امام صادق علیه السلام : اگر من زمان او (حضرت مهدی علیه السلام ) را درک کنم ، در تمام زندگی و حیاتم به او خدمت می کنم.
(3) جنگ تبوک و حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام

(3)

جنگ تبوک و حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام

سيّد هاشم بحرانى قدس سره در كتاب «مدينة المعاجز» از كتاب «درر المطالب»(187) نقل كرده است:

رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم هنگامى كه براى جنگ تبوك از مدينه خارج شد على بن ابى طالب عليه السلام را خليفه و جانشين خود در ميان اهلش قرار داد و دستور داد كه در مدينه بماند، منافقين با حرف‏هاى نادرست ‏خود به فتنه انگيزى شروع كردند و مى‏ گفتند: پيغمبر كه على عليه السلام را به همراه خود نبرده او را كوچك‏ شمرده است.

اين شايعه هاى منافقين كه به گوش على عليه السلام رسيد اسلحه خود را برداشت و به دنبال پيغمبر اكرم صلى الله عليه وآله وسلم‏ به راه افتاد تا او را در منزلگاهى بين راه ديد، عرض كرد:

اى رسول خدا ؛ منافقين گمان كرده اند اينكه شما مرا در مدينه باقى گذاشته ايد و با خود نبرده ايد بخاطر كوچك شمردن‏ من است، آيا اين درست است؟

رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم فرمود: آنها دروغ گفته اند و چنين چيزى نيست بلكه تو را جانشين خود قرار دادم براى امورى كه من ‏آنها را رها كرده ام، برگرد و در ميان اهل من و اهل خودت جانشين من باش.

ألا ترضى أن تكون منّي بمنزلة هارون من موسى إلّا أ نّه لا نبيّ بعدي؟

آيا خشنود نيستى كه نسبت به من به منزله هارون نسبت به موسى باشى، جز در مرتبه نبوّت كه پيغمبرى بعد از من نيست؟

آنگاه على عليه السلام برگشت و پيغمبر اكرم صلى الله عليه وآله وسلم به سفر خود ادامه داد.

اتّفاقاً در آن جنگ لشكر آن حضرت دچار شكست شد و لشكريان متوارى گشتند و پا به فرار گذاشتند، جبرئيل بر رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم نازل شد و عرض كرد:

خداوند به شما سلام رسانده و مژده فتح و پيروزى داده و شما را مخيّر نموده است كه اگر بخواهى ‏فرشتگان را براى نصرت و ياريت مى ‏فرستم و اگر بخواهى على عليه السلام را بخوان تا بيايد.

پيغمبر اكرم صلى الله عليه وآله وسلم دوّمى را اختيار فرمود، جبرئيل عرض كرد: صورت خود را به طرف مدينه برگردان‏ و صدا بزن:

يا أبا الغيث، أدركنى يا علي، أدركنى يا علي.

يعنى اى على مرا درياب و به كمك من بشتاب.

سلمان مى‏گويد: من هم از كسانى بودم كه به دستور پيغمبر اكرم صلى الله عليه وآله وسلم در مدينه مانده بودم. روزى به ‏باغى در بيرون شهر رفته بودم به على عليه السلام برخورد كردم، آن حضرت بالاى درخت خرما شاخه هاى‏ آن را از درخت جدا مى‏ كرد و من در پايين درخت آنها را جمع مى ‏كردم، ناگهان شنيدم على عليه السلام فرمود:«لبيّك»، آمدم، الآن آمدم. از درخت پائين آمد در حالي كه غم چهره اش را گرفته بود و اشك مى ‏ريخت.

عرض كردم: اى اباالحسن ؛ چه شده و چه اتّفاقى افتاده است؟ فرمود:

لشكر رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم دچار شكست گرديده و اكنون مرا مى‏ خواند و به كمك مى‏ طلبد.

سپس به منزل فاطمه عليها السلام رفت و وقتى برگشت به من فرمود: قدم خود را در جاى قدم من بگذار.

سلمان مى‏ گويد: دنبال او به راه افتادم و هفده قدم كه برداشتم دو لشكر را ديدم و امام عليه السلام تا به آنجا رسيد فريادى كشيد كه از صداى آن شكافى در ميان دو لشكر افتاد و از يكديگر جدا گشتند.

جبرئيل در اين هنگام نازل شد و به رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم سلام كرد، و آن حضرت با خوشحالى سلام او را پاسخ گفت.

اميرالمؤمنين عليه السلام به شجاعان لشكر دشمن حمله كرد، همگى متفرّق شدند و فرار كردند و خداوند كافران را با خشم و ناراحتى بدون اينكه سودى ببرند برگردانيد «وَكَفَى اللَّه المُؤْمِنينَ القِتال»(188) و خدا امر جنگ را از مؤمنان به سبب اميرالمؤمنين عليه السلام و قدرت و توانائى و همّت والاى او كفايت كرد، و ازاو معجزه اى ظاهر ساخت كه همه امّت از آن عاجز و ناتوانند، و از فضيلت حيرت ‏انگيز او پرده ‏برداشت كه از مدينه به هفده قدم خود را به آنجا رسانيد و صداى پيغمبر اكرم صلى الله عليه وآله وسلم را از راه دور شنيد و آن را جواب گفت، و اين از بزرگترين معجزات و بهترين دليل است بر اينكه او در ميان همه امّت‏ بى‏ نظير است.(189)


187) مؤلّف آن سيّد ولىّ اللَّه فرزند سيّد نعمة اللَّه حسينى رضوى حائرى است كه از معاصرين پدر شيخ بهائى رحمه الله بوده است.

188) سوره احزاب، آيه 25.

189) مدينة المعاجز: 9/2 ح 354.

 

منبع: قطره ای از دریای فضائل اهل بیت علیهم السلام ج 1 ص 289

 

 

بازدید : 1877
بازديد امروز : 2093
بازديد ديروز : 32446
بازديد کل : 128538055
بازديد کل : 89358979