دوستى اهل بيت عليهم السلام با دوستان خود
با دوستى و محبّتى كه نسبت به اهل بيت عليهم السلام در دل خود جاى مى دهيم، محبّت و دوستى خود را نيز در قلب آن بزرگواران قرار مى دهيم؛ زيرا آنان كه محبّ و شيفتۀ خاندان وحى هستند، محبوب آن بزرگواران نيز هستند.
حبيش بن معتمر مى گويد: خدمت حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام وارد شدم و عرض كردم:
اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا أَميرَالْمُؤْمِنينَ وَرَحْمَةُ اللَّهِ وَبَرَكاتُهُ، كَيْفَ أَمْسَيْتَ؟ قالَ: أَمْسَيْتُ مُحِبّاً لِمُحِبّينا وَمُبْغِضاً لِمُبْغِضينا...(13)
سلام بر شما اى امير مؤمنان و رحمت خدا و بركات او بر شما باد، شب راچگونه صبح نموديد؟
حضرت فرمودند: شب را به پايان رساندم در حالى كه دوست دارِ دوستانمان ودشمنِ دشمنانمان بودم.
آن گاه كه محبّت انسان، در قلب اهل بيت عليهم السلام قرار گيرد، محبوب خداوند نيز مى شود و محبّت خداوند در قلب او جاى مى گيرد و هر گاه محبّت خداوند در او به حدّى شديد شود كه محبّت مخلوق جايگزين محبّت خداوند نشود،ديدگان باطنى او باز مى شود و با اولياء اللَّه آشنا مى شود.
حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام مى فرمايند: درشب معراج خداوند به پيغمبرصلى الله عليه وآله وسلم فرمود:
مَنْ عَمِلَ بِرِضايَ اُلْزِمُهُ ثَلاثَ خِصالٍ: اُعَرِّفُهُ شُكْراً لايُخالِطُهُ الْجَهْلُ، وَذِكْراً لايُخالِطُهُ النِّسْيانُ، وَمَحَبَّةً لايُؤْثِرُ عَلى مَحَبَّتي مَحَبَّةَ الْمَخْلُوقينَ، فَإِذا أَحَبَّني أَحْبَبْتُهُ، وَأَفْتَحُ عَيْنَ قَلْبِهِ إِلى جَلالي وَلا اُخفي عَلَيْهِ خاصَّةَ خَلْقي...(14)
كسى كه به رضاى من عمل نمايد، او را به داشتن سه خصلت ملزم مى نمايم:
1- او را آگاه و آشنا مى كنم به داشتن حالت شكر كه با ناآگاهى همراه نباشد.
2- و به يادى كه فراموشى در آن نباشد.
3- و به دارا بودن محبّت من كه دوستى مخلوقين در آن تأثير نگذارد.
پس هر گاه كه مرا دوست داشته باشد، من نيز او را دوست مى دارم و ديدۀ دل او را به سوى جلال خودم مى گشايم و خوّاص خلق خود را از او مخفى نمى كنم.
بنابراين يكى از نشانه هاى محبّت خدا، اين است كه انسان با اولياء اللَّه وخوّاص خلق خداوند آشنا مى شود و آنان را مى بيند.
عدّه اى از مردم كه جوياى زيارت و ديدن امام عصر ارواحنافداه - در خواب يابيدارى - هستند، به خاطر محبّت شديد آنان است. زيرا محبّت، اشتياق ملاقات با محبوب را در انسان زياد مى كند.
حضرت ابراهيم از مردن كراهت داشت، خداوند به عزرائيل فرمود به حضرت ابراهيم بگو:
هَلْ رَأَيْتَ حَبيباً يُكْرِهُ لِقاءَ حَبيبِهِ؟ إِنَّ الْحَبيبَ يُحِبُّ لِقاءَ حَبيبِهِ.(15)
آيا ديده اى دوستى از ديدن دوست خود كراهت داشته باشد؟ براستى كه دوست، به ملاقات حبيب خود علاقه دارد.
برخى از آنان كه در زمان حضور اهل بيت عصمت عليهم السلام زندگى مى كردند و از شهر و ديار آن بزرگواران دور بودند، دل هايشان در ياد آنان و عشق ديدارشان پر مى زد، همان گونه كه اويس شوق ديدار پيغمبر اكرم صلى الله عليه وآله وسلم در قلب و جانش جاى گرفته و پياپى سيماى تابناك آن حضرت را در صفحۀ خيال خود ترسيم مى نمود.
و در اين روزگار كه تنها بازماندۀ معصومين، حضرت بقية اللَّه الأعظم ارواحنا فداه كه سرّ خداوند در جهان هستى مى باشند، در پردۀ استتار به سر مى برند شيفتگان آل اللَّه در آرزوى ديدار سيماى آن حضرت مى باشند، اين اميد و آرزو بر اساس همان محبّت و علاقه اى است كه اينان به آن بزرگوار دارند، زيرا بنا به گفتار خداوند «إِنَّ الْحَبيبَ يُحِبُّ لِقاءَ حَبيبِهِ» هر محبّى دوست دارد، سيماى حبيب خود را ببيند.
گرچه يوسف به كلافى نفروشند به ما
بس همين فخر كه ما هم ز خريدارانيم
13) بحارالأنوار: 53/27، مجالس شيخ مفيد: 197.
14) بحارالأنوار: 28/77.
15) بحارالأنوار: 127/6، از امالى صدوق: 118.
بازديد امروز : 0
بازديد ديروز : 213721
بازديد کل : 122403200
|