امام صادق علیه السلام : اگر من زمان او (حضرت مهدی علیه السلام ) را درک کنم ، در تمام زندگی و حیاتم به او خدمت می کنم.
(3) مذمّت هشام از برادرش يزيد بن عبدالملك

(3)

مذمّت هشام از برادرش يزيد بن عبدالملك

   گويند: يزيد بن عبدالملك خبر يافت كه برادرش هشام از او خرده مى ‏گرد و آرزوى مرگ او دارد و از سرگرمى او با كنيزان عيب ‏جوئى مى‏ كند، يزيد به او نوشت: امّا بعد؛ شنيده ‏ام از زندگى من ملول شده ‏اى و به مرگ من شتابى دارى؛ به جان من كه ‏تو سست‏ دل كوتاه ‏دستى و من مستحقّ سخنانى كه از تو شنيده‏ ام نيستم.

   هشام به او جواب داد: امّا بعد؛ اگر امير مؤمنان! به دشمنان گوش فرا دارد زود باشد مناسبات تباهى گيرد و رشته خويشاوندى ببرد. سزاوار است كه امير مؤمنان! به فضل ‏خويش و موهبتى كه خداوند داده گناه گناهكاران را ببخشد، امّا من خدا نكند كه از زندگى تو ملول شده باشم و مرگ تو را به شتاب خواهم.

   يزيد به او نوشت: ما آنچه را از تو سر زده مى ‏بخشيم و آنچه را درباره سخنان تو شنيده‏ ايم دروغ مى ‏شماريم و تو وصيّت عبدالملك را كه گفت از كينه‏ جوئى و تجاوز به يكديگر خوددارى كنيم و با يكديگر سازگار و همدل باشيم به ياد داشته باش كه اين ‏براى تو بهتر است و بيشتر به كار تو آيد. من اين نامه را به تو مى ‏نويسم و مى‏ دانم كه تو چنانى كه شاعر قديم گفته است: «من درباره تو از روزگار پيش چيزها مى ‏دانم كه مايه ‏شكّ من است ولى مى ‏بخشم و مى ‏گذرم، تو اگر مرا قطع كنى دست راست خود را قطع كرده‏ اى. بنگر چه دستى را از ميان بر مى ‏دارى. اگر تو انصاف برادر خويش ندهى‏ او را اگر خردمند باشد مايل به هجران خواهى ديد.

   وقتى نامه به هشام رسيد به سوى وى رفت و از بيم فتنه‏ جويان و سخن ‏چينان در جوار وى اقامت گرفت تا يزيد بمرد.(1954)


1954) مروج الذهب:  2 /204.

 

منبع: معاویه ج ... ص ...

 

 

 

بازدید : 2027
بازديد امروز : 5524
بازديد ديروز : 32446
بازديد کل : 128544917
بازديد کل : 89362410