امام صادق علیه السلام : اگر من زمان او (حضرت مهدی علیه السلام ) را درک کنم ، در تمام زندگی و حیاتم به او خدمت می کنم.
(2) دو گروه عربى و ايرانى در زمان مأمون

(2)

دو گروه عربى و ايرانى در زمان مأمون

   فضل بن سهل، دبير و سياستمدار مأمون كه نژادپرستى ايرانى را در اداره عبّاسيان ‏نمايندگى كرد و فضل بن ربيع كه نماينده آرمان ‏هاى عربى بود، نقشى سياسى را ايفا كردند كه چالش آن‏ها پيش از مرگ هارون به شكل مشخّصى هويدا شد.

   اوّلى با انگيزه گرايش‏هاى نژادپرستانه و ترس از مرگ هارون در پى شديد شدن‏ بيمارى او، كوشيد حقّ مأمون را در خلافت محفوظ نگه داشته و از او در مقابل‏ استبداد برادر و  اطرافيانش حمايت كند. شايد نخستين گامى كه براى رسيدن به ‏آرزوهاى خود برداشت، اين بود كه مأمون را قانع كرد همراه پدرش به خراسان برود تا در آنجا به جمع‏ آورى ياران خود بپردازد و  او را از سيطره امين و حزبش دور كند.

   مقاصد دو طرف بعد از مرگ هارون نمايان شد و تناقض آشكارى در ديدگاه‏ هاى ‏سياسى آنان بروز كرد. هارون در هنگام شدّت بيمارى خويش، بيعت با مأمون را بعد از امين تجديد كرد. هنگامى كه امين از شدّت بيمارى خويش آگاه شد، بكر بن معتمر را همراه نامه‏ هايى به خراسان اعزام كرد كه ظاهرش عيادت پدرش بود و در باطن به‏آن قوم دستور داد كه همراه با ساز و برگ بازگردند.

   و سامان دادن به كارهاى هارون بود، بعد از مرگ ‏او، در بازگشت به همراه فضل بن ربيع كه مسئول مخارج سپاه و تجهيزات ترديد نكرد؛ به ديدار مأمون نرفت و با وجود درخواست مأمون از او و همراهانش براى ترك نكردن آنجا، توجّهى به وى‏ نكرد. مأمون عهد و پيمان ‏هايى را كه هارون از آنان گرفته بود، يادآور شد. در حقيقت ‏مأمون در تنگنا قرار گرفت، اندوهگين شد و نيّت ناپاك امين را در مقابل خود احساس كرد.

   در حقيقت آن پيروزى كه عنصر عرب در غلبه بر برمكيان به دست آورد و تلاش ‏پيوسته آن براى به چنگ آوردن نفوذ و قدرت بيشتر، فقط در سايه خليفه ‏اى، مانندامين فراهم مى‏شد. همين مسأله فضل بن ربيع را واداشت بار آن را به دوش بكشد، به‏ اعتبار اينكه در اين شرايط فرصتى براى وى فراهم آمد تا به مرحله ديگرى از درگيرى ‏وارد شود.

   امّا فضل بن سهل درخواست امين را رد كرد و كار را براى مأمون سامان داد و به او گفت: كار را به دايى‏هايت (پارسيان) واگذار كه بيعت تو در گردن آن‏ها است؛ اندكى ‏صبر پيشه كن، من خلافت را براى تو ضمانت مى‏ كنم.

   بدون شك انگيزه ابن سهل در تشويق مأمون به ماندگارى در خراسان و كمك به او و رد درخواست امين براى بازگشت به بغداد، چشم ‏داشت نژادپرستانه و شخصيّتى‏ بوده است. او براى ابومحمّد يزيدى كه به او خدمت مى‏ كرد، به روشنى گفته است كه: براى اينكه اين مُهر - اشاره به انگشترى - شرق و غرب را به دست آورد، به خدمت او درآمدم و همدم او شدم.

   در حقيقت ابن سهل كه براى به خلافت رساندن مأمون تلاش مى‏ كرد، آرزو داشت مرو به جاى بغداد پايتخت اين خلافت باشد و مجد و عظمت خراسان را به آن ‏بازگرداند و به نقشى بارز در گردآوردن خراسانى در پشت آن مسأله منجر شود. وى ‏نپذيرفت كه بعد از خوارى برمكيان تحت فرمان باشد؛ از اين ‏رو به سختى از مأمون ‏پشتيبانى كرد و پاى‏بند او شد. وى امامى بود كه خراسانيان از نو گردش جمع شدند.

   بدين‏گونه مسأله درگيرى ميان عرب و پارسيان بُعد مردمى به خود گرفت ورخدادها افراد را سوق دادند كه جانب يكى از دو گروه را بگيرند. عرب امين را كمك ‏كردند و پارسيان دست خواهرزاده خويش مأمون را گرفته، او را يارى دادند.

      چشم‏ داشت اطرافيان  

   اطرافيان امين، به ويژه فضل بن ربيع و علىّ بن عيسى بن ماهان با نيرومندى پشت سر او ايستادند و او را به شكستن پيمان واداشتند؛ در حالى‏ كه دلايل اشاره مى ‏كنند كه او با وجود سخنان روشن گذشته خود، مايل بود كه به دو برادرش وفادار باشد. فضل‏بن ربيع او را نصيحت كرد كه از برادرش مأمون بخواهد به بغداد بيايد تا مانند گروگانى در دست وى باشد و ميان او و سپاهش فاصله بيفتد تا زمينه خلع وى ايجاد شود و ولىّ‏ عهدى بعد از او به پسرش موسى بازگردد.

   از آن سو فضل بن سهل از مأمون پشتيبانى كرد و به او فهماند كه به علّت كارهاى‏ خراسان، از رفتن به بغداد عذر بخواهد و خواستار باقى ‏ماندن در آنجا شود.

   و بدين‏گونه دخالت اطرافيان به شعله‏ ور شدن نزاع منجر شد و درگيرى را اجتناب ‏ناپذير كرد.(2832)


2832) دولت عبّاسيان: 125.

 

منبع: معاویه ج ... ص ...

 

بازدید : 1870
بازديد امروز : 4854
بازديد ديروز : 45443
بازديد کل : 128478690
بازديد کل : 89329294