فرار كردن ابوسفيان
در جنگ خندق و رها كردن مردم
هنگام جنگ خندق ، مسلمانان در سرما و گرسنگى شديد قرار داشتند. حذيفة بن يمان در اين مورد گفته است :
شبى بسيار سرد با رسول خدا صلّی الله علیه وآله كنار خندق بوديم ، و در آن شب ، سرما و گرسنگى و ترس بر ما جمع شده بود. پيامبر صلّی الله علیه وآله فرمود:
هر مردى كه برود و ببيند دشمن چه كرده است، خداوند او را در بهشت رفيق من قرار خواهد داد.
حذيفه مىگفت : پيامبر صلّی الله علیه وآله براى چنان كسى دو تعهّد فرمودند؛ هم اينكه برمىگردد، و هم آنكه به بهشت خواهد رفت . با وجود اين ، هيچكس برنخاست ! پيامبر صلّی الله علیه وآله گفتار خود را سه مرتبه تكرار فرمودند، و حتّى يك نفر هم از شدّت سرما و گرسنگى و خوف برنخاست . چون پيامبر صلّی الله علیه وآله ديدند كه كسى بر نمى خيزد، مرا صدا زدند و فرمودند: اى حذيفه .
گويد: همينكه پيامبر صلّی الله علیه وآله نام مرا به زبان آوردند چارهاى جز برخاستن نداشتم ، و به حضور آن حضرت شتافتم در حالىكه دل در سينهام مىطپيد. فرمود: امشب صداى مرا شنيدى و برنخاستى ؟
گفتم : سوگند به كسى كه تو را به حق برانگيخته است ؛ به واسطه شدّت سرما و گرسنگى و خوف ، يارا و توان برخاستن نداشتم .
فرمود:
برو ببين اين قوم چه كردهاند؛ ولى نه تيرى بيندازى ، نه سنگى پرتاب كنى و نه نيزهاى و نه شمشيرى بزنى تا پيش من برگردى .
من گفتم : اى رسول خدا؛ من از كشتهشدن بيمى ندارم ، ولى مىترسم كه پس از مرگ مرا مثله كنند.
پيامبر صلّی الله علیه وآله فرمود: چيزى برايت پيش نمىآيد. و دانستم كه با اين گفتار پيامبر صلّی الله علیه وآله براى من چيزى نخواهد بود. آنگاه فرمود: ميان آن قوم داخل شو و ببين چه مىگويند.
چون حذيفه به راه افتاد، پيامبر صلّی الله علیه وآله فرمودند: خدايا؛ او را از هر شش جهت حفظ فرماى .
حذيفه وارد اردوگاه دشمن شد، و ديد كه آنها خود را با آتش گرم مىكنند، و طوفان هم آنچه مىخواهد مىكند؛ نه براى آنها خيمهاى پابرجا گذاشته و نه قرار و آسايشى .
گويد: من رفتم و خود را همراه عدّهاى در كنار آتش جا زدم . ابوسفيان برخاست و گفت : از جاسوسان و افراد دشمن كه نفوذ كرده باشند بپرهيزيد، و هر كس بغلدستىهاى خود را بنگرد.
گويد: من به عمرو بن عاص كه در طرف راستم بود رو كردم و گفتم : تو كيستى ؟ گفت : عمرو بن عاص . آنگاه به معاوية بن ابى سفيان نگريستم و گفتم : تو كيستى ؟ گفت : معاوية بن ابى سفيان .
در اين موقع ابوسفيان گفت : به خدا قسم ؛ شما نمىتوانيد در اينجا بمانيد؛ مىبينيد كه چهارپايان و شتران در شرف هلاكند و مراتع خشك شده است ، و بنوقريظه هم با ما مخالفت كردند و از ناحيه ايشان آنچه كه خوش نمىداشتيم به ما رسيد، از باد و طوفان هم كه مىبينيد چه بر سر ما آمده است ، به خدا در اين كار براى ما پايه و اساس نخواهد بود و ديگ و سهپايهاى برپا نخواهد شد، به راه بيفتيد و بكوچيد كه من هماكنون حركت مىكنم . و بر شتر خود نشست ، در حالىكه پاى حيوان بسته بود.
ابوسفيان از روى شتابزدگى ، بدون اينكه پاى شتر را باز كند، او را زد و به حركت درآورد، و آن حيوان بر روى سهپا برخاست، و بعد پاىبند آن را گشود.
حذيفه گويد: اگر پيامبر صلّی الله علیه وآله با من عهد نفرموده بودند كه : «هيچ كارى نكنى تا پيش من برگردى»، ابوسفيان را مىكشتم .
گويد: عكرمة بن ابى جهل ، ابوسفيان را صدا زد و گفت : تو پيشوا و سالار قومى ، اينگونه مىگريزى و مردم را ترك مىكنى ؟
ابوسفيان شرمگين شد و شتر خود را خواباند و از آن پياده شد و لگام حيوان را گرفت و آن را مىكشيد و به سپاه فرمان مىداد: حركت كنيد، و برويد.
مردم راه افتادند و ابوسفيان همچنان ايستاده بود، تا آنكه باقىمانده لشكر سبك شد و بيشتر آنها رفتند. آنگاه ابوسفيان به عمروعاص گفت : اى اباعبدالله؛ من و تو ناچاريم كه با گروهى از سواران، اينجا در برابر محمّد (صلّی الله علیه وآله) و يارانش بمانيم ؛ زيرا در امان نيستيم كه به تعقيب ما برنيايند، و بايد بيايستيم تا سپاه به سلامت بگذرد.
عمرو گفت : من خواهم ماند.
ابوسفيان به خالد بن وليد گفت : اى اباسليمان ؛ شما چه مىكنى ؟
گفت : من هم مىمانم .
عمرو و خالد با دويست سوار ماندند و همه سپاه به جز همين عدّه كه بر روى اسبها نشسته بودند، رفتند.
گويند: حذيفه به سوى غطفان رفت و ديد كه آنها نيز كوچيدهاند. به حضور پيامبر صلّی الله علیه وآله برگشت و خبر داد. آن عدّه از سواران دشمن هم تا سپيدهدم ماندند و سپس به راه افتادند و نيمروز در ناحيه مَلَل به لشكر رسيدند، و فرداى آن روز به جانب سيّاله رفتند.(1)
جريان حيلهگرى و فرار ابوسفيان را در جنگ خندق نقل كرديم و گفتيم معاويه شهامت و شجاعت را از ابوسفيان آموخت و بارها در جنگها آن را به كار بست .
معاويه در جنگ بدر يك برادرش كشته شد و برادر ديگرش اسير شد و دائيش نيز كشته شد. به جاى آنكه به خونخواهى آنها بپردازد، معركه بدر را رها كرده و با پاى پياده فرار را بر قرار ترجيح داد.
ابن ابى الحديد اين جريان را نقل كرده است :
___________________________________
1 - مغازى: 368/2.
بازديد امروز : 2175
بازديد ديروز : 117464
بازديد کل : 143838371
|