، و دانشمند مجوس در عالم خواب ديد كه شتر سركشى چند اسب‏ اصيل را مى ‏كشاند و از دجله عبور كردند و وارد شهرهاى ايشان شدند.

طاق كسرى از ميان شكسته شد، و دجله بى ‏آب شكافته گشت و آب در قصر او جارى گرديد، نورى از طرف‏ حجاز پخش شد و همه مشرق را فرا گرفت.

هر پادشاهى تخت او سرنگون شد و خودش در آن روز لال گرديد و صحبت نمى ‏كرد، علم كاهنان از آنها گرفته ‏شد و سحر ساحران باطل گرديد، هر كاهنى كه در عرب بود بين او و رفقايش جدائى افتاد، قريش در ميان عرب‏ عظمت يافت و آنها را آل اللَّه گفتند.

امام صادق عليه السلام فرمود: إنّما سمّوا آل اللَّه لأنّهم في بيت اللَّه الحرام.

علّت اينكه آنها را آل اللَّه گفتند اين بود كه آنها در خانه خدا بودند.

و حضرت آمنه عليها السلام مادر پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله وسلم فرمود: به خدا قسم، فرزندم همين كه فرو افتاد دست‏ها را بر زمين ‏گذاشت، سر به سوى آسمان برداشت و نگاهى كرد، سپس نورى از آن ساطع گرديد كه همه جا را روشن كرد، درميان آن روشنائى صداى گوينده‏ اى را شنيدم كه گفت:

إنّك قد ولدت سيّد الناس، فسمّيه محمّداً.

فرزندى به دنيا آوردى كه سرور همه خلائق است نام او را محمّد بگذار.

و او را نزد عبدالمطلب ببر كه او را ببيند، چون آن حضرت را نزد عبدالمطلب آوردند و گفته هاى مادرش درباره ‏او به آن جناب رسيده بود او را دربرگرفت و در دامن خود نشانيد و گفت:

الحمد للَّه الّذي أعطاني

هذا الغلام الطيّب الأردان

قد ساد في المهد على الغلمان(60)

حمد و سپاس شايسته خداوندى است كه به من اين پسربچّه نيكو و پاك را عنايت كرد، كه در گهواره ‏اش بر همه پسران عالم برترى دارد.

سپس او را به اركان كعبه تعويذ نمود و اشعارى در اين مورد گفت.

در اين هنگام ابليس فريادى برآورد و لشكرش را خواند، همگى نزد او اجتماع كردند و گفتند: سرور ما، چه چيزى تو را ناراحت كرده و ترسانده است.

گفت: واى بر شما، از اوّل شب اوضاع آسمان و زمين را متغيّر و دگرگون مى‏ بينم، معلوم مى‏ شود واقعه مهمّى رخ‏داده كه از وقتى حضرت عيسى به آسمان برده شده چنين حادثه اى واقع نشده است، برويد و جستجو كنيد چه‏ چيزى رخ داده است.

همگى از نزد او متفرّق شدند و سپس بعد از تفحّص و جستجو برگشتند و گفتند: ما به آنچه مى‏ گوئى پى نبرديم‏ و چيزى نفهميديم.

ابليس گفت: خودم بايد آن را دنبال كنم و اين كار من است، سپس در دنيا فرو رفت و در همه جا جولان كرد تا اينكه به حرم رسيد، فرشتگان را ديد كه اطراف حرم را احاطه كرده اند و وقتى كه خواست داخل حرم شود بر او بانگ ‏زدند و او برگشت، سپس مثل گنجشك گرديد و از ناحيه حرى وارد شد.

جبرئيل به او فرمود: اى ملعون، برگرد.

ابليس گفت: از تو سئوالى دارم، چه حادثه اى امشب در زمين واقع شده است؟

فرمود: محمّد صلى الله عليه وآله وسلم كه خاتم انبياء و سرور همه آنها است پا به عرصه گيتى نهاده است.

گفت: آيا مرا در مورد او نصيبى و بهره ‏اى هست؟

فرمود: نه، سئوال كرد: آيا در امّت او بهره دارم؟

فرمود: بلى، ابليس گفت: به آن راضى شدم و خشنود گشتم.(61)

رضيت بدّاً بمولده المسعود طالعه

بدر الهوى واختفت فيه الأضاليل

وزال عن رأس كسرى التاج حين‏ علا

من فوق بهرام للايمان إكليل

بخاتم الرسل قد زلت أساوره

فعرشه بعد كرسيّ الملك مشلول

سبحان من خصّ بالإسراء رتبته

بقربه حيث لا كيف وتمثيل

بالجسم اُسري به والروح خادمه

له من اللَّه تعظيم وتبجيل

له البراق جواد والسماء طرق

مسلوكة ودليل السير جبريل

له شريعة حقّ للهدى وله

شريعة في الندى من دونها النيل

وجاءه الروح بالقرآن ينسخ من

شريعة الروح مايحويه انجيل

وكلّ أسفار توراة الكليم لها

من بعد أسفار صبح الذكر تعطيل

لولاه ما كان لا علم ولاعمل

ولا كتاب ولانصّ وتأويل

ولا وجود ولا إنس ولا ملك

ولا حديث ولا وحي وتنزيل

له الخوارق فالعرجون في يده

مهنّد من سيوف اللَّه مسلول

حروبه ومغازيه لها سير

بها يحدث جيل بعده جيل

خشنود شدم به ولادت او كه طالعش مسعود است، همانند شب چهارده درخشيد وتاريكى‏ ها در آن پنهان گشت.

تاج از سر كسرى (پادشاه ايران) افتاد هنگامى كه تاج ايمان از مرّيخ بالاتر رفت.

به وجود خاتم انبياء زينت‏ها از تاج او ريخت، و تخت او بعد از تخت سلطنت نبىّ صلى الله عليه وآله وسلم ‏درهم شكسته شد.

پاك و منزّه است كسى كه با سير دادن پيغمبرش رتبه او را به قرب و نزديكى خود اختصاص داد در حالى كه او ذاتش منزّه از كيفيّت و تشبيه است.

با جسم شريفش سير داده شد و روح الأمين در خدمت او بود، و خداوند تبارك و تعالى‏ او را با اين كار تعظيم و تكريم نمود.

مركب او در اين سفر آسمانى براق بود، و آسمان مسير او بود كه مى ‏پيمود، و راهنمايش‏ در اين سفر جبرئيل عليه السلام بود.

او داراى دين حقّى است كه براى هدايت خلق آن را تبليغ نمود، و آبشخورى در بخشش ‏و بزرگوارى دارد كه نيل كوچك‏ترين آنها است.

قرآنى را كه روح الأمين براى او آورد دين روح اللَّه و آنچه را كه انجيل او در بردارد نسخ ‏كرد و از بين برد.

همه بخش‏هاى تورات حضرت موسى بعد از آمدن سوره‏ ها و آيات قرآن كريم تعطيل‏ گرديد.

اگر او نبود نه علمى بود و نه عملى، و نه كتابى، نه نصّى (ظاهر كتاب) بود و نه تأويلى (باطن كتاب).

نه وجودى بود، نه انسانى و نه فرشته اى، نه حديثى بود، نه وحيى و نه قرآنى.

او داراى معجزات و كارهاى شگفت‏ انگيز بود، شاخه خرما در درست او شمشيرى از شمشيرهاى برهنه پروردگار شد.

جنگ‏هائى كه در آنها حضور داشت و آنها كه حضور نداشت سيره‏اى است كه نسل به ‏نسل مردمان آن را گفتگو مى‏ كنند.

و شيخ اُزرى رحمه الله نيكو به رشته نظم درآورده و گفته است:

ما عسى أن أقول في ذي معال

علّة الكون كلّه احداها

بشرت اُمّه به الرسل طرّاً

طرباً باسمه فيا بشراها

نوّهت باسمه السموات والار

ض كما نوّهت بصبح ذكاها

طربت لاسمه الثرى فاستطالت

فوق علويّة السما سفلاها

لاتجل في صفات أحمد فكراً

فهي الصورة الّتي لن تراها

تلك نفس عزّت على اللَّه قدراً

فارتضاها لنفسه واصطفاها

ما تناهت عوالم العلم الّا

وإلى كنه أحمد منتهاها

حاز قدسيّة العلوم وإن

لم يؤتها أحمد فمن يؤتاها

علم اقسمت جميع المعالي

انّه ربّها الّذي ربّاها

فاض للخلق منه علم وحلم

اخذت عنهم العقول نهاها

وسمّت باسمه سفينة نوح

فاستقرّت به على مجراها

وبه نال خلّة اللَّه إبراهي

م والنار باسمه أطفاها

وبسرّ سرى له في ابن عمران

أطاعت تلك اليمين عصاها

وبه سخر المقابر عيسى

فأجابت نداءه موتاها

وهو سرّ الوجود في الملأ الأعلى

ولو لاه لم تعفر جباها

لم تكن هذه العناصر إلّا

من هيولاه حيث كان أباها

چه بگويم درباره كسى كه داراى منزلتى رفيع و ارزشى والا است، او علّت هستى است واين يكى از آن مقامات و منزلتهاى او است.

انبياء بشارت او را همگى گفته اند، و به نام مبارك او خوشحالى كرده و سرود خواندند.

آسمان و زمين نام او را اعلان كرده و بالا بردند، همانطور كه روشنى صبح خبر از آمدن‏ صبح مى‏ دهد.

زمين به خاطر نام او شادى كرد و با ولادت او پائين‏ ترين مرتبه زمين بر بلندترين مرتبه ‏آسمان فخر نمود.

فكرت را در صفات احمد صلى الله عليه وآله وسلم به تحرّك و تلاش وادار مكن، زيرا آن صورتى است كه‏ نظير و مانند ندارد.

شخصيّتى است كه قدرش نزد خدا عزيز و ارجمند است، او را براى خود برگزيده واختيار نموده است.

علم و دانش درياى بيكرانى است كه پايان نمى ‏پذيرد مگر اينكه پايان آن و نهايتش در وجود احمد صلى الله عليه وآله وسلم ختم مى ‏شود.

علوم مقدّس و دانش الهى را او فرا گرفته است، و اگر به او نرسيده بود چه كسى قابل بود كه به او برسد.

تمام صفات عالى و برترى‏ هاى اخلاقى قسم ياد كرده اند، كه پرورش دهنده آنها ايشان‏ بوده است.

از ناحيه او دانش و بردبارى به سوى خلق سرازير شد، عقول از او خرد و انديشه را گرفت و به دست آورد.

نام مبارك او كه بر كشتى نوح نهاده شد، از غرق شدن ايمنى پيدا كرد و در مجراى خود آرام گرفت.

ابراهيم به سبب او به مقام خلّت رسيد، و آتش نمرودى به اسم مبارك او بر ابراهيم سرد و خاموش شد.

و به سرّى كه او در موسى جارى كرد، عصائى كه در دست او بود از او اطاعت كرد.

و به سبب او عيسى مقابر را تسخير كرد، و مرده‏ هائى كه در آن بودند نداى او را جواب‏ گفتند.

او در ملأ اعلى كه جايگاه فرشتگان است رمز و راز هستى است، و اگر او نبود آنها پيشانى به خاك نمى‏ گذاشتند و عبادت نمى ‏كردند.

تمامى اين عناصر نيستند مگر از مادّه اصلى خود، و او مادّه اصلى و اساس هستى و پدر خلقت است.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

40 - مجلسى رحمه الله در «بحار الأنوار» از كتاب «محاسن برقى» روايتى از امام‏ صادق عليه السلام نقل مى كند كه رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم فرمود:

خداوند عقل را آفريد سپس به او فرمود: روى بگردان پس روى گرداند، بعد به او فرمود: روى آور، پس رو كرد، آنگاه فرمود:

«ما خلقت خلقاً أحبّ إليّ منك».

«موجودى را نيافريدم كه نزد من از تو محبوبتر باشد».

پس نود و نه جزء آن را به وجود نازنين حضرت محمّد صلى الله عليه وآله وسلم بخشيد، و يك جزء باقيمانده را بين مردم ‏تقسيم كرد.(62)

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

41 - و نيز در همان كتاب از پيغمبر اكرم صلى الله عليه وآله وسلم نقل كرده است كه فرمود:

أنا أديب اللَّه، وعليّ عليه السلام أديبي.(63)

من تربيت شده پروردگار و على عليه السلام تربيت شده من است.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

42 - سعد إربلى رحمه الله در كتاب «اربعين» خود روايت كرده است كه: در آثار باقى ‏مانده از يكى از حواريّون حضرت عيسى عليه السلام ورقى يافت شد كه بر آن‏با قلم سريانى نوشته شده بود:

   از كتاب تورات نقل شده است كه: بعد از گفتگو و نزاع حضرت ‏موسى و خضر عليهما السلام در قصّه كشتى و ديوار و غلام هنگامى كه حضرت‏ موسى به طرف قوم خود برگشت برادرش هارون از او سئوال كرد: چه‏ چيزى از خضر آموختى و از عجائب دريا چه چيزى مشاهده كردى؟

   فرمود: من و خضر در كنار دريا ايستاده بوديم كه ناگهان پرنده‏ اى‏ فرود آمد با منقار خود قطره ‏اى از آب دريا برداشت و به طرف مشرق ‏انداخت، سپس قطره ديگرى برداشت و به طرف مغرب رها كرد، بعد قطره سوّم را برداشت و به طرف آسمان و قطره چهارم را به طرف زمين ‏انداخت، سپس قطره پنجم را برداشت و به خود دريا برگرداند، ما ازمشاهده آن بهت‏زده و متحيّر شديم، از خضر عليه السلام سئوال كردم او هم جوابى‏ نداشت.

   در اين هنگام يك شكارچى كه در آن منطقه شكار مى ‏كرد نگاهى به ‏ما كرد و گفت: شما را چه شده است؟ گويا در كار اين پرنده متحيّر وسرگردان گشته ايد؟

   گفتيم: بله همين طور است، گفت: من كه يك نفر صيّاد هستم اشاره ‏اين پرنده را فهميدم، شما دو بزرگوار كه هر دو پيغمبريد ندانستيد؟!

   گفتيم: ما نمى‏ دانيم جز آنچه را خداوند به ما بياموزد؟

   گفت: اين پرنده ‏اى در دريا است كه «مسلم» ناميده مى ‏شود - به‏ خاطر اينكه هنگامى كه صدا مى‏ زند در آوازش اين كلمه يعنى مسلم را مى‏ گويد - با اين كار خود كه آب را با منقار خود برداشت و به طرف مشرق ‏و مغرب آسمان و زمين ريخت و قطره آخر را به دريا برگرداند مى‏ خواهد بگويد:

   «يأتي في آخر الزمان نبيّ يكون علم أهل المشرق والمغرب وأهل‏ السماء والأرض عند علمه مثل هذه القطرة الملقاة في البحر، ويرث علمه ابن‏ عمّه ووصيّه».

   «در آخر الزمان پيغمبرى مى‏ آيد كه علم اهل مشرق و مغرب و اهل‏ آسمان و زمين نسبت به دانش او مثل قطره‏ اى است كه در دريا افكنده‏ شده است، و تمام دانش او را پسرعمو و وصىّ او به ارث خواهد برد».

   با شنيدن اين مطلب از مشاجره دست برداشتيم و هر كدام از ما كه ‏به علم خود دچار خودبينى بوديم آن را كوچك شمرديم.

   آنگاه آن صيّاد از نظر ما ناپديد گرديد و دانستيم كه او فرشته اى بودكه خداوند به جانب ما فرستاد تا كمىِ علم ما را به خودمان نشان دهد بعد  از آنكه ادّعاى كمال داشتيم.(64)

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

43 - از امام صادق عليه السلام روايت شده كه وقتى آن حضرت نام رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم را مى ‏برد و گفت: «رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم فرمود»، رنگ چهره مباركش ‏تغيير مى‏ كرد، سبز مى‏ شد و زرد مى‏ شد به حدّى كه آنهائى كه او را مى‏ شناختند با اين تغييرى كه پيش مى‏ آمد اظهار نشناختن مى ‏كردند.(65)

   و در روايت ديگر نقل شده: هنگامى كه آن حضرت نام محمّد صلى الله عليه وآله وسلم را مى‏ شنيد بعنوان تعظيم با صورت به طرف زمين رو مى ‏كرد و مى ‏فرمود: «محمّد محمّد محمّد» به حدّى كه نزديك بود گونه مباركش بزمين برسد.(66)

   و چه زيبا گفته شده:

هزار مرتبه شستن دهان بمشك و گلاب

هنوز نام تو بردن كمال بى‏ ادبى است

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

44 - شيخ طوسى رحمه الله در كتاب «امالى» از امام صادق عليه السلام، از پدرانش: و آنها از امام حسن عليه السلام نقل كرده اند كه فرمود:

از جدّم رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم شنيدم كه آن حضرت فرمود: 

خلقت من نور اللَّه عزّوجلّ، وخلق أهل بيتي من نوري، وخلق محبّيهم من‏ نورهم، وسائر الخلق من النار. 

من از نور خداوند تبارك و تعالى آفريده شده ام، و اهل بيتم از نور من آفريده شده اند، ودوستان ايشان از نور آنها آفريده شده اند، و ديگر مخلوقات از آتش مى‏ باشند.(67)

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

45 - كلينى رحمه الله در كتاب «كافى» از مفضّل نقل مى‏ كند كه گفت: به امام ‏صادق عليه السلام عرض كردم: شما آن وقتى كه در عالم أظلّه (ارواح) بوديد چگونه بوديد و چه مى‏ كرديد؟ فرمود:

يا مفضّل ! كنّا عند ربّنا ليس عنده أحد غيرنا في ظلّة خضراء، نسبّحه ‏ونقدّسه ونهلّله ونمجّده، وما من ملك مقرّب ولا ذي روح غيرنا، حتّى بدا له في‏خلق الأشياء فخلق ما شاء كيف شاء من الملائكة وغيرهم، ثمّ أنهى علم ذلك ‏إلينا.(68)

اى مفضّل، ما در پيشگاه پروردگار در سايه سبز رنگى بوديم و غير ما در آنجا كسى نبود، به تسبيح، تهليل و تمجيد پروردگار مشغول بوديم، فرشته مقرّبى و هيچ صاحب روحى ‏نبود، تا آنكه خداوند اراده آفرينش فرمود، و آنچه را كه خواست و به هر شكلى كه خواست‏از فرشته و غير آن آفريد، و ما را از آن آگاه ساخت.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

 46 - ابن شهراشوب رحمه الله در كتاب «مناقب» از حضرت اميرالمؤمنين صلوات اللَّه ‏عليه روايت كرده است كه فرمود:

لمّا ولد رسول اللَّه صلى الله عليه وآله وسلم اُلقيت الأصنام في الكعبة على وجوهها، فلمّا أمسى‏ سمع صيحة من السماء «جاءَ الحقُّ وَزَهَقَ الباطِل إنَّ الباطِلَ كانَ زَهُوقاً»(69).

هنگامى كه رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم تولّد يافت، بت‏هاى داخل كعبه به رو بر زمين افتادند، وهنگامى كه شب فرا رسيد صدائى از آسمان شنيده شد كه مى‏ فرمود: «حق ظاهر شد و باطل‏ نابود گرديد، و همانا باطل نابودشدنى است».

   و نقل شده است كه در آن شب تمام دنيا روشن گرديد، هر سنگ وريگ و درختى خنده كرد، و آنچه در آسمان و زمين بود تسبيح خداوند نمود، شيطان درهم شكسته شد و مى‏ گفت: بهترين شخص از ميان امت‏ها و بهترين آفريده، و گرامى ‏ترين بنده و بزرگ‏ترين شخصيّت عالم محمّد صلى الله عليه وآله وسلم است.(70)

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

47 - در كتاب «كنز الفوائد» از حليمه سعديّه روايت شده كه گفت: وقتى‏ پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله وسلم يك‏ساله شد لب به سخن گشود و كلامى فرمود كه‏ خوب‏تر از آن نشنيده بودم، فرمود:

قدّوس قدّوس نامت العيون والرحمان لاتأخذه سنة ولا نوم.

خدا پاك و منزّه از هر نقصى است، چشمها به خواب رفتند، و او را چرت و خواب فرا نمى‏ گيرد.

   و زنى به من يك مشت خرما به عنوان صدقه داد، از او گرفتم و آن‏ حضرت كه در سن سه سالگى بود آن را رد كرد و فرمود:

يا اُمّ، لاتأكلي الصدقة، فقد عظمت نعمتك وكثر خيرك، فإنّي لا آكل الصدقة.

اى مادر، صدقه نخور، زيرا درهاى نعمت بر روى تو باز شده و خير فراوانى بتو رسيده‏ است، و من هرگز صدقه نمى‏ خورم.

   مى‏ گويد: به خدا قسم بعد از شنيدن آن ديگر از كسى صدقه قبول ‏نكردم.(71)

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

48 - در كتاب «قرب الإسناد» از فضيل روايت مى‏ كند كه گفت: از امام‏ صادق عليه السلام شنيدم كه فرمود:

اتّقوا اللَّه وعظّموا اللَّه وعظّموا رسوله صلى الله عليه وآله وسلم ولاتفضّلوا على رسول اللَّه صلى الله عليه وآله وسلم‏أحداً، فإنّ اللَّه تبارك وتعالى قد فضّله ...

تقوا پيشه كنيد، خدا و رسولش را بزرگ داريد و تعظيم كنيد و هيچ كس را بر رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم برترى ندهيد، زيرا  خداوند تبارك و تعالى او را بر همگان برترى بخشيده است... .(72)

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

49 - در كتاب «كافى» نقل شده است: امام صادق‏ عليه السلام از رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم ‏ياد كرد و فرمود:

حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام فرموده است:

ما برأ اللَّه نسمة خيراً من محمّد صلى الله عليه وآله وسلم.

خداوند تبارك و تعالى موجودى را بهتر از محمّد صلى الله عليه وآله وسلم نيافريده است.(73)

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

50 - در همان كتاب از يكى از اصحاب امام صادق عليه السلام نقل كرده است كه‏ گفت: از آن حضرت شنيدم كه فرمود:

به حضرت عيسى بن مريم عليه السلام دو حرف از اسم اعظم عنايت شده بود و با آن كارهاى خارق العاده خود را انجام ‏مى‏ داد، و به حضرت موسى عليه السلام چهار حرف، و به حضرت ابراهيم هشت حرف، و به حضرت نوح پانزده حرف، و به حضرت آدم بيست و پنج حرف از آن عطا شده بود.

وإنّ اللَّه تبارك وتعالى جمع ذلك كلّه لمحمّد صلى الله عليه وآله وسلم، وإنّ اسم اللَّه الأعظم ثلاثة وسبعون حرفاً أعطي محمّداً صلى الله عليه وآله وسلم اثنين وسبعين حرفاً، وحجب عنه حرف واحد.

و خداوند تبارك و تعالى تمام آنچه را كه به آنها مرحمت كرده بود براى حضرت محمّد صلى الله عليه وآله وسلم جمع نموده و همانا اسم اعظم الهى هفتاد و سه حرف است به حضرت محمّد صلى الله عليه وآله وسلم‏ هفتاد و دو حرف از آن را عنايت كرده و يكى را از آن حضرت پنهان نموده است.(74)

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

51 - صفّار رحمه الله در كتاب «بصائر الدرجات» از امام باقر عليه السلام روايت كرده ‏است كه فرمود:

از امير مؤمنان على عليه السلام درباره علم پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله وسلم سئوال شد.

حضرت فرمود: علم النبيّ صلى الله عليه وآله وسلم علم جميع النبيّين وعلم ما كان وعلم ما هو كائن ‏إلى قيام الساعة.

علم پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله وسلم شامل علم تمام پيامبران است، و او بر آنچه واقع شده و تا روزقيامت به وقوع مى‏ پيوندد دانا است.(75)

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

52 - ابن شهراشوب رحمه الله در كتاب «مناقب» نقل كرده است: پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله وسلم ‏معجزه قبل از ولادت، بعد از بعثت و بعد از وفات داشته است كه‏ مهم‏ترين و قوي‏ترين آنها قرآن است.(76)

   و از انس نقل كرده است كه گفت: رسول اكرم صلى الله عليه وآله وسلم از بالاى كوه ‏صدائى شنيد كه مى‏گفت:

«اللهمّ اجعلني من الاُمّة المرحومة المغفورة».

«خدايا ! مرا از امّتى كه مورد رحمت و مغفرت ‏اند قرار بده».

   وقتى نزد رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم آمد ديدند پيرمردى است كه قامت آن‏ سيصد ذراع(77) است، آن حضرت با او معانقه نمود، سپس پيرمرد عرض ‏كرد: من در هر سال يك‏بار غذا مى‏ خورم و اكنون وقت آن رسيده است، در اين هنگام ظرف غذائى از آسمان نازل شد و هر دو از آن خوردند.(78)

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

53 - قطب راوندى رحمه الله در كتاب «خرائج» مى‏ نويسد: روايت شده است‏ عربى نزد پيغمبر اكرم صلى الله عليه وآله وسلم آمد و عرض كرد: آيا نشانه و علامتى در درستى و صحيح بودن آنچه به آن دعوت مى‏ كنى دارى؟ فرمود:

بلى، نزد آن درخت برو و بگو: رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم ترا مى‏ خواند.

   وقتى پيغام را رساند درخت خود را به طرف راست و چپ كج ‏كرده تا اينكه ريشه هايش قطع شد، سپس آمد و در حالى كه خود را به ‏زمين مى ‏كشيد در مقابل پيغمبر اكرم صلى الله عليه وآله وسلم ايستاد.

   عرب گفت: به آن دستور بده تا به جاى خود برگردد.

   حضرت به او فرمان داد، و او به محلّ روئيدن خود برگشت. آنگاه‏ گفت: اى رسول خدا، اجازه مى ‏دهى ترا سجده كنم؟ حضرت فرمود:

لو أمرت أحداً أن‏ يسجد لأحد لأمرت المرأة أن تسجد لزوجها.

اگر بنا بود امر كنم كسى براى ديگرى سجده كند به زن‏ها دستور مى‏ دادم كه براى ‏شوهران خود سجده كنند.

   پس از آن اجازه گرفت تا دست مبارك آن حضرت را ببوسد، وپيامبر صلى الله عليه وآله وسلم به او اجازه فرمودند.(79)

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

54 - و نيز در همان كتاب روايت شده است: پيغمبر اكرم صلى الله عليه وآله وسلم در ميان‏ اصحاب خود بودند كه عربى بيابانى وارد شد و به همراه خود سوسمارى ‏داشت كه آن را شكار كرده و در آستين خود قرار داده بود.

   عرب در حالى كه به پيغمبر اشاره مى‏ كرد گفت: اين كيست؟ گفتند: رسول خدا است.

   گفت: به لات و عزّى(80) قسم، با هيچ كس به اندازه تو دشمنى ندارم وتو از همه نزد من مبغوضترى، و اگر ترس اين نبود كه قوم من مرا عجول و شتابزده بنامند همانا در كشتن تو عجله مى‏ كردم.

   پيغمبر اكرم صلى الله عليه وآله وسلم فرمود:

تو را چه چيزى وادار كرده كه چنين بگوئى؟ ايمان به خداوند بياور.

   گفت: من ايمان نمى‏ آورم تا اينكه اين سوسمار ايمان آورد، و آن را از آستين رها كرد.

   رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم سوسمار را صدا زدند، و او به زبان عربى به گونه ‏اى كه همه حاضرين شنيدند جواب داد: بلى، قربان شما شوم ؛ چه‏ مى‏ فرمائيد اى كسى كه زينت‏ بخش عرصه قيامت و آنها كه وارد آن عرصه ‏مى شوند هستى. فرمود: اى سوسمار، چه كسى را عبادت مى‏ كنى؟

   گفت: كسى كه عرش او در آسمان، سلطنت او در زمين، عجائب اودر دريا، رحمتش در بهشت و عذابش در آتش است.

   فرمود: اى سوسمار، بگو من كيستم؟

   گفت: «رسول ربّ العالمين وخاتم النبيّين، قد أفلح من صدّقك، وخاب ‏من كذّبك»، فرستاده پروردگار جهانيان و آخرين پيامبرى، هر كس تو را تصديق كند و به رسالت تو اعتراف كند رستگار و سعادتمند است، وكسى كه تو را تكذيب كند زيانكار است.

   عرب گفت: هيچ دليل و برهانى بالاتر از ديدن نيست، نزد تو آمدم ‏در حالى كه بيشتر از همه با تو دشمن بودم، ولى اكنون تو را از خودم وفرزندانم بيشتر دوست دارم.

   بعد گفت: شهادت مى ‏دهم كه خدائى جز خداى يگانه نيست وهمانا تو فرستاده خدا هستى، آنگاه بسوى قوم خود برگشت، او از قبيله ‏بنى سليم بود، و وقتى حكايت خود را براى آنها بازگو كرد، با شنيدن آن‏ هزار نفر از آنها مسلمان شدند.(81)

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

55 - علىّ بن ابراهيم قمى رحمه الله در كتاب «تفسير» از حفص كنانى نقل مى ‏كند كه گفت: از عبداللَّه بن بكر شنيدم كه مى‏ گفت: امام صادق عليه السلام به من فرمود:

آيا اين طور نيست كه رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم رسالتش عامّ بود و همگان را فرا مى ‏گرفت و خداوند تبارك و تعالى دركتاب محكم خود فرموده است: «وَما أرْسَلْناكَ إلّا كافَّةً لِلناس»(82).

«ترا نفرستاديم مگر براى تمام مردمان»، يعنى براى اهل مشرق و مغرب و براى اهل آسمان و زمين‏ اعمّ از آدميان و پريان.

سئوال اين است كه آيا آن حضرت رسالت خود را به همه آنها ابلاغ كرد و چگونه اين كار را كرد؟ گفتم: نمى‏ دانم.

فرمود: اى پسر بكر ؛ پيغمبر اكرم صلى الله عليه وآله وسلم از مدينه خارج نشد پس چگونه به اهل شرق و غرب پيغامش را رسانيد؟ گفتم: نمى ‏دانم. فرمود:

إنّ اللَّه تبارك وتعالى أمر جبرئيل فاقتلع الأرض بريشة من جناحه، ونصبها لمحمّد صلى الله عليه وآله وسلم وكانت بين يديه مثل راحته في كفّه ينظر إلى أهل الشرق والغرب‏ ويخاطب كلّ قوم بألسنتهم، ويدعوهم إلى اللَّه وإلى نبوّته بنفسه، فما بقيت قرية ولا مدينة إلّا ودعاهم النبيّ‏ صلى الله عليه وآله وسلم بنفسه.

خداوند تبارك و تعالى جبرئيل را فرمان داد بسبب پرى از بال خود زمين را كَند و آن را براى محمّد صلى الله عليه وآله وسلم نصب كرد، با اين كار زمين در مقابل آن حضرت مثل كف دست در ميان ‏دستش بود، و توسّط آن به اهل شرق و غرب نگاه كرد و هر طايفه اى را با زبان خودشان ‏مخاطب ساخت و آنها را به سوى خدا و نبوّت خويش دعوت نمود، لذا شهرى و روستائى‏ نماند مگر آنكه پيغمبر اكرم صلى الله عليه وآله وسلم خودش آنها را دعوت كرد.(83)

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

56 - در كتاب «الدرّ النظيم» از امام باقر عليه السلام نقل كرده است:

هنگامى كه 22 ماه از ولادت شريف رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم گذشت، آن حضرت چشم درد گرفت(84).

عبدالمطلب به حضرت ابوطالب عليهما السلام فرمود: پسر برادرت را با خود به جحفه ببر، در آنجا راهبى است كه درعبادتگاه خود مريض‏ها را معالجه و مداوا مى ‏كند.

آن حضرت را در زنبيلى هندى قرار دادند و يكى از نوكران ابوطالب عليه السلام آن را برداشت و نزد راهب آورد، و آن‏ زنبيل را در زير عبادتگاه راهب بر زمين نهاد.

حضرت ابوطالب عليه السلام راهب را صدا زدند، او از محلّ عبادت خود سر را بيرون آورد، نگاهى به پائين كرد و دراطراف عبادتگاه خود نورى را تابان ديد و صداى بال‏هاى ملائكه را شنيد.

عرض كرد: شما چه كسى هستيد؟

فرمود: من ابوطالب پسر عبدالمطلبم، پسر برادرم را نزد تو آوردم كه چشمش را مداوا كنى. گفت: او كجا است؟

فرمود: در ميان سبدى است و او را از تابش خورشيد پوشانده ام.

گفت: پرده را از روى او كنار بزن، همينكه پرده را كنار زد نورى در چهره ‏اش مشاهده كرد كه مى ‏درخشد، و باديدن آن گويا خوف و وحشت او را گرفت، و فوراً گفت: او را بپوشانيد.

آنگاه سر خود را داخل صومعه كرد و گفت:

أشهد أن لا إله إلّا اللَّه، وأنّك رسول اللَّه حقّاً حقّاً، وأنّك الّذي بشّر به في‏ التوراة والإنجيل على لسان موسى وعيسى عليهما السلام.

شهادت مى ‏دهم كه خدائى جز خداى يگانه نيست، و به حقّ و راستى كه تو رسول خدا مى‏ باشى و تو همان كسى هستى كه در تورات و انجيل بشارت آمدنت را موسى و عيسى‏ گفته اند.

و دو مرتبه شهادتين بر زبان جارى ساخت سپس سر خود را بيرون آورد و گفت: پسرم او را ببريد، او هيچ عيبى‏ ندارد.

حضرت ابوطالب عليه السلام فرمود: اى راهب، كلام بزرگى و مطلب مهمّى را از تو شنيدم.

گفت: پسرم، شأن و مقام پسر برادرت از آنچه از من شنيدى بزرگتر است و تو در كار رسالتش مددكار او هستى، و آنها كه بخواهند او را بكشند ممانعت مى‏ كنى.

ابوطالب نزد عبدالمطلب برگشت و جريان را به او خبر داد.

عبدالمطلب گفت: پسرم اين قصّه را پنهان كن و كسى را از آن باخبر نكن، به خدا قسم ؛ محمّد صلى الله عليه وآله وسلم از دنيا نخواهد رفت تا اينكه سيادت و بزرگى بر عجم و عرب پيدا كند.(85)

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

57 - ابن شهراشوب رحمه الله در كتاب «مناقب» نام ‏هاى آن حضرت صلى الله عليه وآله وسلم را كه ‏در روايات وارد شده چنين ذكر كرده است:

   العاقب: يعنى كسى كه دنبال انبياء و بعد از آنها آمده است.

   الماحي: يعنى كسى كه به سبب او كفر از بين رفت، يا بسبب اوگناهان پيروانش از بين مى‏ رود، و گفته شده: كسى است كه بعد از او ديگرى نمى ‏باشد.

   الحاشر: و او كسى است كه مردم بعد از او وارد محشر مى‏ شوند.

   المقفّي: يعنى كسى كه پشت سر تمام انبياء آمده و آنها را متابعت‏ نموده است.

   الموقف: يعنى مردم را در پيشگاه الهى امر به توقّف مى‏ دهد و آنها را ‏نگه مى ‏دارد.

   القثم: يعنى كسى كه از هر جهت كامل است و در او همه صفات ‏نيكو جمع شده است.

   الناشر: يعنى نشر دهنده. الناصح: يعنى خيرخواه. الوفي: يعنى كسى ‏كه به عهد و پيمان خود وفا مى ‏كند. المطاع: يعنى كسى كه اطاعت او بر ديگران واجب است و بايد از او پيروى كنند. النجي: يعنى نجات دهنده. المأمون: يعنى مورد اعتماد. الحنيف: يعنى كسى كه از بدى بطرف خوبى‏ تمايل پيدا كند، و كسى كه از عبادت بتها روى بگرداند.

   المغيث: فريادرس. الحبيب: دوست. الطيّب: كسى كه از پليدى وآلودگى اجتناب كرده و خود را به فضائل آراسته نموده است. السيّد: بزرگ‏و سرور. المقرّب: نزديك كننده. الدافع: دور كننده. الشافع: شفاعت كننده.المشفّع: كسى كه شفاعت او پذيرفته مى‏ شود.

   الحامد: حمد كننده و ستايش كننده. المحمود: كسى كه خصال او نيكو و مورد ستايش است. الموجّه: آبرومند. المتوكّل: كسى كه بخدا اعتمادكرده و كارهايش را به او واگذارد. الغيث: باران پر خير و سودمند.

   سپس نام و القاب شريف آن حضرت را كه در قرآن وارد شده وعددش به 400 مى‏ رسد ذكر كرده است.(86)

   طريحى رحمه الله در كتاب «مجمع البحرين» از ابن أعرابى نقل كرده است كه:

   خداوند تبارك و تعالى هزا و يك اسم و پيغمبر صلى الله عليه وآله وسلم هزار اسم‏ دارد، و از بهترين آنها محمّد صلى الله عليه وآله وسلم و محمود و أحمد است.  و محمّد يعنى‏ كسى كه خصلتهاى نيكوى او زياد است و گفته شده: قبل از پيامبر كسى‏ اين نام را نداشته است، و خداوند به اهل آن حضرت الهام نموده است كه‏ او را اينگونه نامگذارى كنند، بخاطر اينكه خدا و فرشتگان و تمام پيامبران ‏و رسولان و همه امّت‏ها او را ستايش مى ‏كنند و بر او درود مى‏ فرستند.(87)

   مؤلّف رحمه الله گويد: محدّث نورى قدس سره در كتاب «مستدرك» نقل كرده: درخبرى وارد شده است:

در قيامت شخصى را مى‏ آورند كه نام او محمّد است، خداوند تبارك و تعالى به او مى ‏فرمايد: ما اساتحييت ‏أن عصيتني وأنت سميّ حبيبي، وأنا أستحيي أن اُعذّبك وأنت سميّ حبيبي.

حيا نكردى معصيت مرا نمودى و خود را بنام حبيب من نام نهادى، و لكن من حيا مى‏ كنم تو را عذاب كنم چون همنام حبيب من هستى.(88)

   و در مجموعه شهيد رحمه الله از كتاب «انوار»  نقل كرده است كه رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم فرموده اند:

إذا سمّيتم الولد محمّداً فأكرموه، ووسّعوا له المجالس ولاتقبّحوا له وجهاً.

هنگامى كه نام فرزند خود را محمّد گذاشتيد او را احترام كنيد و گرامى بداريد، و درمجالس به او جاى دهيد، و براى او چهره درهم نكشيد.(89)

هر گروهى كه هنگام مشورت كسى را كه نام او محمّد يا احمد است به حضور بپذيرند و او را در مشورت وارد كنند، آنچه خير است براى آنها پيش مى‏ آيد.(90)

و هر سفره‏اى كه گسترده شود و بر آن كسى كه نامش احمد يا محمّد است حضور پيدا كند آن خانه در هر روز دوبار مورد تقديس قرار گيرد، يعنى باعث پاكى و مباركى آنجا گردد.(91)

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

58 - كلينى رحمه الله در كتاب «كافى» از ابو هارون نقل مى‏ كند كه گفت: من در مدينه با امام صادق عليه السلام همنشينى داشتم، چند روزى خدمت آن حضرت‏ نرسيدم، وقتى به محضرش شرفياب شدم به من فرمود:

اى ابو هارون چند روز است ترا نديده ام؟

عرض كردم: خداوند به من پسرى مرحمت فرموده است.

فرمود: خدا آن را مبارك گرداند، او را چه ناميدى؟

عرض كردم: او را محمّد نام نهادم.

همين كه آن حضرت نام محمّد را شنيد روى خود را به طرف زمين آورد و چند بار فرمود: «محمّد، محمّد، محمّد» به اندازه ‏اى كه نزديك بود گونه مبارك آن حضرت به زمين برسد. سپس فرمود:

بنفسي وبولدي وباُمّي وبأبويّ وبأهل الأرض كلّهم جميعاً الفداء لرسول اللَّه ‏صلى الله عليه وآله وسلم لاتسبّه ولاتضربه ولاتسي‏ء إليه.

جان من و فرزندانم و پدر و مادرم و تمامى اهل زمين فداى رسول خدا باد. اين فرزند ت‏را كه محمّد ناميدى دشنام ندهى و او را نزنى و به او بدى‏ نكنى.

(بعد فرمود:) واعلم أنّه ليس في الأرض دار فيها محمّد إلّا وهي تقدّس كلّ يوم، بر روى زمين خانه اى نيست كه در آن نام محمّد باشد مگر آنكه هر روز پاك و مبارك‏ مى‏ گردد.(92)

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

59 - سبزوارى رحمه الله در كتاب خود «شرح الأسماء» در شرح اين اسم‏ پروردگار «يا وليّ الحسنات» مى‏ گويد: در خبرى وارد شده است:

   همانا على عليه السلام حسنه اى از حسنات سرور رسولان است.(93)

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

60 - اين فهد رحمه الله در كتاب «عدّة الداعى» از امام صادق عليه السلام نقل كرده است ‏كه آن حضرت فرمود:

زليخا اجازه خواست كه بر يوسف عليه السلام وارد شود به او گفتند: با آن رفتارى كه نسبت به او داشته اى آيا ناراحت‏ نيستى كه ترا نزد او ببريم؟ گفت: من از كسى كه از خدا مى‏ ترسد هرگز نمى‏ ترسم.

وقتى زليخا وارد شد، يوسف به او فرمود: چه شده مى‏ بينم رنگ چهره ‏ات تغيير كرده و دگرگون شده ‏اى؟ گفت:

«الحمدللَّه الّذي جعل الملوك بمعصيتهم عبيداً، وجعل العبيد بطاعتهم ملوكا» ، حمد و ستايش مخصوص خداوندى است كه پادشاهان را به سبب نافرمانى و گناه آنها به‏ بردگى مى كشاند و بردگان را به خاطر اطاعت و فرمانبردارى آنها به پادشاهى مى ‏نشاند.

به او فرمود: چه چيزى باعث شد كه چنين رفتارى با من كنى؟

گفت: زيبائى و جمال تو مرا به اين كار وادار كرد. فرمود:

فكيف لو رأيت نبيّاً يقال له: محمّد صلى الله عليه وآله وسلم، يكون في آخر الزمان أحسن منّي ‏وجهاً وأحسن منّي خلقاً، وأسمح منّي كفّاً؟

اگر پيغمبرى را كه نام مباركش «محمّد» است و در آخرالزمان به رسالت مى‏ رسد ديده ‏بودى چه مى كردى؟ او از من جمالش نيكوتر، اخلاقش بهتر، كرم و بزرگواريش بيشتراست.

زليخا گفت: راست گفتى.

فرمود: از كجا دانستى كه من راست گفته‏ ام؟

عرض كرد: زيرا همينكه نامش را بردى و اوصافش را بيان نمودى محبّت او بى ‏اختيار در دل من جاى گرفت.

خداوند تبارك و تعالى به يوسف خطاب كرد و فرمود: زليخا آنچه گفت درست است، و من او را اكنون بخاطر محبّتى كه به حبيبم پيدا كرد دوست دارم، و آنگاه به حضرت يوسف فرمان داد كه با او ازدواج كند.(94)

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

61 – كلينى ‏رحمه الله در كتاب «كافى» از امام صادق‏ عليه السلام نقل كرده است كه فرمود:

إذا رُئي في اللّيلة الظلماء رُئي له نور كأنّه شقّة قمر.(95)

هنگامى كه رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم در شب تاريك ديده مى‏ شد اطراف چهره ‏اش هاله اى از نور مشاهده مى‏ شد كه گويا پاره ‏اى ماه است.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

62 - كلينى رحمه الله در كتاب «كافى» از حسين بن عبداللَّه نقل كرده است كه‏ گفت: به امام صادق عليه السلام عرض كردم: آيا رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم سرور فرزندان ‏آدم بود؟ فرمود:

كان واللَّه سيّد من خلق اللَّه، وما برأ اللَّه بريّة خيراً من محمّد.

به خدا قسم ؛ او سرور تمام مخلوقات بود و خداوند موجودى را نيافريده كه بهتر از محمّد صلى الله عليه وآله وسلم باشد.(96)

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

63 - كلينى رحمه الله در كتاب «كافى» از امام صادق عليه السلام نقل كرده كه فرمود:

رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم در يكى از جنگها بنام «ذات الرقاع» در زير درختى كنار يك درّه سيل‏ گيرى فرود آمد، سيلى ‏آمد و بين آن حضرت و اصحابش فاصله انداخت، در اين هنگام يكى از مشركان آن حضرت را ديد و مسلمانان كنارآن درّه ايستاده بودند و منتظر بودند كه سيل قطع شود.

آن مرد مشرك به گروه خود گفت: من محمّد صلى الله عليه وآله وسلم را خواهم كشت، بعد با شمشير به طرف رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم‏ آمد و بر آن حضرت سخت گرفت و عرض كرد: اى محمّد ؛ چه كسى ترا از چنگ من رها مى‏ كند؟

فرمود: خداى من و تو.

سپس جبرئيل حاضر شد و آن مشرك را از اسب سرنگون ساخت و او با پشت روى زمين افتاد.

رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم برخاست و شمشير را از او گرفت و بر سينه‏ اش نشست و فرمود: اى غورث ؛ ترا چه كسى ازچنگ من نجات مى‏ دهد؟

عرض كرد: جودك وكرمك يا محمّد صلى الله عليه وآله وسلم، بخشش و بزرگوارى تو.

آنگاه رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم او را رها كرد. آن شخص برخاست و گفت: به خدا قسم ؛ تو از من بهتر و بزرگوارتر هستى.(97)

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

64 - شيخ صدوق قدس سره در كتاب «امالى» از ابن عبّاس حديثى طولانى در موضوع وفات پيغمبر اكرم صلى الله عليه وآله وسلم و آنچه به اصحاب در بستر بيمارى ‏فرموده است نقل مى‏ كند، تا بدانجا كه حضرت فرمودند:

همانا پروردگار عظيم الشأن من حكم كرده و قسم ياد فرموده كه از ستم هيچ ستمكارى نگذرد، و شما را به ‏خداوند قسم مى‏ دهم هر يك از شما شكايتى دارد و يا ستمى از من ديده است اكنون برخيزد و قصاص(98) كند، زيرااگر در اين دنيا كيفر كردارم را ببينم نزد من محبوب‏تر است از آنكه در قيامت در حضور فرشتگان و انبياء كيفر شوم.

در اين هنگام شخصى به نام سوادة بن قيس از آخر مجلس برخاست و عرض كرد: پدر و مادرم فداى شما اى‏ رسول خدا ؛ هنگامى كه از طائف مى‏ آمديد من به استقبال آمدم، شما بر شتر خود سوار بوديد و در دست شاخه ‏باريكى داشتيد، آن را بلند كرديد كه به شتر بزنيد به شكم من برخورد كرد و نمى‏ دانم اين كار اشتباهاً از طرف شما صورت گرفت يا عمدى و از روى قصد بود.

رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم فرمود: پناه مى ‏برم به خدا كه چنين كارى را از روى عمد انجام داده باشم. سپس فرمود: اى ‏بلال، به خانه فاطمه عليها السلام برو و همان شاخه باريك را بگير و نزد من بياور.

بلال از مسجد بيرون آمد و در كوچه و بازار با صداى بلند فرياد مى‏ زد: اى مردم ؛ چه كسى از شما حاضر است‏در اين عالم يعنى پيش از قيامت با او قصاص شود، اكنون پيغمبر اكرم محمّد صلى الله عليه وآله وسلم خود را قبل از قيامت در معرض ‏قصاص قرار داده است - و حديث را ادامه داده است - تا اينكه رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم فرمود: آن پيرمرد كجاست؟ پيرمرد برخاست و گفت: منم و در اينجا حاضرم اى رسول خدا، پدر و مادرم به فداى شما.

حضرت فرمود: بيا اينجا و از من قصاص كن تا اينكه راضى شوى.

عرض كرد: اى رسول خدا، پيراهن را از شكم خود كنار بزن، حضرت آن را كنار زد.

پيرمرد عرض كرد: اى رسول خدا، پدر و مادرم فداى شما ؛ آيا اجازه مى‏ دهى لب‏هاى خود را بر شكم شما گذارم ‏و آن را ببوسم؟

حضرت اجازه فرمودند. آنگاه پيرمرد گفت: به اين محلّ قصاص از شكم مبارك رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم از آتش ‏دوزخ پناه مى ‏برم.

رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم فرمود: اى سواده ؛ آيا قصاص مى‏ كنى يا عفو مى‏ نمائى؟ گفت: عفو مى‏ كنم اى رسول خدا.

پيغمبر اكرم صلى الله عليه وآله وسلم او را دعا كرد و فرمود:

«اللهمّ اعف عن سوادة بن قيس كما عفى عن نبيّك محمّد صلى الله عليه وآله وسلم».

بار پروردگارا ! سوادة بن قيس را مورد عفو و بخشش خود قرار بده همان طور كه او پيامبر تو را عفو كرد... .(99)

   مؤلّف رحمه الله پس از ذكر اين قضيّه اشكالى را كه ممكن است به ايشان‏ وارد كنند قبلاً جواب مى‏ دهد و مى ‏فرمايد:

   اگر كسى سئوال كند چرا براى ائمّه طاهرين علیهم السلام مناقب و فضائل زيادترى از رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم نقل كرده ‏اى با آنكه او برتر و شريف‏تر ازديگران است، در جواب مى‏ گوئيم:

   عظمت ولىّ تابع عظمت نبىّ است، هر چه ما ماه را توصيف كنيم و او را مدح و ستايش كنيم در حقيقت برگشت آن به خورشيد است، زيرانور ماه تابع نور خورشيد است.

   ديگر اينكه پيغمبر اكرم صلى الله عليه وآله وسلم و ائمّه معصومين علیهم السلام در مقام باطنى و درحقيقت يكى هستند لذا توصيف آنها توصيف پيامبر است.

   ديگر اينكه نسبت به شخصيّت و فضيلت نبىّ گرامى اسلام صلى الله عليه وآله وسلم درميان مسلمانان اختلافى نيست و مهمّ ذكر فضائل علىّ بن ابى طالب عليه السلام واولاد طاهرين او است كه بعضى آن را انكار مى‏ كنند در حالى كه ادّعا دارند پيغمبر خدا صلى الله عليه وآله وسلم را تصديق كرده اند.

   ديگر اينكه تمام تلاش رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم معرّفى امير مؤمنان على عليه السلام ‏و جانشينان آن حضرت بود، لذا كمالات و فضائل آنها را براى مردم ‏يادآورى نموده و از ستودن خويشتن كه پسنديده نيست اجتناب كرده ‏است ولى به مقتضاى آيه مباهله كه على عليه السلام نَفْس پيغمبر معرّفى شده است‏ مدح و توصيف على عليه السلام به پيغمبر صلى الله عليه وآله وسلم نيز بر مى‏ گردد.

   پس از آن می ‏فرمايد: ما به دنبال اين باب كه ذكر فضائل رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم بود بابى در فضيلت صلوات فرستادن بر آن حضرت تشكيل داده ودر آن روايات جالب و حكايات زيبائى نقل كرده ايم كه باعث سرور وشادمانى قلب شما گردد:

 


1) امالى طوسى: 583 ح 12 مجلس 24، بحار الأنوار: 13/3 ح 30 و 133/27 ح 129.

   مؤلّف رحمه الله اين حديث را به طور اختصار ذكر كرده است ودر مصدر چنين نقل شده است:

   معتّب غلام حضرت صادق عليه السلام از آن حضرت و ايشان از پدر بزرگوارش نقل كرده اند كه فرمود: عربى ‏بيابان ‏نشين محضر پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله وسلم شرفياب شد و عرض كرد: اى رسول خدا ؛ آيا براى بهشت بهائى هست‏كه آن را بپردازند؟ فرمود: بلى، عرض كرد: بهاى آن چيست؟ فرمود: گفتن «لا إله إلاّ اللَّه» يعنى اعتراف به ‏يكتائى خداوند است كه آن را بنده با اخلاص بگويد، عرض كرد: اخلاص آن چيست؟ فرمود: عمل كردن به ‏آنچه به آن برانگيخته شده ام و دوستى اهل بيت من. عرض كرد: پدر و مادرم فداى شما شوند، آيا دوستى اهل‏بيت هم از حقوق آن است؟ فرمود: دوستى ايشان از بزرگترين حقّ آن است.

2) بحار الأنوار: 294/72 و 301.

3) معانى الأخبار: 260 ح 1، بحار الأنوار: 374/69 ضمن ح 19.

4) علاّمه مجلسى رحمه الله تحقيقى درباره اين سجود نموده و آن را توضيح داده است. به بحار الأنوار: 140/11مراجعه كنيد.

5) عيون اخبار الرضا عليه السلام: 204/1 ح 22، كمال الدين: 254/1 ح 4، علل الشرايع: 5/1 ح 1، بحار الأنوار:335/26 ح 1 و 303/60 ح 16 (قسمتى از روايت)، تأويل الآيات: 876/2 ح 9، منتخب الأثر: 61 ح 1،إرشاد القلوب: 403.

6) تفسير قمى: 243/1، معانى الأخبار: 20، امالى صدوق: 764 ح 2 مجلس 95، الكافى: 456/2 ح 15،المحاسن: 224/1 ح 142، تحف العقول: 490، جواهر السنيّة: 59 و 286. بحار الأنوار: 338/13 ح 14، و آن‏را در ج: 267/26 ح 1 به نقل از  تفسير قمى و معانى الأخبار، و در ج: 360/16 ح 60 به نقل از معانى الأخبار- تا اين فرمايش امام عليه السلام «به او عطا مى‏ كنم پيش از آنكه از من درخواست كند» - نقل كرده است.

7) سوره مؤمنون، آيه 60.

8) سوره آل عمران، آيه 31.

9) الوافى: 265/26 ح 1، به نقل از كافى: 128/8 ح 98.

10) تفسير امام عسكرى عليه السلام: 376 ح 261، بحار الأنوار: 261/17 و 262، و 343/26 ح 15.

11) المحاسن: 273 ح 98، بحار الأنوار: 166/39 ح 6 و 216/63 ح 51.

12) الخصال: 639/2 ضمن ح 13، بحار الأنوار: 13/27 ح 1 و 80/63 ح 35، كشف الغمّة: 466/1.

13) مصباح الأنوار: 237، بحار الأنوار: 116/26 ح 22، تفسير برهان: 7/4 ح 8 .

14) امالى صدوق: 461 ح5 مجلس 60، بحار الأنوار: 227/26 ح 1.

15) المحاسن: 47 ح 109، وسائل الشيعة: 558/11 ح 9، بحار الأنوار: 228/26 ح 4 به نقل از تفسير قمى.

16) المحاسن: 48 ح 111، بحار الأنوار: 228/26 ح 6.

17) در حديث ديگرى رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم فرموده است: «ولو أحبّه الكفّار أجمعون لأثابهم اللَّه عن محبّته بالخاتمة المحمودة، بأن يوفّقهم للإيمان ثمّ يدخلهم الجنّة برحمته» اگر كافران همگى او را دوست داشته باشند خداوند به خاطر آن محبّت، پايان كار آنها را نيكو و پسنديده قرار مى‏دهد به اينكه ايشان را توفيق مى ‏دهد كه ايمان آورند، سپس آنها را به رحمت خود وارد بهشت مى‏ گرداند. «تفسير امام عسكرى عليه السلام: 20».

18) تفسير امام عسكرى عليه السلام: 392 ضمن ح 267، بحار الأنوار: 331/26 ضمن ح 12.

19) الخصال: 196/1 ح 1، صحيفة الرضا عليه السلام: 2، بحار الأنوار: 225/96 ح 24، عيون اخبار الرضا عليه السلام: 253/1، امالى طوسى: 376/1، بحار الأنوار: 220/96 ح 10، بشارة المصطفى:  17 (با اندكى اختلاف)، بحار الأنوار:123/68 ح 51 و ص 135 ح 70.

20و21) . كشف الغمّة: 137/1، بحار الأنوار: 104/27 ح 72 و 73.

22) نوادر راوندى: 15، بحار الأنوار: 133/27 ح 128، و آن را در ج: 169/8 ح 16 و 158/27 ح5 به نقل از فضائل الشيعة: 5 نقل كرده است.

23) پلى كه بر روى جهنّم كشيده شده و بايد از آن عبور كنند.

24) الخصال: 360/2 ح 49، بحار الأنوار: 158/27 ح 3، بشارة المصطفى: 17.

25) مشارق انوار اليقين: 118.

26) المناقب: 236/2، مدينة المعاجز: 53/3 ح 717، بحار الأنوار: 99/39 ضمن ح 10، و آن را در ج: 137/38 ح97 به نقل از كتاب الروضة: 32 (با كمى اختلاف) نقل كرده است.

27) سوره شورى، آيه 23.

28) اين حديث در ص 90 ح 10 (با كمى اختلاف) ذكر شد.

29) بحار الأنوار: 344/26 ح17 به نقل از تأويل الآيات: 834/2 ح7، و ج: 364/16 ح 68 به نقل از ارشاد القلوب: 295/2، مدينة المعاجز: 394/2.

30) سوره انعام، آيه 9.

31) سوره انبياء، آيه 23.

32) بحار الأنوار: 28/35 ح 24، تفسير برهان: 193/3 ح 7، به نقل از تأويل الآيات: 397/1 ح 27.

33) المحتضر: 125، بحار الأنوار: 307/26 ح 70، تأويل الآيات: 562/2 ح 29، بحار الأنوار: 154/36 ح 134،تفسير برهان: 147/4 ح 3.

34) تفسير امام عسكرى عليه السلام: 38، بحار الأنوار: 69/70 ح 16.

35) الروضة: 2، بحار الأنوار: 319/38 ح 27.

36) البتّه روشن است كه خداوند جسم نيست، زيرا جسم ؛ مركّب و محدود و داراى ابعاد و اشكال و نيازمند مكان ‏است، و خدا از اين اوصاف منزّه است، از طرف ديگر هيچگاه ‏در ذات مقدّس خداوند تغيير حالت پيدا نمى‏ شود، لذا در اين حديث شريف كه فرموده است: «چهره حق تعالى درخشنده و تابان مى‏ شود و او خشنود مى‏ گردد» ظهور اين حالت‏ها در ذات بى‏ همتاى او غير معقول است، و با استفاده از آيات و روايات ديگر بايد گفت: مركز ظهور آن، وجود مقدسّ معصومين علیهم السلام است كه آنها مظهر صفات حق تعالى و محلّ تجليّات‏ پروردگارند، همان طور كه امام صادق عليه السلام در تفسير آيه 55 سوره زخرف: «فلمّا آسفونا انتقمنا منهم» «چون ما را به خشم آورند از آنان انتقام كشيديم»، فرموده است:

   خداوند تبارك و تعالى هيچگاه دچار غصّه و اندوه و ناراحتى نمى‏ شود ولى براى خود اولياء و نمايندگانى ‏آفريده است كه آنها اندوهناك و خشنود مى شوند، خشنودى ايشان را دليل بر خشنودى خود و خشم و غضب ‏ايشان را علامت خشم و غضب خود قرار داده است.

37) سوره طه، آيه 68.

38) امالى صدوق: 287 ح 4 مجلس 39، الإحتجاج: 54/1، بحار الأنوار: 366/16 ح 72 و 319/26 ح 1، جامع ‏الأخبار: 9، تأويل الآيات: 49/1 ح 23. و جمله اخير در «الإحتجاج» و «بحار الأنوار» نيست.

39) اين حديث در ص 91 ح 12 (با كمى اختلاف) ذكر گرديد.

40) بحار الأنوار: 316/26 ح 80.

41) لسان الميزان: 490/4 ح 1558، مدينة المعاجز: 460/2 ح 680.

42) الكافى: 482/3 ح1، علل الشرايع: 312 ح 1، بحار الأنوار: 354/18 ح 66 و 237/82 ح1.

43) امالى مفيد: 218 ح 6 مجلس 25، بحار الأنوار: 312/27 ح 5.

44) تفسير امام عسكرى‏ عليه السلام: 146 ح 74، بحار الأنوار: 97/27 ح 60.

45) تفسير امام عسكرى عليه السلام: 181 ح 87، بحار الأنوار: 326 - 321/17، ثاقب المناقب: 39 ح 21.

46) سوره ص، آيه 75.

47) فضائل الشيعة: 49 ح 7، بحار الأنوار: 142/11 ح 21/15 9 ح 2/25 34 ح3 و 306/39 ح 120.

48) سوره فاتحة، آيه 6.

49) المناقب: 73/3، بحار الأنوار: 16/24 ح 18، تفسير برهان: 52/1 ح 38، اين روايت را حسكانى در كتاب ‏شواهد التنزيل: 58/1 ح 87 و سيّد شرف‏ الدين در كتاب تأويل الآيات: 28/1 ح 11 (با كمى اختلاف) ذكركرده اند.

50) ساج ؛ نوعى درخت جنگلى است كه داراى چوب سخت و مقاوم است.

51) سوره قمر، آيه 13.

52) أمان الأخطار: 107، نوادر المعجزات: 64 ح 28 بحار الأنوار: 332/26 ح 14 به نقل از آن كتاب، و ج:328/11 ح 49 و 230/44 ح 12 به نقل از كتاب خرائج و آن را در نسخه اى كه نزد ما بود نيافتيم.

53) سوره رعد، آيه 7.

54) مائة منقبة: 22 منقبت 4، بحار الأنوار: 405/35 ح 28، غاية المرام: 235 ح 6، تفسير برهان: 281/2 ح 18، وخوارزمى اين حديث را در كتاب «مقتل الحسين عليه السلام: 145/1» آورده است.

55) كمال الدين: 318 ح 1، بحار الأنوار: 23/15 ح 39 و 15/25 ح 28.

56) كفاية الأثر: 110، بحار الأنوار: 322/36 ح 178، منتخب الأثر: 48 ح8 .

57) امالى صدوق: 161، المحاسن: 286، الكافى: 46/2، بحار الأنوار: 343/68 ح 15، امالى طوسى: 84 ح 35 مجلس 3 (با كمى اختلاف)، بحار الأنوار: 379/68 ح 27، بشارة المصطفى: 92 (با كمى اختلاف).

58) سوره بروج، آيه 1.

59) الإختصاص: 218، بحار الأنوار: 370/36 ح 234، منتخب الأثر: 60 ح 6، تفسير برهان: 445/4 ح 1.

60) در تفسير برهان اضافه كرده است: «وفاق شأنه جميع الشأن» و شخصيّت او والاتر از تمام شخصيّت‏ها است.

61) امالى صدوق: 360 ح 1 مجلس 48، بحار الأنوار: 257/15 ح 9، تفسير برهان: 326/2 ح 3.

62) المحاسن: 147 ح 8 ، بحار الأنوار: 97/1 ح 6 و 224/16 ح 26.

63) بحار الأنوار: 231/16 سطر 4.

64) المحتضر: 100، بحار الأنوار: 199/26 ح 12، تأويل الآيات: 104/1 ح 9، بحار الأنوار: 313/13 ح 52.

   برسى رحمه الله اين روايت را در مشارق الأنوار: 79 از حسن بصرى به اختصار نقل كرده، و نيز در كتاب الدمعة الساكبة: 61/2 (با كمى اختلاف) ذكر شده است.

65) الخصال: 167 ح 29، امالى صدوق: 224، بحار الأنوار: 16/47 ح 1، روضة الواعظين: 211.

66) الكافى: 92/8، بحار الأنوار: 30/17 ح 9.

67) امالى طوسى: 655 ذيل ح 5 مجلس 34.

68) الكافى: 441/1 ح 7، بحار الأنوار: 24/15 ح 45 و 196/57 ح 142، الوافى: 683/3 ح 6.

69) سوره إسراء، آيه 81 .

70) المناقب: 31/1، بحار الأنوار: 274/15 ح 20.

71) كنز الفوائد: 168/1، بحار الأنوار: 400/15 ح 28.

72) قرب الإسناد: 61، بحار الأنوار: 269/25 ح 12.

73) الكافى: 440/1 ح 2، بحار الأنوار: 368/16 ح 77، الوافى: 712/3 ح 15.

74) الكافى: 230/1 ح 2، بحار الأنوار: 134/17 ح 11، الوافى: 564/3 ح 3.

75) بصائر الدرجات: 127 ح 1، بحار الأنوار: 144/17 ح 31.

76) بحار الأنوار: 301/17 ح 13 به نقل از مناقب: 125/1 و در آن وجوه قوى بودن قرآن را ذكر نموده است.

77) از ابتداى مرفق تا سر انگشتان يك «ذراع» است.

78) المناقب: 117/1، بحار الأنوار: 301/17 ذ ح 12.

79) الخرائج: 44/1 ح 53، بحار الأنوار: 377/17 ح 40.

80) نام دو بت بزرگ و معروف است.

81) الخرائج: 38/1 ح 43، بحار الأنوار: 406/17 ح 30.

82) سوره سبأ، آيه 28.

83) تفسير قمى: 202/2، بحار الأنوار: 188/18 ح 20.

84) به رمد مبتلا گشت، و رمد ؛ ورمى است كه در طبقه ملتحمه چشم پديد آيد.

85) العدد القويّة: 123 ح 30، بحار الأنوار: 358/15 ح 15.

86) المناقب: 151/1، بحار الأنوار: 103/16 ضمن ح 40.

87) مجمع البحرين: 40/3.

88) المستدرك: 130/15 ح 4.

89و90و91) . عيون اخبار الرضا عليه السلام: 28/2 ح 30 29 و 31، بحار الأنوار: 128/104 ح 10 8 و 12، و محدّث نورى ‏رحمه الله اين روايت را در كتاب مستدرك الوسائل: 130/15 ح 5 از مجموعه شهيد نقل كرده است.

92) الكافى: 39/6 ح 2، بحار الأنوار: 30/17 ح 9، وسائل الشيعة: 126/15 ح 4.

93) شرح الأسماء: 33 سطر 10.

94) عدّة الداعى: 152، علل الشرايع: 55 ح 1، بحار الأنوار: 281/12 ح 60 و 193/16 ح 30، تفسير برهان:271/2 ح 6.

95) الكافى: 446/1 ح 20، بحار الأنوار: 189/16 ح 27، و ص 237 سطر آخر به سندى ديگر.

96) الكافى: 440/1 ح 1، بحار الأنوار: 368/16 ح 76.

97) الكافى: 127/8 ح 97، بحار الأنوار: 179/20 ح 6.

98) قصاص آن است كه بر شخص كارى همانند كارى كه انجام داده اجرا شود.

99) امالى صدوق: 732 ح 6 مجلس 92، بحار الأنوار: 507/22 ح 9.

 

    بازدید : 33501
    بازديد امروز : 12418
    بازديد ديروز : 19024
    بازديد کل : 127573579
    بازديد کل : 88858808