دشمنى ابوسفيان و هند
با جناب حمزه
ابوسفيان و هند مادر معاويه بارها و بارها دشمنى خود را با بنىهاشم و ديگر ياوران پيامبر اكرم صلّی الله علیه وآله آشكار ساختهاند.
در جنگ احد دشمنى آنان مخصوصآ هند زن روسپى و مادر معاويه آشكارتر شد. جنايتى را كه آن زن زانيه در جنگ احد انجام داد بىنظير است .اگر بخواهيم جريان جنگ احد را بياوريم بايد صفحات زيادى را از اين كتاب به آن اختصاص دهيم . به اين جهت از گزارش تفصيلى آن صرفنظر نموده و به مواردى كه مورد استفاده و نتيجهگيرى ما مىباشد اكتفا مىكنيم . به اين جهت ، جريان شهادت جناب حمزه علیه السلام را نقل مىنماييم و با مطالبى كه پيرامون آن وجود دارد، اين بحث را پايان مىدهيم:
«گرچه حضرت حمزه علیه السلام به دست غلامى شقى به نام وحشىِ حبشى به شهادت رسيد ولى در انجام اين جنايت هولناك ، دو نفر او را تشويق و ترغيب نمودند و در واقع در اجراى اين عمل فجيع ، دو عامل ، نقش اساسى را ايفا نمودند:
1 ـ جُبير بن مُطعِم : ابن ابى الحديد در اين باره مىگويد: «وكان حمزة بن عبدالمطلّب مغامرآ غشمشمآ لايبصر أمامه»؛ «حمزة بن عبدالمطلّب بسيار نترس و جسور بود و در جنگها پيشپاى خود را نمىديد».
سپس مىگويد: در جريان جنگ احد، جبير بن مطعم به غلام خويش وحشى چنين گفت : «ويلكم إنّ عليّآ قتل عمّي طُعَيمة...»؛ «واى بر تو؛ مىدانى كه على در جنگ بدر، عمويم طعيمه را كشت و...» پس اگر در اين جنگ تو او را بكشى آزادت مىكنم ، و اگر محمّد و يا حمزه را هم بكشى آزاد خواهى شد؛ زيرا به جز اين سه تن كسى با عموى من همسنگ نيست .
وحشى پاسخ داد: امّا محمّد، يارانش دور او را مىگيرند و راهى بر او نيست و امّا على به هنگام جنگ آن چنان چابك و فرزانه است كه بر كسى اجازه تحرّك نمىدهد و امّا حمزه چرا، زيرا او به هنگام جنگ آنچنان به خشم مىآيد كه زير پاى خود را نمىبيند!(1)جبير بن مطعم به وعدهاش وفا نمود و پس از مراجعه وحشى به مكّه او را آزاد كرد.
2 ـ ديگر كسى كه وحشى را بر اين جنايت تشويق كرد و در به شهادت رساندن حمزه نقش اساسى داشت ، هند همسر ابوسفيان بود.
او كه در چربزبانى و زيبايى زبانزد مردم مكّه بود(2) و از فتّاكى و بىباكى وحشى و از پيمانش با جبير آگاهى داشت ، با وى ملاقات نمود و بر انجام مأموريّتى كه بر عهده گرفته بود تأكيد و ترغيب كرد و در مقابل قتل يكى از سه نفر كه جبير پيشنهاد داده بود، جايزه بزرگى را به او وعده داد. پاسخ وحشى به هند همان بود كه به جبير داده بود و در قتل حمزه او را اميدوار ساخت و لذا در طول راه هر وقت وحشى و هند به همديگر مىرسيدند هند او را با اين جمله خطاب مىكرد و بر تصميمش تشويق مىنمود: «ويهاً يا أبا دسمة ؛ إشف واستشف»؛ «به هوش باش اى ابا دسمه ؛ (كنيه وحشى است) تا دل ما را آرام و خودت را آزاد كنى».
بر اساس نقل مورّخان ، وحشى خود گفته است كه : در اثر اين تشويقها، به همراه مشركان وارد منطقه احد گرديد و مترصّد بود تا به آزادى خويش و به وعدههاى هند و جوايز او نايل گردد. او كه در «حربه»(3) اندازى فنآور بود و در اصابت هدف كمتر خطا مىكرد، مىگويد: در اوج درگيرى جنگ ، براى دسترسى به حمزه وارد ميدان شدم و در پى فرصت مناسب لحظه شمارى مىكردم و در پشت هر درخت و قطعه سنگى مخفى مىشدم تا بلكه در تيررس من قرار گيرد؛ «... أستتر منه بشجرة أو بحجر ليدنو منّي...».
در اين هنگام، حمزه در ميدان ظاهر گرديد كه با هر كس روبه رو مىشد يا او را فرارى مىداد و يا با ضربتى از كار مىانداخت . حمزه در ميدان با دو علامت شناخته مىشد؛ يكى آنكه با دو دست و با دو شمشير مىجنگيد و ديگر اينكه پرِ شترمرغى به كلاه خود نصب مىكرد.
وحشى مىگويد: در اين ميان «سباع بن عبدالعزى» از سران سپاه شرك به مصاف حمزه درآمد و حمزه فرياد مىزد: «هلمّ إليّ يا ابن مقطّعة البظور»؛ «اى پسر زن پست ؛ به سوى من آى»، آنگاه به وى حمله نمود. در اين درگيرى و جنگ و گريز بود كه به كمينگاه من نزديك شد، او كه مانند شير ژيان به كسى مجال تحرّك نمىداد، در موقعيّت مناسبى در مقابل من قرار گرفت و من به «حربه»ام تكان سختى وارد كردم و به سوى حمزه انداختم . حربه من به زير شكم(4) حمزه اصابت كرد و از پشتش سر درآورد! او هم به من هجوم آورد ولى توانش را از دست داده بود و در چند قدمى من بر زمين افتاد. و اين در وضعيّتى بود كه در اثر درگيرى شديد هيچيك از مسلمانان متوجّه جريان نبودند و لذا من در گوشهاى صبر كردم و مطمئن شدم كه حمزه ديگر زنده نيست . به سويش برگشتم و حربه را برگرفتم و مژده قتل او را كه هدفى جز آن نداشتم ، به لشكريان رسانيدم .(5)در روايتى از امام صادق علیه السلام آمده است كه حربه وحشى به زير گلوى حمزه اصابت كرد و چون بر زمين افتاد، دشمن از هر طرف به او حمله آورد و با ضربههاى متعدّد و كارى و به صورت قتل صبر او را به شهادت رساندند. در اينجا بود كه وحشى سينه آن حضرت را شكافت و كبدش را براى گرفتن جايزه نزد هند برد، هند جگر را در دهان گذاشت و خواست آن را بجود و ببلعد ولى كبد در دهانش مانند قطعه استخوانى شد و آن را بيرون انداخت.(6)
پيكر حمزه پس از شهادت : پس از شهادت حضرت حمزه علیه السلام تا دفن آن حضرت، چند حادثه نسبت به پيكر پاكش رخ داده كه به نقل آنها مىپردازيم :
1 ـ هند و پيكر حضرت حمزه علیه السلام : اوّلين حادثه پس از شهادت حضرت حمزه ، مثلهشدن پيكر آن حضرت به وسيله هند بود.
طبرى در اين باره مىگويد: پس از شهادت حمزة بن عبدالمطلّب و خاموش شدن شعله جنگ ، هند به همراه ديگر زنان قريش ، به سوى ميدان جنگ هجوم بردند و به مُثله كردن اعضاى ياران پيامبر پرداختند؛ يكى از آنها هند بود كه خود را به پيكر حمزه رسانيد و آن را قطعه قطعه كرد. و گوش و بينى و ساير اعضايش را بريد و از آنها براى خود خلخال و گردنبند ساخت و زيورآلات خود را به وحشى بخشيد و هم او سينه حمزه را شكافت و كبدش را درآورد و خواست آن را ببلعد كه نتوانست.(7)در تفسير قمى آمده است: «فجائت إليه هند فقطعت ...، وقطعت اُذنيه وقطعت يديه ورجليه»؛ «هند آنگاه كه در كنار پيكر حمزه قرار گرفت ، تمام اعضاى او و دست و پايش را قطع كرد».
طبرى مىنويسد: هند پس از انجام اين جنايت بر بالاى سنگ بزرگى رفت و مسلمانان را مورد خطاب قرار داد و اشعار معروف خود را با صداى بلند خواند. اشعار هند كه بيشتر مورّخان آن را نقل كردهاند؛ چنين است:نحن جزيناكم بيوم بدر والحرب بعد الحرب ذات سعر
ما كان عن عتبة لي من صبر ولا أخي وعمّه وبكري
شفيت نفسي وقضيت نذري شفيت وحشي غليل صدري
فشكر وحشيّ عليّ عمري حتّى ترم أعظمي في قبري(8)اين كشتار، پاداش ما بود بر شما از جنگ بدر؛ زيرا جنگ پس از جنگ است كه ارزش دارد.
در مصيبت عُتبه و برادرم و عمويم و بكر صبرم به آخر رسيده بود.
و اينك شفا يافتم و نذرم را ادا كردم ؛ وحشى ! تو بودى كه بر عهد خود با من وفا كردى و غم را از سينهام زدودى .
بر من است كه تا زندهام شكرگزار او باشم بلكه تا پوسيدن استخوانهايم در درون قبرم سپاسگزارش گردم .ابن اسحاق مىگويد: از جمله اشعارى كه هند پس از مثله كردن پيكر حمزه مىخواند، اين بود:
شفيت من حمزة نفسي باُحد حتّى بقرت بطنه عن الكبد
أذهب عنّي ذاک ما كنت أجد من لذعة الحزن الشّديد المعتمدمن از كينهاى كه از حمزه در دل داشتم ، در احد تشفّى يافتم ، آنگاه كه شكم او را تا كبد شكافتم .
اين عمل ناراحتى مرا از ميان برد كه مدام به صورت اندوه شديد بر من فرود مىآمد.(9)2 ـ ابوسفيان و پيكر حضرت حمزه علیه السلام : ابن اسحاق مىنويسد: پس از مثله شدن حمزه ، «حُلَيس بن زبان» از سران سپاه شرك ، ديد كه ابوسفيان با نوك نيزه به گونه آن حضرت فشار مىدهد و مىگويد: «ذُق يا عقق(10)»؛
«بچش اى كسى كه (بر بتها) عاق شدى!»
حليس گفت: عجب كار شرمآورى ! كسى كه خود را رئيس قومش مىداند، با پسرعمويش كه تكّه گوشتى بيش نيست، با چنين خشونت و تحقير برخورد مىكند!
ابوسفيان گفت : «ويحک ؛ اكتمها عنّي ، فإنّها كانت زلة»؛ «لغزشى بود روى داد، آن را فاش نكن»(11).»(12)
1- شرح نهج البلاغه: 243/1، تاريخ ابن كثير: 11/3، الروض الأُنُف: 138/3، بحار الأنوار: 83/2.
2 - مجالس المؤمنين: 178/1.
3 - حربه به فارسى زوبان و آن نيزه كوتاهى است كه از چند قدمى به سوى دشمن انداخته مى شود.
4 - در بعضى از متون «فأصابت لِيَّتَه» و در بعضى ديگر «فأصابت ثنيّته» ضبط شده است كه اوّلى به معناى زير شكم و دوّمى به معناى زير گلو است.
5 - تاريخ ابن كثير: 19/4، كامل ابن اثير: 108/2.
6 - ارشاد مفيد: 92.
7 - طبرى: 385/2، كامل ابن اثير: 111/2، سيره ابن هشام: 36/3.
8 - الروض الاُنُف: 169/3، كامل ابن اثير: 37/4.
9 - الروض الاُنُف: 107/3.
10 - عقق با ضمّ اوّل و فتح ثانى از عقّ گرفته شده و صيغه مبالغه است مانند فسق.
11 - سيره ابن هشام: 37/3، الروض الاُنُف: 170/3 .
12 - تاريخ حرم ائمّه بقيع عليهم السلام: 340.
بازديد امروز : 115874
بازديد ديروز : 103604
بازديد کل : 143834606
|