(5)
اعتراف معاويه به اهميت و ارزش حديث «يا علي أنت مع
الحق...» و حديث «منزلت» و احتجاج بدانها بر عليه سعد
علامه ابن عساكر و ديگر اعلام حديثى و تاريخى سنى نقل كرده اند: معاويه درسفر حج به مدينه مرور كرد، پس در مجلسى كه ابن عباس، سعد بن ابى وقاص، وعبداللَّه بن عمر تجمع داشتند شركت نمود و پس از بحث و گفتگو با ابن عباس كه:چرا حق مرا از باطل غير نشناختى؟! و پاسخ بهت آور او به معاويه، و نيز ايراد همين اعتراض را به سعد بن وقاص، و پاسخ سعد به اينكه من خود شنيدم رسول خدا به على مى گويد:
أنت مع الحق، والحقّ معك حيثما دار
تو با حق هستى و حق هم با تو است، به هر جهتى كه حق دور زند.
معاويه گفت: بايد براى اين ادعا شاهد اقامه كنى.
سعد گفت: اين امّ سلمه (زوجه پيامبر) حىّ و حاضر است و بدان شهادت مى دهد.
پس همه برخاسته به خانه امّ سلمه رفتند و به طور خلاصه امّ سلمه شهادت داد كه رسول خدا اين حديث را در همين خانه من با روى سخن به على عليه السلام ايراد فرمود.
در اين موقع معاويه با روى سخن به سعد گفت: اى ابواسحاق؛ هم اكنون در نزدمن از تو پست تر كسى نباشد، كه خود اين حديث را درباره على از رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم شنيده اى و از بيعت و همكارى با او سرپيچى و تخلّف نموده اى! همانا اگر من اين سخن را از پيامبر شنيده بودم تا به هنگام مردنم خادم و نوكر على بودم(333).
و علامه مسعودى به نقل از محمّد بن جرير طبرى و او از محمّد بن اسحاق بن ابى نجيح قضيّه بحث و گفتگوى معاويه و سعد بن ابى وقّاص را بدينگونه آورده است كه: معاويه پس از طواف كعبه در دارالندوة سعد را پهلوى خود بر تخت نشانيد وشروع كرد به بدگوئى از على عليه السلام.
سعد از اينگونه برخورد معاويه ناراحت شد و گفت: مرا بر تخت خود مى نشانى وبه على عليه السلام ناسزا مى گوئى! واللَّه اگر يكى از سه خصلت و امتياز على عليه السلام (1 – مصاهرت و دامادى پيامبر، 2 - آنچه را روز قبل از إعطاء پرچم در جنگ خيبر به او فرمود: فردا پرچم را به دست كسى خواهم داد كه خدا و رسولش او را دوست دارند، او هم خدا ورسولش را دوست دارد و فراركننده از صحنه جنگ نباشد و خداوند پيروزى را به دست وى عملى سازد، 3 - و در غزوه تبوك او را خليفه خود در مدينه قرار داد و فرمود: ألا ترضى أن تكون منّى بمنزلة هارون من موسى، إلاّ أنّه لا نبيّ بعدى) براى من وجود داشت نزد من از آنچه آفتاب بر آن مى تابد بهتر بود و تو - اى معاويه – به چنين كسى سبّ و ناسزا مى گوئى!!!
آنگاه از جا برخاست و گفت: نه واللَّه ديگر تا زنده ام با تو در خانه و محلّى بسر نبرم.
بعداً مسعودى اضافه مى كند كه در كتاب على بن محمّد بن سليمان نوفلى آمده: هنگامى كه سعد اين سخنان را به معاويه گفت و برخاست برود، معاويه صداى ناهنجارى از خود سر داد و گفت: اى سعد؛ بنشين تا جواب آنچه را گفتى بشنوى.آرى؛ هيچگاه تو همچون حال نزد من لئيم و پست نبودى كه فعلاً هستى، تو خودچرا (با آنچه درباره على عليه السلام گفتى) او را يارى نكردى و از چه رو از بيعتش خوددارى كردى؟! «أما إنّي لو سمعت من رسول اللَّه صلى الله عليه وآله وسلم ما سمعتَ في على، لكنت له خادماً ماعشت»؛ «بدون شك اگر آنچه را تو در حقّ على از پيامبر شنيدى - و نقل نمودى - من شنيده بودم دوران حياتم خادم على بودم(334).
آرى همانطورى كه مؤمنين با ايراد «أللّهمّ اشغل الظالمين بالظالمين» از خدا مى خواهند ظالمان و متجاوزان را باهم درگير و دست به گريبان كند تا ديگران از شرّشان در امان باشند.
يا به جمله «الفضل ما شهدت به الأعداء» كه گوياى يك واقعيّتى است استنادمى كنند كه مايه فضيلت و برترى آن باشد كه حتّى دشمنان هم بدان گواهى دهند، معاويه و سعد بن وقّاص كه هر يك نهايت ظلم و حق كشى را در حقّ على عليه السلام مرتكب شدند، اينگونه باهم درگير مى شوند و به طرفدارى از على عليه السلام يكديگر را تخطئه مى كنند، هرچند كه معاويه اين فضائل را خود از پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله وسلم شنيده و مثل حديث منزلت را هم - چنانچه در اين بخش با بيش از ده مصدر به نظر مى رسد - خود نقل نموده، امّا براى كوبيدن سعد بن وقّاص گفت: اگر آنچه را شنيده بودم تا آخر عمرخادم و نوكر على بودم.
راستى در رابطه با اعتراف معاويه به اهميّت و ارزش حديث «أنت مع الحق...» ياحديث «منزلت» و پست ترين كَس شمردنش سعد بن وقّاص را به خاطر تمرّد از يكى از اين دو حديث، بايد به او آفرين گفت.
امّا بدون شك او خود از سعد لئيمتر و پستتر بود؛ چرا كه اگر قبلاً از حديث «أنت مع الحقّ» يا حديث «أنت منّي بمنزلة هارون من موسى...» و ديگر احاديث مشابه بى خبر بود - كه نبود - با شنيدن آن از مثل امّ سلمه زوجه صالحه پيامبر و راستگوى مورد قبول عموم محدّثين سنّى و شيعه، باخبر شد و در عين حال آن را ناديده گرفت ودر طول حدود هفتاد سال لعن بر على عليه السلام را بر فراز منابر اسلامى و در خطبه هاى نمازجمعه و ديگر نمازها رسميّت بخشيد(335).
آنچنانكه وقتى عمر بن عبدالعزيز - نه مطلق لعن در مجالس مختلف و بر سر زبانها را - كه فقط لعن بر فراز منابر و ضمن خطبه ها را ممنوع اعلام كرد، مردم فريب خورده از معاويه گفتند: سنّت را ترك و تعطيل نمود(336).
آرى وقتى حديث «أنت مع الحق...» يا حديث «منزلت» داراى چنين نقشى باشد كه معاويه با شنيدنش از رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم تا دم مرگ تن به نوكرى و خادمى على بدهد، بدون شك مخالفت با آن پشت نمودن به حق و انكار حق باشد.
تا چه رسد به قيام مسلّحانه بر عليه على عليه السلام و يارانش و اقدام علنى خود معاويه و وادار نمودن او مسلمانان را به لعن و ناسزاگوئى به او كه جز به كفر و ضدّيت با اسلام و پيغمبرش به چيزى تفسير نمى شود و نخواهد شد.(337)
333) تاريخ دمشق: 157/20 ذيل شرح حال و ترجمه سعد بن وقاص (تاريخ دمشق بخش امام على عليه السلام: ج 3 پاورقى156 چ 2)، اعتقاد اهل السنة عبدالعزيز اُشنهى شافعى (مناقب سروى: 62/3)، مجمع الزوائد هيثمى: 236/7 به نقل ازحافظ بزار، مفتاح النجاء بدخشى مخطوط: 166 (ملحقات احقاق: 631/5)، ارجح المطالب امر تسرى: 600 به نقل ازحافظ ابن مردويه اصفهانى.
334) مروج الذهب ضمن شرح خلافت معاويه: 61/1، و در چاپ حاشيه كامل ابن اثير: 81/6، تذكرة الخواص سبط ابن جوزى: 19 به طور مختصر.
335) شرح ابن ابى الحديد: 220/13 و 221.
336) شرح ابن ابى الحديد: 222/13.
337) الإمام اميرالمؤمنين على عليه السلام از ديدگاه خلفاء: 193.
منبع: معاویه ج ... ص ...
بازديد امروز : 17404
بازديد ديروز : 164268
بازديد کل : 99675013
|