مهاجرت مسلمانان به حبشه
و کارشکنی های ابوسفیان
همانگونه كه گفتيم دشمنى بنىاميّه با بنىهاشم از قبل از تولّد پيامبر اكرم صلّی الله علیه وآله معروف بود و همگان از آن آگاه بودند و پس از بعثت آن حضرت ، بنىاميّه تا توانستند به كارشكنى عليه اسلام و مسلمانان پرداختند و تا آن زمان كه به شكست نهايى نرسيدند دست از كفر و دشمنى خود برنداشتند.
سران آنان مانند ابوسفيان و وابستگانش مانند هند و معاويه پس از آنكه براى حيات و زندگى راه ديگرى نيافتند به ناچار در صف مسلمانان قرار گرفتند، ولى نتوانستند آتش كينههايى را كه در دل آنها زبانه مىكشيد پنهان نمايند و چون به مقام و موقعيّت دست يافتند، بارها و بارها دشمنى خود را با دين اسلام و رسول اكرم صلّی الله علیه وآله و خاندان آن حضرت آشكار ساختند؛ به گونهاى كه نه تنها افراد معمولى خاندان بنىاميّه ، بلكه آنان كه بر مسند سلطنت تكيه زده بودند نيز بارها پيامبر اعظم صلّی الله علیه وآله و دستورات آن حضرت را استهزاء نموده و انكار مىنمودند.
در آغاز بعثت نيز بنىاميّه آنچنان به مقابله با اسلام و مسلمانان پرداختند كه گروهى از آنان مجبور به مهاجرت از مكّه شده و به حبشه رفتند.
بنىاميّه در حبشه نيز مسلمانان را به حال خود وانگذاردند، بلكه به دشمنى با آنان برخواسته و سعى و تلاش فراوان نمودند تا با انواع دروغ و افتراء آنان را نزد سلطان حبشه بدنام نموده تا او، مسلمانان را از حبشه اخراج نمايد.
جناب جعفر، امّ سلمه ، عثمان بن مظعون و ابن مسعود از كسانى بودند كه بر اثر ستمهاى ابوسفيان ، عمروعاص و ديگر افراد بنىاميّه و قريش از مكّه هجرت نمودند.
در اين باره ابن مسعود مىگويد: پيغمبر صلّی الله علیه وآله ما را به سوى نجاشى فرستاد و ما حدود هشتاد مرد بوديم . از جمله جعفر، عبدالله بن عرفطة ، عثمان بن مظعون و ابوموسى ... كه نزد نجاشى رفتيم .
قريش نيز عمرو عاص و عمارة بن الوليد را با هديهاى نزد نجاشى فرستادند. فرستادگان قريش وقتى به حضور نجاشى رسيدند وى را سجده كردند و در چپ و راستش نشستند و گفتند: عدّهاى از پسرعموهاى ما به سرزمين تو آمدهاند و از ما و كيش ما رويگردان شدهاند.
نجاشى پرسيد: آنها كجا هستند؟
گفتند: آنها در سرزمين تو هستند، احضارشان كن .
پس نجاشى به سراغ آنان فرستاد و جعفر به آن گروه گفت : من سخنگوى شما هستم و آنان پيروى كردند. پس جعفر به نجاشى سلام كرد و سجده نكرد.
گفتند: چرا به فرمانروا سجده نمىكنى ؟
جعفر گفت : ما جز بر خدا سجده نمىكنيم .
نجاشى پرسيد: قضيّه چيست ؟
جعفر گفت : خداوند، پيغمبر صلّی الله علیه وآله براى ما فرستاد و فرمود: بر كسى جز خدا سجده نكنيم و ما را به نماز و زكات امر فرموده است .
نمايندگان قريش گفتند: اينها درباره مسيح بن مريم عقيدهشان مخالف تو است .
نجاشى پرسيد: درباره عيسى و مادرش چه مىگوييد؟
جعفر گفت : همان را مىگوييم كه خدا گفته ، عيسى روح خدا و كلمه خداست كه به دختر بكر پارسا القاء شد. در حالىكه بشرى آن دختر را لمس نكرده و فرزندى بر او تحميل ننموده است .
نجاشى پاره چوبى از زمين برداشت و گفت : اى حبشيان و اى كشيشان و راهبان ؛ به خدا بر آنچه ما مىگوييم ، بيش از اين نيفزودهاند. آفرين بر شما مسلمانان و بر آن كس كه از نزد او آمدهايد. گواهى مىدهم كه او فرستاده خداست كه در انجيل مىيابيم و همان رسولى است كه عيسى آمدنش را بشارت داد. اى مسلمانان ؛ هر جا مىخواهيد منزل كنيد. به خدا؛ اگر در اين موقعيّتى كه هستم نبودم ، كفشدار پيغمبر شما مىشدم .
سپس نجاشى دستور داد هديه قريشيان را پس بدهند و عبدالله بن مسعود زودتر برگشت و به جنگ بدر رسيد. به گمان ابن مسعود (يا طبق اطمينانى كه ابن مسعود مىدهد) وقتى خبر مرگ نجاشى به حضرت رسيد براى وى استغفار فرمود.(1)عمروعاص كه سردسته مخالفان و دشمنان بود، نتيجهاى از كار خود نديد و با شكست به حجاز برگشت .
امّ سلمه ـ كه خود از مهاجرت كنندگان به حبشه بود ـ گزارش مفصّلترى را بيان نموده كه نقش مهمّ بنىاميّه درباره علّت مهاجرت به حبشه را بيان مىكند.
ما گزارش امّ سلمه را نقل نموده و به بيان نتيجه و سرانجام مهاجرت مسلمانان به حبشه مىپردازيم :
1 - مهاجرت به حبشه: 94.
بازديد امروز : 113689
بازديد ديروز : 103604
بازديد کل : 143832421
|